نمایش نتایج: از 1 به 31 از 31

موضوع: دوران آشنایی

2408
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    دوران آشنایی

    سلام .مدت ها بود که به یه شکل دیگ مشکلم رو مطرح میکردم و واقعیت رو نمیگفتم تا بتونم حلش کنم .الان میخوام وقعیت رو بنویسم و دذتون خیلی کمک میخوام خواهش میکنم راهنماییم کنین
    من یه دختری هستم نسبتا مذهبی .خواستگاری داشتم حدودا یکسال پیش یه پسری طقریبا شبیه خودم و واقعا حس خوبی داشتم بهش .من یه خواهر بزرگتر دارم و مادرم ۴۰ سالشه
    ایشون یکسال پیش اومدن خواستگاری من و مادرم بشدت مخالفت کرد و دلایلی آورد که اینا بودن:تو سنت کمه من الان ۲۲ سالمه تقریبا .درستو باید تموم کنی .خواهر بزرگتر داری .موقعیت های بهتری میان
    خلاصه با کلی بحث اصلا قانع به ازدواج نشد تو خونه ما تقریبا حس میکنم تموم کننده مادرمه .
    خیلی نه آوردخیلی ها .به ما گفت شما باید دوسال صبر کنین بعد ازدواج کنین ینی یاید درس من تموم بشه و وقتی بخره برای ازدواج خواهرم که ۲۵ سسالشه الان.اما مادرم میگ نه فقط بخاطر درست میگم .از یه طرفی اون پسر چون به من علاقه زیادز داشت تحمل کرد و صبر کرد اما روز به روز از مادرم دورتر میشد و دلخور تر پدرم برای اینک مادرم بترسه اونو تهدید به محرمیت میکرد و میگفت من این دوتا رو محرم میکنم .خب منم بشدت از مادرم دلخورم .من با اعتقاداتی که داشتم نمیتونستم با یه پسر غریبهدوسال ارتباط داشته باشم .تا بعد از مدتی پدرم ما دوتا رو بدون اطلاع مادرم بهم محرم کرد .الان ۶ ماهه که ما محرمیم نیمی از مشکلات حل شد اما من نگران ایندم نگران دلخوری شدید و یجور کینه نامزدم به مادرم هستم .به ظاهر با مادرم انگار خوبه اما اصلا نیست.یچیز راحت و خوش یمن رو مادرم خراب کرد. نامزدم فقط بخاطر من صبر کرد و ردز به روز داره بدتر میشه و بهم میگ من عاشق توام و تورو باهیچی عوض نمیکنم اما با خانوادت مشکل دارم منظورش مادرم
    نمیدونم چیکار کنم .الان باید یکسال دیگ صبر کنیم و من خیلی نگرانم خواهش میکنم قضاوتم نکنین .ممنونم

  2. کاربران زیر از hamta11 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    سلام .مدت ها بود که به یه شکل دیگ مشکلم رو مطرح میکردم و واقعیت رو نمیگفتم تا بتونم حلش کنم .الان میخوام وقعیت رو بنویسم و دذتون خیلی کمک میخوام خواهش میکنم راهنماییم کنین
    من یه دختری هستم نسبتا مذهبی .خواستگاری داشتم حدودا یکسال پیش یه پسری طقریبا شبیه خودم و واقعا حس خوبی داشتم بهش .من یه خواهر بزرگتر دارم و مادرم ۴۰ سالشه
    ایشون یکسال پیش اومدن خواستگاری من و مادرم بشدت مخالفت کرد و دلایلی آورد که اینا بودن:تو سنت کمه من الان ۲۲ سالمه تقریبا .درستو باید تموم کنی .خواهر بزرگتر داری .موقعیت های بهتری میان
    خلاصه با کلی بحث اصلا قانع به ازدواج نشد تو خونه ما تقریبا حس میکنم تموم کننده مادرمه .
    خیلی نه آوردخیلی ها .به ما گفت شما باید دوسال صبر کنین بعد ازدواج کنین ینی یاید درس من تموم بشه و وقتی بخره برای ازدواج خواهرم که ۲۵ سسالشه الان.اما مادرم میگ نه فقط بخاطر درست میگم .از یه طرفی اون پسر چون به من علاقه زیادز داشت تحمل کرد و صبر کرد اما روز به روز از مادرم دورتر میشد و دلخور تر پدرم برای اینک مادرم بترسه اونو تهدید به محرمیت میکرد و میگفت من این دوتا رو محرم میکنم .خب منم بشدت از مادرم دلخورم .من با اعتقاداتی که داشتم نمیتونستم با یه پسر غریبهدوسال ارتباط داشته باشم .تا بعد از مدتی پدرم ما دوتا رو بدون اطلاع مادرم بهم محرم کرد .الان ۶ ماهه که ما محرمیم نیمی از مشکلات حل شد اما من نگران ایندم نگران دلخوری شدید و یجور کینه نامزدم به مادرم هستم .به ظاهر با مادرم انگار خوبه اما اصلا نیست.یچیز راحت و خوش یمن رو مادرم خراب کرد. نامزدم فقط بخاطر من صبر کرد و ردز به روز داره بدتر میشه و بهم میگ من عاشق توام و تورو باهیچی عوض نمیکنم اما با خانوادت مشکل دارم منظورش مادرم
    نمیدونم چیکار کنم .الان باید یکسال دیگ صبر کنیم و من خیلی نگرانم خواهش میکنم قضاوتم نکنین .ممنونم
    سلام عزیزم
    من اونقدرها تاپیکهای اعضا یادم نمیمونه و متاسفانه بشون فکر هم نمیکنم که متوجه بشم قبلا چگونه مطرح کرده بودین و الان چگونه مطرح کردین
    اما از جمله اخر شما که خواهش کردین قضاوت نکنیم یادم اومد..

    یعنی الان هنوز باید تو انتظار سپری کنین؟
    مشکل اصلی مادرتون فعلا تمام شدن درس شماست درسته؟

    خب نامزد شما تا الان دیگه متوجه شدن مادر شما فرد خودرای و متاسفانه دارای تفکر تحمیل گری و دیکتاتوریه
    روحیه مادرتون اینطوریه و شما هم که با کمک پدرتون تونستین مادرتونو دور بزنین و محرمیت بخونین
    تا اینجا اوضاع خیلی بد پیش نرفته

    بهرحال هرکسی جای نامزد شما بود یا پا پس میکشید یا لااقل از زورگویی مادر شما ابراز تنفر میکرد
    واسه درک نامزدتون چند لحظه خودتونو جای ایشون بزارین

    ایشون بخاطر علاقه به شما صبر کرده و این تنها نکته مثبتیه که فعلا وجود داره

    اگه میتونین محکم وایسین و مادرتونو به هر قیمتی شده راضی کنین عروسی زودتر برگزار بشه
    این پافشاری شما به عنوان امتیاز مثبت در ذهن نامزدتون ثبت میشه و بعدها اگه هربار این ایام ناراحت کننده رو به رخ کشید میتونین بگین شمام شهامت به خرج دادین و اوضاع رو به نفع خودتون و نامزدتون سامان دادین
    اما اگه بخواین تسلیم محض نظرات مادرتون بمونین یه چهره منفعل از خودتون نشون دادین که بعدها شاید باعث بحث بین شما و همسر ایندتون و حتی باقی موندن ریشه عمیق کینه ایشون نسبت به مادرتون بشه

    پس تا جایی که در توان دارین مقابله کنین که این یکسال انتظار به شماها تحمیل نشه
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,483 بار در 1,286 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دوران آشنایی

    ببین دوست عزیز هر مادری ارزوی خوشبختی فرزندشو داره و دلش میخوات که بهترین ها نصیبش بشه .
    مادرتون یکسری دلایلی برای مخالفت برای ازدواج زود هنگام شما اورده درحالی که شما میتونستید دلایل قانع کننده خودتونو برای ازدواج با این پسر ارائه بدین و مادرتونو مجاب کنید. اینکه صرفا بگین دوسش دارمو دوسم داره دلیل قانع کننده ای نیست و نشون دهنده تصمیم احساسی شماست که میتونه خطرناک باشه و برای اینکه به شناخت درست برسید نیاز هست که مدتی نامزاد باشید و رفت امد کنید و بدور از بحثای احساسی بر پایه عقل همدیگر روبشناسید. به نظرم به جای اینکه مادرتونو مقصر جلوه بدین تازه از مادرتونم حمایت کنید چون بعد از ازدواج دیگه فرصت شناخت نیست و به جای اینکه لحظه شماری کنید که زودتر یکسال تموم بشه تا بهم برسید ازین فرصت برای شناخت و ساختن زندگی ایندتون استفاده کنید . شما که دارید درس میخونید حتی اگرم ازدواج کنید مطمنن بازم فرصت کمی برای باهم بودن دارید و باز اختلاف هایی پیش میومد .مگر اینکه تصمیم دارید درستونو رها کنید که این خودش یه مساله دیگس.
    اگر به خاطر این فرصتی اجباری که پیش اومده تا همدیگرو بشناسید پشت سره مادرتون بدگویی کنید و ایشونو مانع خوشبختی خودتون بدونید مطمن باشید حتی اگرم زودترباهم ازدواج میکردید بازم مادرتون رو مقصر میدونستید که چرا مانعتون نشده که اینقدر زود ازدواج کردید
    . پس سعی کنید در هر شرایطی که پیش میاد کسی رو مقصر ندونید و بتونید در هر زمان و شرایطی تصمیم درستو بگیرد و براش برنامه ریزی کنید. چون زندگی هیچ وقت مطابق میل ما پیش نمیره گاهی برای بدست اوردن یه هدف باید سالها صبر کرد و حتی خیلیا بودن برای رسیدن به عشقشون ده سال بیست سال و حتی بیشترم صبر کردن و همچنان دستبوس مادرو پدرشونم بودن . برای نامزادتونم ه دلایل قانع کننده ای بیارید که تو این مدت ایشون یه کار مناسب پیدا کنن درسشونو تموم کنن یا شما جهیزه تهییه کنید و خونه بخرید که وقتی باهم ازدواج کردید دغدغه مسایل مالی نداشته باشید. و اگرم مصر هستید که زودتر ازدواج کنید پس با دلایل قانع کننده و حتی از طریق پدرتون ، مادرتونو راضی کنید که زودتر باهم ازدواج کنید. اینکه بخاین صبر کنید و بعدن فحش و نفرین رو نثار مادرتون کنید مقصر خودتون هستید که تلاش نکردید و نتونستید خانوادتونو راضی کنید مگر اینکه خودتونم راضی بودین که این مدت صبر کنید و دلیل قانع کننده ای نداشتید
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  5. کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    من اونقدرها تاپیکهای اعضا یادم نمیمونه و متاسفانه بشون فکر هم نمیکنم که متوجه بشم قبلا چگونه مطرح کرده بودین و الان چگونه مطرح کردین
    اما از جمله اخر شما که خواهش کردین قضاوت نکنیم یادم اومد..

