سلام دوستان من حدود یک سال ازدواج کردم که نه ماه عقد بودم والان دوماه که عروسی کردم مشکلم برمیگرده به روز بعد از عقدم که شوهرم در مورد خواهرم حرف میزد ومیگفت که با ازدواج تو اونم باید شوهر کنه که چند روز بعدش قضیه خواستکاری دوستش مطرح کرد واز خواهرم برای دوستش خواستگاری کرد من از اون روز نسبت به شوهرم شک کردم که نکنه از خواهرم خوشش میاد ودلش میخواسته اون به جای من باشه
یه چندباری میگفت من برای خواهرت مثل برادر میمونم وهر کاری داشت بهم بگه تا براش انجام بدم اگه خواستیم بریم بیرون به اونم بگو بیاد یه روز که با هم رفته بودیم تفریح موقع برگشتن گفت اگه خواهرت دانشگاه نداشت چرا نگفتی بیاد اونم حوصلش سر میره که با این حرفاش شکم نسبت بهش بیشتر شد وهمش زیر نظرش میگرفتم که ببینم نگاهش نسبت به خواهرم چه جوریه وحس میکردم که چندباری که خواهرم صندلی عقب ماشین نشسته بود از اینه جلویی عقب نگاه میکرد یا یه روزی که عمل کرده بودم در حالیکه پدر ومادرم هم اونجا بودن به خواهرم شماره موبایلش داد وگفت که هر موقع حالم بد شد بهش زنگ بزنه ومن تو وضع خیلی حالم بد شد واین کارش برای غیر قابل توجیه بود یا به جای اینکه برای من قاشق چنگال بذاره برای خواهرم میذاره وبعد میگه براتو گذاشته بودم ولی اون برداشت همش حس میکنم وقتی میریم خونه پدرم و خواهرمو میبینه تا چند روز انرژی داره وقتی همه اینا رو بهش میگم با کلی قسم وایه ودست رو قران گذاشتن تکذیب میکنه که نه ومن هیچ حسی به خواهرت ندارم ولی من حرفاش باور نمیکنم چون چندباری دروغاشو وقسم دروغ خوردنش با چشم خودم دیدم الان اومدم قهر وخیلی ازش بدم اومده ومیخوام طلاق بگیرم ولی نمیدونم چه جوری دادخواست طلاق بگیرم