سلام.
من و دوستم 2 ساله باهم آشنا شدیم. من کارشناسی ارشد تو دانشگاه کار میکنم. تو این مدت بالا و پایین زیاد داشتیم. حسابی اخلاق و رفتار هم دستمون اومده. به عنوان یه دختر تا اونجایی که تونستم سعی کردم بهش محبت کنم و باهاش هم فکری کنم. همیشه و تا همین یک ماهه پیش میگفت من و تو با هم هیچ مشکلی نداریم و حرف همدیگر و میفهمیم. یا با تو بودن به من احساس غرور میده. تو محبت لنگه نداری. هر از گاهی ازم گله میکرد که تو آدم خانوادگی هستی و نمیتونی مثل جوان های دیگه خوشی کنی اما در کنارش میگفت آدم با تو احساس آرامش میکنه. تا اینکه یک ماهی میشه از همه چیز بهانه میگیره. دیگه مثل قبل حتی حرف نمیزنه. همه چی و مخفی میکنه. 5 شنبه ها از خونه میره تا جمعه شب برنمیگرده. نه به من نه به مادرش نمیگه کجا میره! یادم رفت بگم من و مادرش خیلی با هم خوبیم. خیلی نگرانش هستیم. من خیلی دوسش دارم چیکار کنم؟