    یعنی الان هنوز باید تو انتظار سپری کنین؟
    مشکل اصلی مادرتون فعلا تمام شدن درس شماست درسته؟

    خب نامزد شما تا الان دیگه متوجه شدن مادر شما فرد خودرای و متاسفانه دارای تفکر تحمیل گری و دیکتاتوریه
    روحیه مادرتون اینطوریه و شما هم که با کمک پدرتون تونستین مادرتونو دور بزنین و محرمیت بخونین
    تا اینجا اوضاع خیلی بد پیش نرفته

    بهرحال هرکسی جای نامزد شما بود یا پا پس میکشید یا لااقل از زورگویی مادر شما ابراز تنفر میکرد
    واسه درک نامزدتون چند لحظه خودتونو جای ایشون بزارین

    ایشون بخاطر علاقه به شما صبر کرده و این تنها نکته مثبتیه که فعلا وجود داره

    اگه میتونین محکم وایسین و مادرتونو به هر قیمتی شده راضی کنین عروسی زودتر برگزار بشه
    این پافشاری شما به عنوان امتیاز مثبت در ذهن نامزدتون ثبت میشه و بعدها اگه هربار این ایام ناراحت کننده رو به رخ کشید میتونین بگین شمام شهامت به خرج دادین و اوضاع رو به نفع خودتون و نامزدتون سامان دادین
    اما اگه بخواین تسلیم محض نظرات مادرتون بمونین یه چهره منفعل از خودتون نشون دادین که بعدها شاید باعث بحث بین شما و همسر ایندتون و حتی باقی موندن ریشه عمیق کینه ایشون نسبت به مادرتون بشه

    پس تا جایی که در توان دارین مقابله کنین که این یکسال انتظار به شماها تحمیل نشه
    بله متاسفانه باید یکسال دیگه هم انتظار بکشیم
    ظاهرا دلیلش اینه اما بخاطر خواهر بزرگتر هم هست .چون اونم یه شکست عشقی داشته نامزد منم خودش رو با این موضوع داره سعی میکنه که قانع کنه
    من تا الان خیلی تلاش کردم هر چند که نامزدم از مادرم دل خوشی نداره اما کارایی که میکنه نشون از تنفر نمیده یجور ظاهره
    با تلاش هایی که کردم مادرم همش ناراحت میشد و مریض و همش میگف تو به کی رفتی که اینجوری شدی .نمیدونم بخدا گیج شدم.مادرم حتی سعی نکرد با حرفاش با نامزدم با مهر مادری صحبت کنه تا بهتر بتونه با شرایط کنار بیاد .نامزد منم پسر خوبیه و عا
    شق مادر صد درصد میتونست درک کنه .اولین روز خیلی مادرمو دوسداشت .مادرم حتی حاضر به رفت و آمد نیست و همش میگ اگر اینا بیان خونمون همسایه ها مئبینن به مردم چی بگیم .خیلی حالم بره خیلی به کمک احتیاج دارم
    ویرایش توسط hamta11 : 11-16-2019 در ساعت 12:46 AM

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    [QUOTE=eli2;289476]ببین دوست عزیز هر مادری ارزوی خوشبختی فرزندشو داره و دلش میخوات که بهترین ها نصیبش بشه .
    مادرتون یکسری دلایلی برای مخالفت برای ازدواج زود هنگام شما اورده درحالی که شما میتونستید دلایل قانع کننده خودتونو برای ازدواج با این پسر ارائه بدین و مادرتونو مجاب کنید. اینکه صرفا بگین دوسش دارمو دوسم داره دلیل قانع کننده ای نیست و نشون دهنده تصمیم احساسی شماست که میتونه خطرناک باشه و برای اینکه به شناخت درست برسید نیاز هست که مدتی نامزاد باشید و رفت امد کنید و بدور از بحثای احساسی بر پایه عقل همدیگر روبشناسید. به نظرم به جای اینکه مادرتونو مقصر جلوه بدین تازه از مادرتونم حمایت کنید چون بعد از ازدواج دیگه فرصت شناخت نیست و به جای اینکه لحظه شماری کنید که زودتر یکسال تموم بشه تا بهم برسید ازین فرصت برای شناخت و ساختن زندگی ایندتون استفاده کنید . شما که دارید درس میخونید حتی اگرم ازدواج کنید مطمنن بازم فرصت کمی برای باهم بودن دارید و باز اختلاف هایی پیش میومد .مگر اینکه تصمیم دارید درستونو رها کنید که این خودش یه مساله دیگس.
    اگر به خاطر این فرصتی اجباری که پیش اومده تا همدیگرو بشناسید پشت سره مادرتون بدگویی کنید و ایشونو مانع خوشبختی خودتون بدونید مطمن باشید حتی اگرم زودترباهم ازدواج میکردید بازم مادرتون رو مقصر میدونستید که چرا مانعتون نشده که اینقدر زود ازدواج کردید
    . پس سعی کنید در هر شرایطی که پیش میاد کسی رو مقصر ندونید و بتونید در هر زمان و شرایطی تصمیم درستو بگیرد و براش برنامه ریزی کنید. چون زندگی هیچ وقت مطابق میل ما پیش نمیره گاهی برای بدست اوردن یه هدف باید سالها صبر کرد و حتی خیلیا بودن برای رسیدن به عشقشون ده سال بیست سال و حتی بیشترم صبر کردن و همچنان دستبوس مادرو پدرشونم بودن . برای نامزادتونم ه دلایل قانع کننده ای بیارید که تو این مدت ایشون یه کار مناسب پیدا کنن درسشونو تموم کنن یا شما جهیزه تهییه کنید و خونه بخرید که وقتی باهم ازدواج کردید دغدغه مسایل مالی نداشته باشید. و اگرم مصر هستید که زودتر ازدواج کنید پس با دلایل قانع کننده و حتی از طریق پدرتون ، مادرتونو راضی کنید که زودتر باهم ازدواج کنید. اینکه بخاین صبر کنید و بعدن فحش و نفرین رو نثار مادرتون کنید مقصر خودتون هستید که تلاش نکردید و نتونستید خانوادتونو راضی کنید مگر اینکه خودتونم راضی بودین که این مدت صبر کنید و دلیل قانع کننده ای نداشتید[/QUOTنه اصلا انتخابم از سر احساس نبود من بعد از یکسال آشناییاز قبل ایشونو میشناختم و تو جمع دانشگاه بودن با دوستان و بعد احساس وارد شد .درسته کمی زمان نیازه که همو بشناسیم و خانواده هم همینطور .نامزد من هم کار داره هم درس دانشگاهش تموم شده و ماشین و اینچیزا البته اصل کاره که داره و پسر خیلی خوبی هم هست شاید یسری تفاوت ها باشه اما قابل درکه
    من به مادرم حق میدم اونم مادره اما تو این یسالی که از زمان خواستگاری کردنشمیگذره ایشون حتی نخواست یه رفت و امدی داشته باشه تا لاقل بشناسه یا زنگی صحبتی که دل نامزدم خوش باشه مادرم سرد بود .من ایشونو مقصر نمیگیرم اما فکر میکنم دیگ آشنایی زیادی پیدا کردم اما مادرم حتی تلاشی برای من نکرد و این منو آزار میده .روی هم رفته دوساله که میشناسمش

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : دوران آشنایی

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    در این مورد نیاز است که از روابط پنهانی خوداری کنید و سعی کنید در احترام خودتان و پدرتان با ماردتان صحبت کنید و بیان کنید تا زمان بهتر شدن شرایط درسی شما تنها در حالت نامزدی باقی می مانید . این رابطه پنهانی هرچند که پدرتان از /ان آگاهی دارند کمکی به بهبود مشکلات شما نمی کند و می تواند روابط خانوادگی شما را نیز با مشکل مواجهه کند.
    بهتر است نامزدتان نیز با ماردتان به صورت حضوری صحبت کنند تا این مشکلات در همین دوره زمانی بررسی شود و در اینده تاثیری بر زندگی مشترک شما نداشته باشد.

