نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: شوهر بی مسئولیت

1375
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    1783
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    شوهر بی مسئولیت

    سلام ٰ حدود سی ساله ازدواج کردم .شوهرم مغازه دارهستند .من 18 ساله بودم که ازدواج کردم به تدریج وقتی بی مسئولیتی شوهرم را دیدم سر کار رفتم . با توجه به عدم همکاری شوهرم به مرور زمان تمام وسایل خانه را به روز کردم .حتی تمام هزینه های لباس ووسایل مورد نیاز بچه ها همچنین ماشین و خانه را تهیه کردم . هر وقت ابراز ناراحتی می کنم که چرا کمک نمی کنی می گوید وضع من خوب نیست و ندارم او فقط مایحتاج معمولی منزل مثل غذا و میوه را انجام میدهد و گاهی هم به بهانه اینکه ندارم از خرید مواد غذایی گرانتر مثل گوشت و مرغ سر باز می زند . به هیچ مورد زندگی کاری ندارد و حتی نمی پرسد تو چه جور فراهم کردی .به همین ترتیب دخترها یم به دانشگاه آزاد رفتند و او بازم هیچ هزینه کتاب و شهریه رانپرداخت . دختر اول دو سال پیش ازدواج کرد او حتی یه سر سوزن در خرید جهیزیه کمک نکرد .دختر دومم فوق لیسانس قبول شد و شهریه ترمی دو میلیون تومان را مجبور شدم پرداخت کنم الان هم در شرف ازدواج است و باز کماکان شوهرم هیچ هزینه ای را متقبل نمی شود. با توجه به اینکه خانواده آبرومندی دارم همه فشار را به خودم آوردم که بچه ها از هر نظر آسایش داشته باشند. کم کم هم او عادت کرد که اینها وظیفه منه .به مرور زمان از شوهرم بی اندازه بدم آمده .چون برام خیلی بی ارزش شده و هیچ میل و رغبتی چه در امور زناشویی و چه زندگی مشترک ندارم ..توی هیچ کاری با او مشورت نمی کنم چون بهر حال باید خودم تصمیم بگیرم و انجام بدهم . با توجه به داشتن دو تا داماد و 48 سال سن و به خاطر آبروی دخترهام تو فامیل قدرت جدا شدن رو ندارم .تا ابراز ناراحتی هم می کنم میگه من ندارم و تو نمی فهمی . من تا حالا در مورد مشکلم به کسی صحبت نکردم اما دخترهام همه چیزو میدونن و خیلی از پدرشون ناراحتن . زندگی برام مثل یه باتلاق شده .نمی تونم ول کنم وبرم و نمی تونم ادامه بدم . کم کم مثل آدمهای افسرده شدم . احساس تنهایی و بی همدمی میکنم . اصلا در کنار او بودن رو دوست ندارم . مدتهاست که دیگه با هاش به سفر نمی رم چون کل هزینه سفر رو باید خودم بدم حتی گاهی که تصمیم می گیریم بریم رستوران از قبل به من میگه من پول ندارم از الان بده تا جلو بچه ها ازت پول نگیرم . لازمه بگم که واقعا تو این مدت ایشون هیچ پیشرفتی تو کارش نداشته و هیچ تلاشی هم نکرده و همیشه می گه حالا که خدا من اینجور خواسته . ایشون توی زندگی مشترکمان هیچ کاری برای من نکرده که من احساس و خاطره خوبی ازش داشته باشم . احساس کمبود بدی دارم . این تنهایی و همراه نداشتن و فشار زندگی بد جور کلافه ام کرده . نمیدونم چکار کنم منو راهنمایی کنید .

  2. کاربران زیر از هانی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    1783
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی مسئولیت

    چرا کسی منو راهنمایی نمیکنه ؟

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    شماره عضویت
    509
    نوشته ها
    599
    تشکـر
    848
    تشکر شده 362 بار در 242 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شوهر بی مسئولیت

    سلام من تجربه زیادی ندارم ولی شما که تابحال با آبرومندی زندگی رو حفظ کردین از این بعد هم از صبر کمک بگیرید و تحمل کنید . حالا که فرزندانتون رو به ثمر رسوندین و فکر میکنم باندازه کافی کار کردین از فشارها کم کنید و کمی بفکر خودتون باشید.

    Sent from my HUAWEI G510-0200 using Tapatalk
    امضای ایشان
    دلم به مستحبی خوشست
    که جوابش
    واجبست...
    السلام علیک یا فاطمة الزهرا ...

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    1783
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی مسئولیت

    الان احساس خیلی بدی دارم احساس کمبود زیادی دارم . دوست دارم کمی توجه بهم بشه . الان دیگه طوری شده که ایشون همش فکر تفریح و گردشهای نیم روزه ویک روزه هستند و هر وقت منزل هستند مثل یک مهمان رسمی غذا می خورند و می خوابند و هر کاری که خودشون دوست دارند انجام میدن . هر وقت یکم رابطمون خوب میشه جلو دیگرون منو سبک میکنن و حرکت نامعقولی انجام میدن . اینجور زندگی کردن داره منو دیونه میکنه . گاهی بی خودی گریه میکنم .شبها اینکه فکر میکنم باید برم تو تخت کنار ایشون بخوام رغبت ندارم و تا ساعت 2 یا 3 نیمه شب بیدارم .اصلا دوست ندارم باایشون جایی برم و کلا زندگی گندی دارم . بدتر از اونکه باید جلو دیگران فیلم بازی کنم و قیافه یه آدم خوشبخت روبگیرم مخصوصا جلو داماد ها . اون هم چون میدونه من برام مهمه که آبرو داری کنم حسابی حکومت میکنه نمیدونم چکار کنم !!

  6. کاربران زیر از هانی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عوامل مؤثر در کیفیت و کمیت رابطه زناشویی
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی جنسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-14-2013, 12:50 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد