برادرم سه سالی میشه که ازدواج کرده در طول 8 ماه که نامزد بودن روابطمون با زنش خیلی خوب بود مثل خواهر بودیم من24 سالمه زن برادرم 3 سال از من بزرگتره اینا از وقتی رفتن خونشون زنش هربار که می اومدن خونه ما با یه بهونه الکی گیر میداد به من تا یه حدی که برادرم حقو میداد به من ولی میگفت نمیتونم چیزی بهش بگم چون مثلا یه ربع فقط داد میزنه بعد فهمیدیم که مشکل عصبی داره و اینکه با کل فامیلمونم مشکل داره و با همه کلا قطع رابطه کرده .بعد من دیگه رابطمو باهاش کمرنگ کردم در حد صحبتای معمولی تا اینکه متوجه شد من دوست پسر دارم و منتظر اونم برا ازدواج دیگه الان میگه تا زمانی که من تو این خونم نمیاد اینجا برادرمم میگه من تحمل دعوا ندارم و رفته سمت اون و اجازه نمیده برادرم بیاد اینجا و کلا شمارشو اینارو عوض کرده الانم بارداره و من تو شرایط خیلی بدی هستم بخاطر پدر مادرم که نمیتونن ببیننشون حس میکنم تو این خونه زیادی ام و این فکر عذابم میده دیگه نمیتونم تحمل کنم بعضی وقتا میگم زودی ازدواج کنم برم از اینجا ولی با اینکار آیندمو خراب میکنم من چیکار باید بکنم لطفا راهنماییم کنید ممنون