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    بله متاسفانه باید یکسال دیگه هم انتظار بکشیم
    ظاهرا دلیلش اینه اما بخاطر خواهر بزرگتر هم هست .چون اونم یه شکست عشقی داشته نامزد منم خودش رو با این موضوع داره سعی میکنه که قانع کنه
    من تا الان خیلی تلاش کردم هر چند که نامزدم از مادرم دل خوشی نداره اما کارایی که میکنه نشون از تنفر نمیده یجور ظاهره
    با تلاش هایی که کردم مادرم همش ناراحت میشد و مریض و همش میگف تو به کی رفتی که اینجوری شدی .نمیدونم بخدا گیج شدم.مادرم حتی سعی نکرد با حرفاش با نامزدم با مهر مادری صحبت کنه تا بهتر بتونه با شرایط کنار بیاد .نامزد منم پسر خوبیه و عا
    شق مادر صد درصد میتونست درک کنه .اولین روز خیلی مادرمو دوسداشت .مادرم حتی حاضر به رفت و آمد نیست و همش میگ اگر اینا بیان خونمون همسایه ها مئبینن به مردم چی بگیم .خیلی حالم بره خیلی به کمک احتیاج دارم
    عزیزم یه سوال..
    مادر شما کلا چه حسی به داماد ایندش داره؟
    سوای این بهانه های بیمورد ایشون و اختلالی که در روند ازدواج شما ایجاد کرده ایا اصلا دید مساعدی نسبت به دامادش داره یا نه؟

    مادرتون تابحال رفتار محبت امیزی نسبت به دامادش نشون داده یا خیر؟
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    عزیزم یه سوال..
    مادر شما کلا چه حسی به داماد ایندش داره؟
    سوای این بهانه های بیمورد ایشون و اختلالی که در روند ازدواج شما ایجاد کرده ایا اصلا دید مساعدی نسبت به دامادش داره یا نه؟

    مادرتون تابحال رفتار محبت امیزی نسبت به دامادش نشون داده یا خیر؟
    کلا مادرم از اول دامادی میخواست که مدارج علمی بالایی داشته باشه و پولی بیشتر و یچیز بهتر از نامزد من .اما من بهش فهموندم که من شخص مناسبی رو انتختب کردم
    اوایل چندان خوب نبود باهاش اما بمرور که خیلی اصرار کردم تاالان خیلی بهتر شده شاید برای اینه که من ناراضی نباشم و دیگ حرف ازدواج نزنم .باهاش خوبه براش غذا میفرسته کادو تولد میخره اما اصلا نمیخواد حرف ازدواج بزنم
    دید مساعدی نداشت چون باب میلش نبود هنوزم ازدواج من تو این سن ینی ۲۲ سال براش نامساعده اما کنار اومد یجورایی اما نسبت به نامزدم الان در حال حاضر دید مساعدی داره چون نامزدم دیگ زنگ نمیزنه و اصرار نمیکنه
    نه محبت آمیز اونموقع که باید میداشت نداشت .اونا سه بار رو در رو همو دیدن و مادر من یه رفتار نسبتا سردی باهاش داشت و نمیتونست باهاش ارتباط برقرار کنه الان از دور براش غذا میفرسته اما دیگ به چشم نامزدم نمیاد و فقط میگ مرسی بنظرم بیچاره حق داره .خیلی اوایل دلش میخواست مادرم باهاش خوب باشه خیلی مادرمو دوسداشت چون اولین بار میگفت مهربونه اما با کارای مادرم تو چشمش بد جلوه کرد متاسفانه.اینجوری بگم در کلام و رو در رو نه نداشت و الانبعد یکسال ایندر و اوندر زدن غذا و اینچیزا میفرسته اونم بخاطر اینک یجوری منو ساکت کنه .امیدوارم بتونن باهم خوب بشن مادرم خیلی کارا اشتباهی داشت خیلی

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    کلا مادرم از اول دامادی میخواست که مدارج علمی بالایی داشته باشه و پولی بیشتر و یچیز بهتر از نامزد من .اما من بهش فهموندم که من شخص مناسبی رو انتختب کردم
    اوایل چندان خوب نبود باهاش اما بمرور که خیلی اصرار کردم تاالان خیلی بهتر شده شاید برای اینه که من ناراضی نباشم و دیگ حرف ازدواج نزنم .باهاش خوبه براش غذا میفرسته کادو تولد میخره اما اصلا نمیخواد حرف ازدواج بزنم
    دید مساعدی نداشت چون باب میلش نبود هنوزم ازدواج من تو این سن ینی ۲۲ سال براش نامساعده اما کنار اومد یجورایی اما نسبت به نامزدم الان در حال حاضر دید مساعدی داره چون نامزدم دیگ زنگ نمیزنه و اصرار نمیکنه
    نه محبت آمیز اونموقع که باید میداشت نداشت .اونا سه بار رو در رو همو دیدن و مادر من یه رفتار نسبتا سردی باهاش داشت و نمیتونست باهاش ارتباط برقرار کنه الان از دور براش غذا میفرسته اما دیگ به چشم نامزدم نمیاد و فقط میگ مرسی بنظرم بیچاره حق داره .خیلی اوایل دلش میخواست مادرم باهاش خوب باشه خیلی مادرمو دوسداشت چون اولین بار میگفت مهربونه اما با کارای مادرم تو چشمش بد جلوه کرد متاسفانه.اینجوری بگم در کلام و رو در رو نه نداشت و الانبعد یکسال ایندر و اوندر زدن غذا و اینچیزا میفرسته اونم بخاطر اینک یجوری منو ساکت کنه .امیدوارم بتونن باهم خوب بشن مادرم خیلی کارا اشتباهی داشت خیلی
    متاسفانه رفتارای مادرتون دید منفی ایجاد کردن و به حال اول بازگشتنش اولا نیاز به زمان و دوما نیاز به تغییر منش مادرتون داره

    شما اشاره کردین مادرتون مذهبی نیستن اما شما چرا!
    درسته؟
    نامزدتونم مذهبی هستن دیگه قاعدتا
    مگه نه؟

    خب بنظر میاد مادر شما ایده الش یه داماد پولدار تحصیل کرده و امروزی باشه
    اما دیدگاه شما فرق داره شما واستون دین و معنویت معیار اصلیه و نظرتون واسه خودتون قابل احترامه
    چیزی که مادر شما باید بدونن و نمیدونن اینه که شما قراره با این اقا زیر یه سقف زندگی کنین
    پس شما باید اونو بپسندین و دوستش داشته باشین و ملاکهای تشخیصی شما مهم هستن نه ملاکهای مادرتون!

    من بااینکه نگرش و شیوه کاملا برعکس شما دارم(در خصوص مسایل دینی و عقیدتی) اما سعی میکنم از دید شما نگاه کنم و درکتون کنم
    اینکه انتخابتون براتون ارزشمنده و رفتارهای مادرتون به اینده زندگی مشترکتون خدشه وارد کرده

    اگه میتونین مادرتونو به هر نحوی قانع کنین که زودتر عروسی برگزار بشه
    وگرنه روی ذهن نامزدتون کار کنین و بهش بفهمونین تلاش خودتونو کردین اما متاسفانه مادر شما روحیه خودمدار داره

    مادرتون دوست داره حرف حرف خودش باشه و چیزی غیر ازینو نمیپذیره
    به نامزدتون بگین رفتارای مادرتون تاثیری بر شما ندارن و شما انتخابتونو کردین و به این انتخاب افتخار میکنین

    و نهایتا اینکه ایا شما بر طبق جبر مادرتون چقدر دیگه باید صبر کنین؟
    فقط تا پایان درس و دانشگاه خودتون یا تا وقتی شکست عشقی خواهرتونم جبران بشه؟
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2018
    شماره عضویت
    38164
    نوشته ها
    603
    تشکـر
    288
    تشکر شده 407 بار در 290 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نشد... این رسمش نیست... شما به مادرت نگفتی... اونم بنده خدا خبر نداره... فکر میکنه اوضاع رو کنترل کرده.... داره راهی رو در پیش میگیره که مناسب این شرایط نیست... شما خودتون دارید مادرتون رو بد نشون میدید...
    به نظرم یه روز صبح (شب اگر بخواد قهر کنه و جایی بره، براش سخت میشه) یه روز صبح با پدرتون، سه نفری بشینید صحبت کنید و به هیچ وجه هم پرخاش نکنید، مادرتون از اینکه شما خانه باشید که سود نمیبره، برای خودتون این مقاومتهارو میکنه و میخواد شما آینده خوبی داشته باشید... با محبت براش توضیح بدید که علاقه تون از حدی که بشه کنترلش کرد گذشته و به هم محرم شدید... به هر حال مادرتون دشمن شما نیست... کوتاه میاد و همه چیز به خیر و خوبی تموم میشه... شما یـا به مادرتون بد عنوان کردید، یا مادرتون چیزی از اون پسر دیده که حالا درست یا غلط ازش خوشش نیومده... به هر حال اینا حل شدنیه، ولی بعد از این هیچ وقت، هیچ وقت با کسی زیر و رو بازی نکنید... مخصوصا با کسی که از سر دلسوزی با شما رفتار میکنه...

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    متاسفانه رفتارای مادرتون دید منفی ایجاد کردن و به حال اول بازگشتنش اولا نیاز به زمان و دوما نیاز به تغییر منش مادرتون داره

    شما اشاره کردین مادرتون مذهبی نیستن اما شما چرا!
    درسته؟
    نامزدتونم مذهبی هستن دیگه قاعدتا
    مگه نه؟

    خب بنظر میاد مادر شما ایده الش یه داماد پولدار تحصیل کرده و امروزی باشه
    اما دیدگاه شما فرق داره شما واستون دین و معنویت معیار اصلیه و نظرتون واسه خودتون قابل احترامه
    چیزی که مادر شما باید بدونن و نمیدونن اینه که شما قراره با این اقا زیر یه سقف زندگی کنین
    پس شما باید اونو بپسندین و دوستش داشته باشین و ملاکهای تشخیصی شما مهم هستن نه ملاکهای مادرتون!

    من بااینکه نگرش و شیوه کاملا برعکس شما دارم(در خصوص مسایل دینی و عقیدتی) اما سعی میکنم از دید شما نگاه کنم و درکتون کنم
    اینکه انتخابتون براتون ارزشمنده و رفتارهای مادرتون به اینده زندگی مشترکتون خدشه وارد کرده

    اگه میتونین مادرتونو به هر نحوی قانع کنین که زودتر عروسی برگزار بشه
    وگرنه روی ذهن نامزدتون کار کنین و بهش بفهمونین تلاش خودتونو کردین اما متاسفانه مادر شما روحیه خودمدار داره

    مادرتون دوست داره حرف حرف خودش باشه و چیزی غیر ازینو نمیپذیره
    به نامزدتون بگین رفتارای مادرتون تاثیری بر شما ندارن و شما انتخابتونو کردین و به این انتخاب افتخار میکنین

    و نهایتا اینکه ایا شما بر طبق جبر مادرتون چقدر دیگه باید صبر کنین؟
    فقط تا پایان درس و دانشگاه خودتون یا تا وقتی شکست عشقی خواهرتونم جبران بشه؟
    زمانی مادرم تغیر میکنه که احتمالا کاملا داماد رسمی ما بشه
    مادرم اهل نماز و قران و مسجد هست اما فکرش مثل من نیست مثلا پوششمون هم باهم فرق میکنه .تو فکر خیلی باهم فرق داریم خیلی
    بله نامزدم از نظر اعتقادی و معنوی شبیه منه
    بله ایده الش یچیز دیگ بود اواسل همش میگفت خیلی عجله کردی و فلان الان نمیگ چون من باهاش حرف زدم .مادرم روی لباس پوشیدن نامزدم بهضی رفتاراش خیلی ایراد میگرفت و کمی هم الان میگیره .مثلا میگ دماغشو بگو عمل کنه و فلان .من به هیچ وجه موافقت نمیکنم با حرفاشون چون من مشکلی ندارم باهاش قایل قبوله برام
    مادر من متاسفانه حرف مردم براش مهمه نمیدونم چیکار کنم
    اتفاقا دوشب پیش وقتی گفتین که باید صحبت کنم ،صحبت کردم
    مادرم همش میگف تو درستو بخون تموم بشه بعد و به این نتیجه رسیدم که اون فکر میکنه من بعد ازدواج درس نمیخونم ،میخواد نگهم داره تا بزور هم شده درس بخونم بهش گفتم این موضوع باعث شده نتونم تمزکز کنم اما هیچ تاثیری نداشت .حتی بهشون گفتم بریم مشاوره قبول نکرد و گفت مشاور بهم میگ کارت اشتباهه و باید ازدواج کنه من باز قبول نمیکنم .جالبه میدونه کارش اشتباهه.مادرم میخواد من درسم تمومشه وکنکور ارشد بدم بعد ازدواج کنم .من نتونستم اینارو به نامزدم بگم
    تا یکسال دیگ باید صبر کنیم البته بدون اون زمان کنکور شاید یکسال و دو سه ماه .چون تازه فهمیدم منظورش از درس بعد کنکوربود .

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط heh_heh نمایش پست ها
    نشد... این رسمش نیست... شما به مادرت نگفتی... اونم بنده خدا خبر نداره... فکر میکنه اوضاع رو کنترل کرده.... داره راهی رو در پیش میگیره که مناسب این شرایط نیست... شما خودتون دارید مادرتون رو بد نشون میدید...
    به نظرم یه روز صبح (شب اگر بخواد قهر کنه و جایی بره، براش سخت میشه) یه روز صبح با پدرتون، سه نفری بشینید صحبت کنید و به هیچ وجه هم پرخاش نکنید، مادرتون از اینکه شما خانه باشید که سود نمیبره، برای خودتون این مقاومتهارو میکنه و میخواد شما آینده خوبی داشته باشید... با محبت براش توضیح بدید که علاقه تون از حدی که بشه کنترلش کرد گذشته و به هم محرم شدید... به هر حال مادرتون دشمن شما نیست... کوتاه میاد و همه چیز به خیر و خوبی تموم میشه... شما یـا به مادرتون بد عنوان کردید، یا مادرتون چیزی از اون پسر دیده که حالا درست یا غلط ازش خوشش نیومده... به هر حال اینا حل شدنیه، ولی بعد از این هیچ وقت، هیچ وقت با کسی زیر و رو بازی نکنید... مخصوصا با کسی که از سر دلسوزی با شما رفتار میکنه...
    شما جای من نیستید و دارید از دید خودتون میگید .من بشدت به ما رم علاقه دارم اما با فکرشون مشکل دارم .من نمیخوام دوس دختر کسی باشم اما مادرم حاضره باشم .مادر من میخواد آیده خوبی داشته باشم اما راه بدیو انتخاب کرد چون دارم اذیت میشم .
    من بهش نگفتم چون اینجوری وضعیت خیلی خیلی بدتر خواهد شد .شاید باورتون نشه اما بار ها به ارومی صحبت کردیم و لی نشد

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    زمانی مادرم تغیر میکنه که احتمالا کاملا داماد رسمی ما بشه
    مادرم اهل نماز و قران و مسجد هست اما فکرش مثل من نیست مثلا پوششمون هم باهم فرق میکنه .تو فکر خیلی باهم فرق داریم خیلی
    بله نامزدم از نظر اعتقادی و معنوی شبیه منه
    بله ایده الش یچیز دیگ بود اواسل همش میگفت خیلی عجله کردی و فلان الان نمیگ چون من باهاش حرف زدم .مادرم روی لباس پوشیدن نامزدم بهضی رفتاراش خیلی ایراد میگرفت و کمی هم الان میگیره .مثلا میگ دماغشو بگو عمل کنه و فلان .من به هیچ وجه موافقت نمیکنم با حرفاشون چون من مشکلی ندارم باهاش قایل قبوله برام
    مادر من متاسفانه حرف مردم براش مهمه نمیدونم چیکار کنم
    اتفاقا دوشب پیش وقتی گفتین که باید صحبت کنم ،صحبت کردم
    مادرم همش میگف تو درستو بخون تموم بشه بعد و به این نتیجه رسیدم که اون فکر میکنه من بعد ازدواج درس نمیخونم ،میخواد نگهم داره تا بزور هم شده درس بخونم بهش گفتم این موضوع باعث شده نتونم تمزکز کنم اما هیچ تاثیری نداشت .حتی بهشون گفتم بریم مشاوره قبول نکرد و گفت مشاور بهم میگ کارت اشتباهه و باید ازدواج کنه من باز قبول نمیکنم .جالبه میدونه کارش اشتباهه.مادرم میخواد من درسم تمومشه وکنکور ارشد بدم بعد ازدواج کنم .من نتونستم اینارو به نامزدم بگم
    تا یکسال دیگ باید صبر کنیم البته بدون اون زمان کنکور شاید یکسال و دو سه ماه .چون تازه فهمیدم منظورش از درس بعد کنکوربود .
    هر مقدار از شخصیت و رفتارهای مادرتون توضیح میدین بخصوص اینکه نمیپذیره پیش مشاور بیاد با علم به اینکه میدونه کار خودش اشتباهه و.. بیشتر و‌ بیشتر معلوم میکنه ایشون تغییرپذیر نیست و الان شما تنها کاری که میتونین کنین اینه که رابطه صمیمانه با نامزدتونو حفظ کنین
    باهاش بیرون برین در تماس تلفنی باشین و.‌.
    اهمیتی به رفتارهای مستبدانه مادرتون ندین و اصلا سعی کنین با ایشون بحث نکنین

    چون اینجور ادمها منطق پذیر نیستن و تغییری هم در ایشان حاصل نخواهد شد

    شما این یکسال و خرده ای رو اجبارا تحمل کنین اما به مادرتون بگین چیزی بین شما بود که دیگه نیست و صمیمیت و عطوفتی که قبلا وجود داشت دیگه وجود پیدا نخواهد کرد

    اینو دقیقا به مادرتون تفهیم کنین که اگه اصرار داره این انتظار رو به شما تحمیل کنه شما هم دیگه هرگز واسش اون دختر فوق العاده عاطفی و مهربان نخواهید بود
    صرفا احترام ایشون رو نگه میدارین و بس..
    چیزی اضافه تر ازین در کار نخواهد بود

    و سعی کنین به مادرتون و به هیچکس دیگه اجازه ندین در مورد فرم بینی یا طرز لباس پوشیدن نامزدتون اظهار نظر کنه
    این مسایل ابدا به دیگران ربط نداره و مهم اینه که شما نامزدتونو با همین شکل و ساختار پسندیدین
    نظر بقیه مهم نیست
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    درسته مادرم اینجوریه
    الان با این وضعیت فشار روی من خیلی زیاده از طرفی خانواده اونا میدونن من نامزدشم مادرش سنش بالاست و خیلی آرزو ها داشت بخاطر همین به بستگانش گفت و الان من عروس اون خانواده به حساب میام امیدوارم این وضعیت برای هیچکس پیش نیاد و مادرش رضایت بده .ممنونم بابت همه راهنمایی های خوبتون

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    درسته مادرم اینجوریه
    الان با این وضعیت فشار روی من خیلی زیاده از طرفی خانواده اونا میدونن من نامزدشم مادرش سنش بالاست و خیلی آرزو ها داشت بخاطر همین به بستگانش گفت و الان من عروس اون خانواده به حساب میام امیدوارم این وضعیت برای هیچکس پیش نیاد و مادرش رضایت بده .ممنونم بابت همه راهنمایی های خوبتون
    بله درکتون میکنم و متاسفم
    بهرحال اغلب مواقع بی منطق بودن یه نفر میتونه چندین نفر رو دچار مشکل و فشار و ناراحتی کنه
    الان شرایط شما و نامزدتون و مادر ایشون متاثر از رفتار اشتباه و لجبازانه مادرتونه

    زندگی همینه عزیزم! اگه میشه و میتونی طرفتو قانع کنی باهات همسو بشه که چه بهتر!
    وگرنه از هر مسیری خودت صلاح میدونی برو و نیاز نیست ایشون در جریان برنامه های شما قرار بگیره

    فقط به نوعی به مادرتون تفهیم کنین این تحمیل انتظار رو نخواهید بخشید

    خواهش عزیزم
    کار خاصی نکردم
    برات ارزوی موفقیت دارم
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    سلام .مدت ها بود که به یه شکل دیگ مشکلم رو مطرح میکردم و واقعیت رو نمیگفتم تا بتونم حلش کنم .الان میخوام وقعیت رو بنویسم و دذتون خیلی کمک میخوام خواهش میکنم راهنماییم کنین
    من یه دختری هستم نسبتا مذهبی .خواستگاری داشتم حدودا یکسال پیش یه پسری طقریبا شبیه خودم و واقعا حس خوبی داشتم بهش .من یه خواهر بزرگتر دارم و مادرم ۴۰ سالشه
    ایشون یکسال پیش اومدن خواستگاری من و مادرم بشدت مخالفت کرد و دلایلی آورد که اینا بودن:تو سنت کمه من الان ۲۲ سالمه تقریبا .درستو باید تموم کنی .خواهر بزرگتر داری .موقعیت های بهتری میان
    خلاصه با کلی بحث اصلا قانع به ازدواج نشد تو خونه ما تقریبا حس میکنم تموم کننده مادرمه .
    خیلی نه آوردخیلی ها .به ما گفت شما باید دوسال صبر کنین بعد ازدواج کنین ینی یاید درس من تموم بشه و وقتی بخره برای ازدواج خواهرم که ۲۵ سسالشه الان.اما مادرم میگ نه فقط بخاطر درست میگم .از یه طرفی اون پسر چون به من علاقه زیادز داشت تحمل کرد و صبر کرد اما روز به روز از مادرم دورتر میشد و دلخور تر پدرم برای اینک مادرم بترسه اونو تهدید به محرمیت میکرد و میگفت من این دوتا رو محرم میکنم .خب منم بشدت از مادرم دلخورم .من با اعتقاداتی که داشتم نمیتونستم با یه پسر غریبهدوسال ارتباط داشته باشم .تا بعد از مدتی پدرم ما دوتا رو بدون اطلاع مادرم بهم محرم کرد .الان ۶ ماهه که ما محرمیم نیمی از مشکلات حل شد اما من نگران ایندم نگران دلخوری شدید و یجور کینه نامزدم به مادرم هستم .به ظاهر با مادرم انگار خوبه اما اصلا نیست.یچیز راحت و خوش یمن رو مادرم خراب کرد. نامزدم فقط بخاطر من صبر کرد و ردز به روز داره بدتر میشه و بهم میگ من عاشق توام و تورو باهیچی عوض نمیکنم اما با خانوادت مشکل دارم منظورش مادرم
    نمیدونم چیکار کنم .الان باید یکسال دیگ صبر کنیم و من خیلی نگرانم خواهش میکنم قضاوتم نکنین .ممنونم
    سلام
    خوش اومدین به سایت مشاور
    قبلش بگم من مشاور نیستم منم نظرم را با توجه به تجربیات و اطلاعات و اعتقادم مینویسم .

    اول بگم اینکه به هم محرم شدین کار خیلی درستی کردن ، خوشابحالتون که چنین پدر با شعوری داشتین و همراهیتون کرد .
    در رابطه با مادر هم که میگن صبر کنید درس و دختر بزرگتر و ... اینا همش غلطه ، برای حل کردن این مسائل باید ریشه این تفکرات رو پیدا کنید و خشک کنید .
    برای مثال در رابطه با درس خوندن باید خودتون مادرتون رو توجیح کنید که من چه ازدواج کنم چه نکنم ربطی به درس خوندن نداره ، اون آینده و انتظاری که خودتون از آینده تحصیلی را دارین برای مادرتون ترسیم کنین تا بدونه !!
    اینجوری خودش در ذهن رویا های نمیسازه که شما تحصیل کنی و به چه جایگاهی برسی ، اون رویاهای تحصیلی که مادرتون براتون دیده رو باید هدف قرار گرفت و نابود کرد !!!!
    ( هر کس باید خودش انتخاب کنه که تحصیل میخواد بکنه یا نه یا تا چه حد و چه جایگاهی )

    ولی در رابطه با ازدواج خواهر بزرگتر فکر نمیکنم صحبت کردن شما فایده ای داشته باشه ، شما باید از شخص سومی که حرفش برش بیشتری داره و اهل فن سخن گفته استفاده کنین!
    همچنین صحبت خواهر بزرگتر با مادر هم فکر کنم تاثیر مثبت به سزای داشته باشه !
    هرچی نباشه دلیل این مخالفت ها اینه که مادرتون نمیخواد خواهرتون حس بدی داشته باشه ، پس رضایت اون میتونه کمک مثبت خوبی کنه !

    اما رابطه همسرتون با مادر ، این خب طبیعیه !
    وقتی مرد با تمام غریزه و وجود اون همه حس خواستن چیزی رو میخواد ، وقتی یکی رو مانعش میبینه حس تنفر نسبت بهش پیدا میکنه ،
    پس اینجا فقط مادتون خودش میتونه این رابطه رو ترمیم بده ، وصحبت های شما با همسر نتیجه ای نداره ، مگر اینکه اعتقادات و زمان ...

    ازدواجتون رو تبریک میگم ان شاء الله خوشبخت بشین ، زیاد نگران این حس و حوالات این دوران نباشین ، از دوران نامزدتون لذت ببرین .
    امضای ایشان
    یا قائم آل محمد

  19. کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 17


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    سلام .مدت ها بود که به یه شکل دیگ مشکلم رو مطرح میکردم و واقعیت رو نمیگفتم تا بتونم حلش کنم .الان میخوام وقعیت رو بنویسم و دذتون خیلی کمک میخوام خواهش میکنم راهنماییم کنین
    من یه دختری هستم نسبتا مذهبی .خواستگاری داشتم حدودا یکسال پیش یه پسری طقریبا شبیه خودم و واقعا حس خوبی داشتم بهش .من یه خواهر بزرگتر دارم و مادرم ۴۰ سالشه
    ایشون یکسال پیش اومدن خواستگاری من و مادرم بشدت مخالفت کرد و دلایلی آورد که اینا بودن:تو سنت کمه من الان ۲۲ سالمه تقریبا .درستو باید تموم کنی .خواهر بزرگتر داری .موقعیت های بهتری میان
    خلاصه با کلی بحث اصلا قانع به ازدواج نشد تو خونه ما تقریبا حس میکنم تموم کننده مادرمه .
    خیلی نه آوردخیلی ها .به ما گفت شما باید دوسال صبر کنین بعد ازدواج کنین ینی یاید درس من تموم بشه و وقتی بخره برای ازدواج خواهرم که ۲۵ سسالشه الان.اما مادرم میگ نه فقط بخاطر درست میگم .از یه طرفی اون پسر چون به من علاقه زیادز داشت تحمل کرد و صبر کرد اما روز به روز از مادرم دورتر میشد و دلخور تر پدرم برای اینک مادرم بترسه اونو تهدید به محرمیت میکرد و میگفت من این دوتا رو محرم میکنم .خب منم بشدت از مادرم دلخورم .من با اعتقاداتی که داشتم نمیتونستم با یه پسر غریبهدوسال ارتباط داشته باشم .تا بعد از مدتی پدرم ما دوتا رو بدون اطلاع مادرم بهم محرم کرد .الان ۶ ماهه که ما محرمیم نیمی از مشکلات حل شد اما من نگران ایندم نگران دلخوری شدید و یجور کینه نامزدم به مادرم هستم .به ظاهر با مادرم انگار خوبه اما اصلا نیست.یچیز راحت و خوش یمن رو مادرم خراب کرد. نامزدم فقط بخاطر من صبر کرد و ردز به روز داره بدتر میشه و بهم میگ من عاشق توام و تورو باهیچی عوض نمیکنم اما با خانوادت مشکل دارم منظورش مادرم
    نمیدونم چیکار کنم .الان باید یکسال دیگ صبر کنیم و من خیلی نگرانم خواهش میکنم قضاوتم نکنین .ممنونم


    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    کنش و واکنش یک رفتار ارادی است و باتو جه به اراده ی فرد بروز خواهد شد ورفتار ما درشرایط مختلف کنش و واکنش ما را یَدَک میکنه
    عوامل بسیاری دربروز رفتار ما دخیل هستند

    درحال حاضر مادر شما تحت تاثیر عواملی خاص تصمیم خاصی رو اتخاذ کرده وبا ذکر دلایلی نظیر سن کم و میزان تحصیلات از ازدواج شما ممانعت به عمل آورده
    به نظر من عواملی که باعث شده مادرتون این تصمیم رو اتخاذ کنه عبارت اند از : سنتی بودن خانواده ، طرز فکر مادر ، عدم توانای لازم شما در دفاع از خود ، وحضور خواهر بزرگتر ، عوامل ذکر شده جمله مسائلی هستند که باعث شده مادر شما چنین کنشی بروز بده واما راهکار شما بستگی به واکنش شما داره

    دربرابر اجبار مادرتون سر خم نکنید وبرای برگزاری مراسم عقد (که توسط این مراسم از نظر فامیل دوستان و......... شما وهمسرتون به عنوان زوج به رسمیت شناخته بشین ) تلاش کنید خدارو شکر جنبه های مثبت توی بیان های شما توافق پدرتون برای ازدواج زود تر شما قبل از خواهرتون و علاقه همسرتون به شماست

    شما باوجود همین دونکته مثبت و واکنش صحیح خود میتونید مراسمی رو که قراره به مدت زمان یک سال آینده اجرا بشه در هفته آینده خلاصه کنید

    فراموش نکنید با تلاش های شما برای رفع سوء تفاهم های حاصله
    میتونید کینه همسرتون به مادرتون را در آینده تخفیف بدین

    موفق باشید

  21. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    کنش و واکنش یک رفتار ارادی است و باتو جه به اراده ی فرد بروز خواهد شد ورفتار ما درشرایط مختلف کنش و واکنش ما را یَدَک میکنه
    عوامل بسیاری دربروز رفتار ما دخیل هستند

    درحال حاضر مادر شما تحت تاثیر عواملی خاص تصمیم خاصی رو اتخاذ کرده وبا ذکر دلایلی نظیر سن کم و میزان تحصیلات از ازدواج شما ممانعت به عمل آورده
    به نظر من عواملی که باعث شده مادرتون این تصمیم رو اتخاذ کنه عبارت اند از : سنتی بودن خانواده ، طرز فکر مادر ، عدم توانای لازم شما در دفاع از خود ، وحضور خواهر بزرگتر ، عوامل ذکر شده جمله مسائلی هستند که باعث شده مادر شما چنین کنشی بروز بده واما راهکار شما بستگی به واکنش شما داره

    دربرابر اجبار مادرتون سر خم نکنید وبرای برگزاری مراسم عقد (که توسط این مراسم از نظر فامیل دوستان و......... شما وهمسرتون به عنوان زوج به رسمیت شناخته بشین ) تلاش کنید خدارو شکر جنبه های مثبت توی بیان های شما توافق پدرتون برای ازدواج زود تر شما قبل از خواهرتون و علاقه همسرتون به شماست

    شما باوجود همین دونکته مثبت و واکنش صحیح خود میتونید مراسمی رو که قراره به مدت زمان یک سال آینده اجرا بشه در هفته آینده خلاصه کنید

    فراموش نکنید با تلاش های شما برای رفع سوء تفاهم های حاصله
    میتونید کینه همسرتون به مادرتون را در آینده تخفیف بدین

    موفق باشید
    بله درسته .اما وقتی مادرم به هیچ وجه متوجه نمیشه اخه چیکار کنم .به نظر شما چه صحبت هایی باید کنم چه جملاتی بگم که خیلی خیلی منطقی باشه .از یه طرف دانشجوی روان شناسی هستم و یه علاقه معمولی بهش دارم و بیشتر استعدادم تو کارهای دستیه ولی مادرم میگ تو باید درس بخونی کارمند بشی حتما چمیدونم ارشد بگیری اما من انگار هر روز از درسم نا امید تر میشم .به مادرم توضیح دادم که این موضوع داره رو درسم خدشه ایجاد میکنه تمرکز ندارم بازم قبول نکرد .شما بگید چطوری صحبت کنم دیگه؟؟؟چیکار کنم قانعش کنم

  23. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    بله درکتون میکنم و متاسفم
    بهرحال اغلب مواقع بی منطق بودن یه نفر میتونه چندین نفر رو دچار مشکل و فشار و ناراحتی کنه
    الان شرایط شما و نامزدتون و مادر ایشون متاثر از رفتار اشتباه و لجبازانه مادرتونه

    زندگی همینه عزیزم! اگه میشه و میتونی طرفتو قانع کنی باهات همسو بشه که چه بهتر!
    وگرنه از هر مسیری خودت صلاح میدونی برو و نیاز نیست ایشون در جریان برنامه های شما قرار بگیره

    فقط به نوعی به مادرتون تفهیم کنین این تحمیل انتظار رو نخواهید بخشید

    خواهش عزیزم
    کار خاصی نکردم
    برات ارزوی موفقیت دارم
    ممنونم بابت همه چی ❤❤❤

  24. کاربران زیر از hamta11 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    سلام
    خوش اومدین به سایت مشاور
    قبلش بگم من مشاور نیستم منم نظرم را با توجه به تجربیات و اطلاعات و اعتقادم مینویسم .

    اول بگم اینکه به هم محرم شدین کار خیلی درستی کردن ، خوشابحالتون که چنین پدر با شعوری داشتین و همراهیتون کرد .
    در رابطه با مادر هم که میگن صبر کنید درس و دختر بزرگتر و ... اینا همش غلطه ، برای حل کردن این مسائل باید ریشه این تفکرات رو پیدا کنید و خشک کنید .
    برای مثال در رابطه با درس خوندن باید خودتون مادرتون رو توجیح کنید که من چه ازدواج کنم چه نکنم ربطی به درس خوندن نداره ، اون آینده و انتظاری که خودتون از آینده تحصیلی را دارین برای مادرتون ترسیم کنین تا بدونه !!
    اینجوری خودش در ذهن رویا های نمیسازه که شما تحصیل کنی و به چه جایگاهی برسی ، اون رویاهای تحصیلی که مادرتون براتون دیده رو باید هدف قرار گرفت و نابود کرد !!!!
    ( هر کس باید خودش انتخاب کنه که تحصیل میخواد بکنه یا نه یا تا چه حد و چه جایگاهی )

    ولی در رابطه با ازدواج خواهر بزرگتر فکر نمیکنم صحبت کردن شما فایده ای داشته باشه ، شما باید از شخص سومی که حرفش برش بیشتری داره و اهل فن سخن گفته استفاده کنین!
    همچنین صحبت خواهر بزرگتر با مادر هم فکر کنم تاثیر مثبت به سزای داشته باشه !
    هرچی نباشه دلیل این مخالفت ها اینه که مادرتون نمیخواد خواهرتون حس بدی داشته باشه ، پس رضایت اون میتونه کمک مثبت خوبی کنه !

    اما رابطه همسرتون با مادر ، این خب طبیعیه !
    وقتی مرد با تمام غریزه و وجود اون همه حس خواستن چیزی رو میخواد ، وقتی یکی رو مانعش میبینه حس تنفر نسبت بهش پیدا میکنه ،
    پس اینجا فقط مادتون خودش میتونه این رابطه رو ترمیم بده ، وصحبت های شما با همسر نتیجه ای نداره ، مگر اینکه اعتقادات و زمان ...

    ازدواجتون رو تبریک میگم ان شاء الله خوشبخت بشین ، زیاد نگران این حس و حوالات این دوران نباشین ، از دوران نامزدتون لذت ببرین .
    ممنونم بابت نظرتون .درسته مادرم من خیلی آرزو ها و رویاها داره واما من مسیر دیگه ای رو دوسدارم من فوق العاده تو کارهای دستی مهارت دارم و پول در اوردم و مادرم هم دیده اما باز هم میگ تو باید درس بخونی یا منتظر هست که درسم تمومشه و کنکور ارشد بدم بعد ازدواج کنم .همیشه تحمیل بوده سرم خیلی خیلی رشد کردم و تونستم جلوی خیلی از کاراهای اشتباه مادرمو بگیرم اما وقتی باهاش حرف میزنم در این مورد سریع مریض میشه و من میشم آدم بده .
    خواهرم صحبت نمیکنه چون همیشه میگ از دست من کاری بر نمیاد و من جز خدا و پدرم کسیو ندارم که کمکم کنه
    اگر له شخص سوم بگم مادرم منو میکشه چون میگه هیچکس نباید با خبر از این موضوع بشه .مردم نباید بفهمن خلاصه ماجراها دارم
    امیدوارم هیچکس همچین مشکلی براش پیش نیاد .
    خیلی ممنونم ازتون

  26. کاربران زیر از hamta11 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 21


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    بله درسته .اما وقتی مادرم به هیچ وجه متوجه نمیشه اخه چیکار کنم .به نظر شما چه صحبت هایی باید کنم چه جملاتی بگم که خیلی خیلی منطقی باشه .از یه طرف دانشجوی روان شناسی هستم و یه علاقه معمولی بهش دارم و بیشتر استعدادم تو کارهای دستیه ولی مادرم میگ تو باید درس بخونی کارمند بشی حتما چمیدونم ارشد بگیری اما من انگار هر روز از درسم نا امید تر میشم .به مادرم توضیح دادم که این موضوع داره رو درسم خدشه ایجاد میکنه تمرکز ندارم بازم قبول نکرد .شما بگید چطوری صحبت کنم دیگه؟؟؟چیکار کنم قانعش کنم
    سلام

    ببینید برای صحبت در مورد احقاق حق تون نیاز به مهارت ویژه ای نیست همین که شما بدونید برای آینده خودتون چه برنامه ریزی کردین کافیه همین که خاسته خودتون رو با پای فشاری مطرح کنید کفایت میکنه
    به ویژه که برای دست یابی به خواسته خودتون مخاطب شما مادرتون هست شما کافیه که با اسرار اما مودب با تلاش اما به دور از زیاده روی موضوع دلخواه رو مطرح کنید

    هیچ مادری بی رحم یا بی اعتنا به دخترش نیست میخام رُک باشم دو مورد احتمال داره درمورد رفتار مادرتون واین دو احتمال رو در قالب سوال مطرح میکنم

    آیا خواهر شما به لحاظ زیبایی از شما کم تره

    واینکه آیا نظر مادرتون نسبت به شما نظر به یه دختری هست که نمیشه به حرفاش اعتماد کرد وممکنه امروز یک چیز رو طلب کنه وفردا از اون چیز خوشش نیاد

  28. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    ممنونم بابت نظرتون .درسته مادرم من خیلی آرزو ها و رویاها داره واما من مسیر دیگه ای رو دوسدارم من فوق العاده تو کارهای دستی مهارت دارم و پول در اوردم و مادرم هم دیده اما باز هم میگ تو باید درس بخونی یا منتظر هست که درسم تمومشه و کنکور ارشد بدم بعد ازدواج کنم .همیشه تحمیل بوده سرم خیلی خیلی رشد کردم و تونستم جلوی خیلی از کاراهای اشتباه مادرمو بگیرم اما وقتی باهاش حرف میزنم در این مورد سریع مریض میشه و من میشم آدم بده .
    خواهرم صحبت نمیکنه چون همیشه میگ از دست من کاری بر نمیاد و من جز خدا و پدرم کسیو ندارم که کمکم کنه
    اگر له شخص سوم بگم مادرم منو میکشه چون میگه هیچکس نباید با خبر از این موضوع بشه .مردم نباید بفهمن خلاصه ماجراها دارم
    امیدوارم هیچکس همچین مشکلی براش پیش نیاد .
    خیلی ممنونم ازتون
    خواهش میکنم
    میخواد خوشش بیاد یا نه ، میخواد مریض بشه یا نه ، شما باید تصمیمتون در مورد آینده تحصیلی رو بهش بگین ، مطمعنن بهتر از نا امیدی و واکنشی که آینده میخواد داشته باشه است .

    اگر خواهرتون کمکتون نمیکنه پس اینطور در نظر گرفته میشه که یا حسادت میکنه یا تنبله ، هر کودوم باشه بازم میتونن خواهرتون رو راضی کنید که یک بار هم که شده حتی به صورت یک جمله رضایتش رو به مادر بگه !
    انتظار هم نداشته باشین سریع تاثیر بزاره ، فقط به نحوی خواهرتون رو راضی کنید که به مادرتون اعلام کنه که با ازدواج دختر کوچیک تر مخالفتی نداره و نیازی نیست اول بزرگتر ازدواج کنه !
    شما هم تنبلی نکنید تا از خواهرتون درخواست نکردین پا پس نکشین !

    اما در رابطه با شخص سوم ، نیاز نیست حتماً فامیل یا بزرگی باشه .
    میتونین ببرینش پیش یک مشاور ، خیلی موثر تره !
    راضیش کنید صحبت کنید به بهانه های مختلف ، حتی اگه شده بگین مشاوره ازدواج برای خودتون میرین میخوایین اون هم حضور داشته باشه !
    فقط قبلش یک جلسه با مشاور صحبت کنید تا آماده سازی های لازم انجام بشه !

    و خارج از تمام این موضوع هات سعی کنید فراموش نکنید که دوران نامزدی برای شناخته ! پس میتونید خودتون و نامزدتون هم پیش مشاور برین تا بدونن با این ازدواج شما رو با چه سختی های روبرو میکنه !
    هر دو طرف باید آگاه بشن که میتونن سختی ها رو تحمل کنن یا نه ، اگر قراره جدایی باشه بهتره همین دوران باشه ! پس بهتره خودتون یک مشاور برین .

    برای مشاوره رفتن و وقت گذاشتن و هزینه کردن در این راه هرچه انجام بدین کمه ، پس تردید نکنید تا بقیه عمر را پشیم نباشید .

    این مشکلات شما هم مشکل نیست ، مسئله های هستن که در زندگی خیلی ها میتونن پیش بیاد و بدترش هم پیش اومده ...
    پس زیاد سخت نگیرین و از زندگی هم لذت ببرین .
    براتون آرزوی خوشبختی دارم ، موفق باشید
    امضای ایشان
    یا قائم آل محمد

  30. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    سلام

    ببینید برای صحبت در مورد احقاق حق تون نیاز به مهارت ویژه ای نیست همین که شما بدونید برای آینده خودتون چه برنامه ریزی کردین کافیه همین که خاسته خودتون رو با پای فشاری مطرح کنید کفایت میکنه
    به ویژه که برای دست یابی به خواسته خودتون مخاطب شما مادرتون هست شما کافیه که با اسرار اما مودب با تلاش اما به دور از زیاده روی موضوع دلخواه رو مطرح کنید

    هیچ مادری بی رحم یا بی اعتنا به دخترش نیست میخام رُک باشم دو مورد احتمال داره درمورد رفتار مادرتون واین دو احتمال رو در قالب سوال مطرح میکنم

    آیا خواهر شما به لحاظ زیبایی از شما کم تره

    واینکه آیا نظر مادرتون نسبت به شما نظر به یه دختری هست که نمیشه به حرفاش اعتماد کرد وممکنه امروز یک چیز رو طلب کنه وفردا از اون چیز خوشش نیاد
    نمیتونم بگم از من زیبا تره یا کمتره .اون یه زیبایی خاص خودشو داره اما من هیکلم بزرگتره و بزرگتر از سنم نشون میدم چادریم ولی اون نیست ایشون فیزیوتراپ هستن من روان شناس
    مادرم فکر میکنه اگر من ازدواج کنم دیگ درس نمیخونم چون تو اطرافش هیلی ها بودن و اینکه اگر من ازدواج کنم دیگواسه خواهرم خاستگار نمیاد .باهاش خیلی صحبت کردم داره اشتباه فکر میکنه
    اما هیچ فایده ای نداشت

  31. بالا | پست 24


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    نمیتونم بگم از من زیبا تره یا کمتره .اون یه زیبایی خاص خودشو داره اما من هیکلم بزرگتره و بزرگتر از سنم نشون میدم چادریم ولی اون نیست ایشون فیزیوتراپ هستن من روان شناس
    مادرم فکر میکنه اگر من ازدواج کنم دیگ درس نمیخونم چون تو اطرافش هیلی ها بودن و اینکه اگر من ازدواج کنم دیگواسه خواهرم خاستگار نمیاد .باهاش خیلی صحبت کردم داره اشتباه فکر میکنه
    اما هیچ فایده ای نداشت

    درکت میکنم وشرایط سختت کاملا واضحه اما اگر هر تلاشی که کردی بی فایده بوده وبه نظرت چاره ای دیگه ای جز پذیرفتن
    چیزی که مادرتون میخواد

    بهتر روی همسرتون کار کنید و با الطاف خودتون ایشون رو به سمتی که بهتر تعصب مادرتون رو درک کنه سوق بدین
    سعی کنید گفته ها وخاسته های مادرتون رو در چهار چوب خانواده موجه جلوه بدین
    مثلا بگین این یک رسم تو فایل ما که دختر کوچک باید بعد از خواهر بزرگ ازدواج کنه در غیر این حالت برای دختر بزرگ زشته
    ومیگن (معذرت میخام ) تر شیده شده

    ودرنهایت میتونید تا بعد درس خوندنتون بارفتار مادرتون کنار بیاین به هر حال شاید هیچ وقت برای خواهرتون خاستگار دلخواه نیاد وایشون حالا حالا شوهر نکنه نمیشه که شما پاسوز بشین سعی کنید به هر طریق مادرتون رو مجبور به پذیرش کنید
    یا صلا بهش بگین که با همسرتون به واسطه پدر محرم شدین
    واگه مادر مخالفت کنه برای رسمی شدن این موضوع خودتون با مردی که بهش محرم هستین به خونه اقوام میرید

    سعی کن شما مادررو مجبور کنی به حقت احترام بزاره

    چون این موضوع بعد ها باعث مشکلت میشه شوهرت ممکنه با باجناق آیندش کینه کنه که من صبر کردم تا این بیاد بعد ازدواجم رسمی شد

    به هر حال شما پایه هستین بین شوهر مادر وپدرتون پس سعی کنید خودتون شرایط رو رقم بزنید

  32. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    خواهش میکنم
    میخواد خوشش بیاد یا نه ، میخواد مریض بشه یا نه ، شما باید تصمیمتون در مورد آینده تحصیلی رو بهش بگین ، مطمعنن بهتر از نا امیدی و واکنشی که آینده میخواد داشته باشه است .

    اگر خواهرتون کمکتون نمیکنه پس اینطور در نظر گرفته میشه که یا حسادت میکنه یا تنبله ، هر کودوم باشه بازم میتونن خواهرتون رو راضی کنید که یک بار هم که شده حتی به صورت یک جمله رضایتش رو به مادر بگه !
    انتظار هم نداشته باشین سریع تاثیر بزاره ، فقط به نحوی خواهرتون رو راضی کنید که به مادرتون اعلام کنه که با ازدواج دختر کوچیک تر مخالفتی نداره و نیازی نیست اول بزرگتر ازدواج کنه !
    شما هم تنبلی نکنید تا از خواهرتون درخواست نکردین پا پس نکشین !

    اما در رابطه با شخص سوم ، نیاز نیست حتماً فامیل یا بزرگی باشه .
    میتونین ببرینش پیش یک مشاور ، خیلی موثر تره !
    راضیش کنید صحبت کنید به بهانه های مختلف ، حتی اگه شده بگین مشاوره ازدواج برای خودتون میرین میخوایین اون هم حضور داشته باشه !
    فقط قبلش یک جلسه با مشاور صحبت کنید تا آماده سازی های لازم انجام بشه !

    و خارج از تمام این موضوع هات سعی کنید فراموش نکنید که دوران نامزدی برای شناخته ! پس میتونید خودتون و نامزدتون هم پیش مشاور برین تا بدونن با این ازدواج شما رو با چه سختی های روبرو میکنه !
    هر دو طرف باید آگاه بشن که میتونن سختی ها رو تحمل کنن یا نه ، اگر قراره جدایی باشه بهتره همین دوران باشه ! پس بهتره خودتون یک مشاور برین .

    برای مشاوره رفتن و وقت گذاشتن و هزینه کردن در این راه هرچه انجام بدین کمه ، پس تردید نکنید تا بقیه عمر را پشیم نباشید .

    این مشکلات شما هم مشکل نیست ، مسئله های هستن که در زندگی خیلی ها میتونن پیش بیاد و بدترش هم پیش اومده ...
    پس زیاد سخت نگیرین و از زندگی هم لذت ببرین .
    براتون آرزوی خوشبختی دارم ، موفق باشید
    نه از تنبلی نیست چند باری خواهرم حرف زده اما فکر میکنم با نظر مادرم موافقه .میگ توانایی راضی کردن رو ندارم .
    وقت مشاور گرفتم ‌مادرم گفته حتی اگه مشاوره هم بگه کارت اشتباهه بازم بله نمیگم

  34. کاربران زیر از hamta11 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,483 بار در 1,286 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دوران آشنایی

    من نظرمو گفتم و بهتون گفتم که صبر کنید تا درستون تموم بشه و تو این مدتم روی شناخت همسرتون وقت بزارید چون بعد از ازدواج دیگه فرصتی برای شناخت نیست و باید با بدو خوبش کنار بیاید و بپذیرید . چون فرصت جبران نیست .
    اما اگرنامزادتونو میشناسید و به درستونم علاقه ای ندارید و میخواین هر چه سریعتر به همسرتون برسید . میتونید یه کارانجام بدین . ازدانشگاه انصراف بدین!!! البته تصنعی نه واقعی . تا هم بهونه رو از مادرتون گرفته باشید هم سریعتر به نامزادتون برسید
    اول این موضوع به مادرتون بگین که میخاین از دانشگاه انصراف بدین اگر باورش نشد . یک هفته سرکلاس نرید که باورش بشه که انصراف دادین بعدش بگین که اصلا علاقه ای به درس خوندن ندارید و نمیخواین ادامه بدین . اینجوری متوجه میشن که شما روی تصمیمتون مصمم هستید.
    البته این صرفا یه پیشنهاد بود که بدون جرو بحث و درگیری به هدفتون برسید.
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  36. 2 کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    درکت میکنم وشرایط سختت کاملا واضحه اما اگر هر تلاشی که کردی بی فایده بوده وبه نظرت چاره ای دیگه ای جز پذیرفتن
    چیزی که مادرتون میخواد

    بهتر روی همسرتون کار کنید و با الطاف خودتون ایشون رو به سمتی که بهتر تعصب مادرتون رو درک کنه سوق بدین
    سعی کنید گفته ها وخاسته های مادرتون رو در چهار چوب خانواده موجه جلوه بدین
    مثلا بگین این یک رسم تو فایل ما که دختر کوچک باید بعد از خواهر بزرگ ازدواج کنه در غیر این حالت برای دختر بزرگ زشته
    ومیگن (معذرت میخام ) تر شیده شده

    ودرنهایت میتونید تا بعد درس خوندنتون بارفتار مادرتون کنار بیاین به هر حال شاید هیچ وقت برای خواهرتون خاستگار دلخواه نیاد وایشون حالا حالا شوهر نکنه نمیشه که شما پاسوز بشین سعی کنید به هر طریق مادرتون رو مجبور به پذیرش کنید
    یا صلا بهش بگین که با همسرتون به واسطه پدر محرم شدین
    واگه مادر مخالفت کنه برای رسمی شدن این موضوع خودتون با مردی که بهش محرم هستین به خونه اقوام میرید

    سعی کن شما مادررو مجبور کنی به حقت احترام بزاره

    چون این موضوع بعد ها باعث مشکلت میشه شوهرت ممکنه با باجناق آیندش کینه کنه که من صبر کردم تا این بیاد بعد ازدواجم رسمی شد

    به هر حال شما پایه هستین بین شوهر مادر وپدرتون پس سعی کنید خودتون شرایط رو رقم بزنید
    بله ممنونم

  38. کاربران زیر از hamta11 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    من نظرمو گفتم و بهتون گفتم که صبر کنید تا درستون تموم بشه و تو این مدتم روی شناخت همسرتون وقت بزارید چون بعد از ازدواج دیگه فرصتی برای شناخت نیست و باید با بدو خوبش کنار بیاید و بپذیرید . چون فرصت جبران نیست .
    اما اگرنامزادتونو میشناسید و به درستونم علاقه ای ندارید و میخواین هر چه سریعتر به همسرتون برسید . میتونید یه کارانجام بدین . ازدانشگاه انصراف بدین!!! البته تصنعی نه واقعی . تا هم بهونه رو از مادرتون گرفته باشید هم سریعتر به نامزادتون برسید
    اول این موضوع به مادرتون بگین که میخاین از دانشگاه انصراف بدین اگر باورش نشد . یک هفته سرکلاس نرید که باورش بشه که انصراف دادین بعدش بگین که اصلا علاقه ای به درس خوندن ندارید و نمیخواین ادامه بدین . اینجوری متوجه میشن که شما روی تصمیمتون مصمم هستید.
    البته این صرفا یه پیشنهاد بود که بدون جرو بحث و درگیری به هدفتون برسید.
    من رو شوهرم خیلی کار کردم و چون رشتم روان شناسی هست تونستم علمی جلو برم اما مشکل حرف های بی منطق مادر هست که حتی حاضر نیست پیش مشاور بیاد .ممنونم تز پیشنهادتون

  40. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    ممنونم بابت نظرتون .درسته مادرم من خیلی آرزو ها و رویاها داره واما من مسیر دیگه ای رو دوسدارم من فوق العاده تو کارهای دستی مهارت دارم و پول در اوردم و مادرم هم دیده اما باز هم میگ تو باید درس بخونی یا منتظر هست که درسم تمومشه و کنکور ارشد بدم بعد ازدواج کنم .همیشه تحمیل بوده سرم خیلی خیلی رشد کردم و تونستم جلوی خیلی از کاراهای اشتباه مادرمو بگیرم اما وقتی باهاش حرف میزنم در این مورد سریع مریض میشه و من میشم آدم بده .
    خواهرم صحبت نمیکنه چون همیشه میگ از دست من کاری بر نمیاد و من جز خدا و پدرم کسیو ندارم که کمکم کنه
    اگر له شخص سوم بگم مادرم منو میکشه چون میگه هیچکس نباید با خبر از این موضوع بشه .مردم نباید بفهمن خلاصه ماجراها دارم
    امیدوارم هیچکس همچین مشکلی براش پیش نیاد .
    خیلی ممنونم ازتون
    همتا جان اگه خواهرتون میگه کاری ازم برنمیاد و سکوت کرده دوتا حالت داره:

    یا که قلبا ازین وضعیت راضیه و ترجیح میده شما بخاطر ایشون صبر کنین

    یا که اگر راست میگه و ازش کاری برنمیاد یعنی که مادر شما بخاطر احساسات خواهرتون همچی سختگیری اعمال نکرده بلکه فراتر از اون بخاطر طرزفکر خاص خودش که ازدواج با ترتیب سنی دختراشو یک الزام و قانون میدونه بر حرفش پافشاری میکنه و به همین خاطر حتی اگه خواهرتون ازش خواهش کنه مادر شما کوتاه نخواهد اومد
    حالا اصرار و پافشاری مادرتون بابت تموم شدن درس شما که جای خودش!

    اگه مادرتون ذاتا مخالف ازدواج شماها بود میگفتم انتخاب خودت مهمه و سخت وایسا و پافشاری کن که به عشقت برسی

    اما از اونجا که بحث فقط تاریخ جشن عروسیه و حضور مادرتون درین مراسم مهمه و اگه ایشون نخواد وارد مجلس بشه واسه اعتبار جشن شما هم خیلی خوب نیست و.. متاسفانه قضیه پیچیده شده و کسب رضایت از مادرتون درین مورد خاص تا یه حدودی مهم بنظر میاد

    البته تا حد زیادی هم بستگی به خودتون داره
    ایا حاضرین مراسم زود برگزار بشه اما مادرتون در تالار حضور نداشته باشه؟
    ایا امکانش هست قبل عروسی ،خانواده نامزدتونو توجیه کنین که مادرتون لجبازانه عمل میکنه و اصرارتون واسه جلو انداختن مراسم صرفا بخاطر علاقه شما به نامزدتون بوده؟

    این بستگی به فرهنگ و نوع نگاه خانواده ایشونم داره
    ایا راه داره اینکار؟
    نبود ایشون در فیلم عروسی بعدها واستون تبدیل به یه خاطره ناراحت کننده نمیشه؟

    ضمنا احتمال داره با این اتفاق ،مادرتون کلا با شوهرتون قطع رابطه کنه
    شما اکی هستین با همچی وضعیتی؟
    امادگیشو دارین؟
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  41. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41687
    نوشته ها
    32
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    همتا جان اگه خواهرتون میگه کاری ازم برنمیاد و سکوت کرده دوتا حالت داره:

    یا که قلبا ازین وضعیت راضیه و ترجیح میده شما بخاطر ایشون صبر کنین

    یا که اگر راست میگه و ازش کاری برنمیاد یعنی که مادر شما بخاطر احساسات خواهرتون همچی سختگیری اعمال نکرده بلکه فراتر از اون بخاطر طرزفکر خاص خودش که ازدواج با ترتیب سنی دختراشو یک الزام و قانون میدونه بر حرفش پافشاری میکنه و به همین خاطر حتی اگه خواهرتون ازش خواهش کنه مادر شما کوتاه نخواهد اومد
    حالا اصرار و پافشاری مادرتون بابت تموم شدن درس شما که جای خودش!

    اگه مادرتون ذاتا مخالف ازدواج شماها بود میگفتم انتخاب خودت مهمه و سخت وایسا و پافشاری کن که به عشقت برسی

    اما از اونجا که بحث فقط تاریخ جشن عروسیه و حضور مادرتون درین مراسم مهمه و اگه ایشون نخواد وارد مجلس بشه واسه اعتبار جشن شما هم خیلی خوب نیست و.. متاسفانه قضیه پیچیده شده و کسب رضایت از مادرتون درین مورد خاص تا یه حدودی مهم بنظر میاد

    البته تا حد زیادی هم بستگی به خودتون داره
    ایا حاضرین مراسم زود برگزار بشه اما مادرتون در تالار حضور نداشته باشه؟
    ایا امکانش هست قبل عروسی ،خانواده نامزدتونو توجیه کنین که مادرتون لجبازانه عمل میکنه و اصرارتون واسه جلو انداختن مراسم صرفا بخاطر علاقه شما به نامزدتون بوده؟

    این بستگی به فرهنگ و نوع نگاه خانواده ایشونم داره
    ایا راه داره اینکار؟
    نبود ایشون در فیلم عروسی بعدها واستون تبدیل به یه خاطره ناراحت کننده نمیشه؟

    ضمنا احتمال داره با این اتفاق ،مادرتون کلا با شوهرتون قطع رابطه کنه
    شما اکی هستین با همچی وضعیتی؟
    امادگیشو دارین؟
    نه من اصلا راضی به این اتفاق نیستم

  42. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دوران آشنایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamta11 نمایش پست ها
    نه من اصلا راضی به این اتفاق نیستم
    خب پس دیگه..
    این گزینه از رده خارجه
    و تنها دو گزینه وجود داره:

    ترجیحا مادرتونو قانع کنین عروسی جلو بیفته

    نهایتا اگه نشد متاسفانه مجبورین طبق خواسته ایشون صبر کنین اما به مادرتون بگین دیگه بین شما اون رابطه عاطفی عمیق وجود نخواهد داشت
    و بگین هیچوقت اینکارشو فراموش نخواهید کرد
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2021, 11:35 PM
  2. رژیم غذایی طلایی برای زیبایی پوست و مو
    توسط javaheri69 در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-06-2017, 09:29 PM
  3. تفاوت خدایی که هدایت میکند و خدایی که روزی میدهد
    توسط خليلي در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-15-2015, 09:18 AM
  4. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد