نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: فراموش کردن عشق قدیمی

1542
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    2123
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    فراموش کردن عشق قدیمی

    دختری 24 ساله و فوق العاده عاطفی ام کم سنتر که بودم یعنی17-18 سال با پسرای زیادی دوست میشدم که نسبت به هیچ کدوم احساسی نداشتم و بیشتر دوستیام اجتماعی بودو بیشتر از دو هفته طول نمیکشید و از حد دوستی رابطه ام فراتر نمیرفت تا اینکه وقتی 19 سالم شد با رضا آشنا شدم که تو محلمون اونزمان مشاوراملاک داشت اونقدر با همه برام متفاوت بود که دور همه رو خط کشیدم و پاش موندم تازه فهمیدم عاشق شدم تجربه عشق اول خیلی سخته..اونزمان (سال87)رضا یه پسر لات و قلدر و مغرور بود اینکه دوست داشتنشو پشت غرورش قایم میکرد بیشتر دوستش داشتم تا اینکه بعد دو سال دوستی یکی از دوستاش بین ما رو بهم زد و ضربه ی خیلی بدی خوردم وقتی رضا ولم کرد دانشجو بودمو یه ترم افتادم رضا هم دیگه فروشگاه لاستیک فروشی زدو از محل ما رفت ازون سال تا دو سال بعدش همش تو فکرش بودم همه روبخاطرش رد میکردم حتی خواستگارامو..که شاید برگرده هیچ پسری برام اون نمیشد بی هوا میرفتم تو محلشون اینقدر منتظر میموندم تا از دور ببینمش که حالش خوبه...همه چی یه طرفه بود تا امسال که دقیقا4 سال ازون ماجراها میگذره یهو رضا بهم زنگ زد و گفت دلش برام تنگ شده میخواد منو ببینه احساس کردم به آرزوم رسیدم دیگه اینبار از دستش نمیدم رضا خیلی عوض شده بود خیلی مرد شده بود هوامو داشت دوست داشتنو به زبون میاورد میخواست گذشته رو جبران کنه همه چی عالی بود و اون هیچ جای خالی برام نذاشته بود که بخوام به چیزی حتی شک کنم...تااینکه سرو کله ی اون رفیقش پیدا شدو گفت رضا زن و بچه داره باورم نمیشد رفتم تو محلشون تحقیق اونام تایید کردن به رضا گفتم تا مدتها انکار میکردو بالاخره گفت 6 سال پیش یعنی حتی قبل اینکه بخواد با من آشنا شه به اصرار مادرش با دختر فامیلشون ازدواج میکنه ازدواجی که هیچ علاقه ای به دختره نداشته و از دو ماه اول دعواهاشون شروع شده و 2بارم تا پای طلاق رفتن چون هردو خونواده سنتی بوئنو فامیلم بودن نتونستن جدا شن گفت تنها عشق زندگیش و زن زندگیش منم تنها دلخوشیش و امیدش به آینده منم گفت تنهاش نذارمو چون نمیخواسته از دستم ده همیچین دروغی گفته بماند که زندگی من جهنم شد دنیا رو سرم خراب شد که وقتی فهمیدم تنها عشق زندگیمو با کسی شریکم...خیلی به خودم تلقین کردم عین رفیق کنارشمیمونم دلگرمش میکنم به زندگی اما نتونستم حس حسادت نذاشت و یه شب بی خبر گوشیمو خاموش کردم و تا امروز شده 7روز و هر شب برام یه سال بود دارم دیوونه میشم نمیدونم چیکار کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    2110
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیتونم فراموشش کنم

    سعی کن یکم قوی باشی دختر. برای چی حتی بعد 4سال نخواستی فراموشش کنی..
    یعنی واقعاا اون انقدر ارزش عشق تورو داره؟ اگه اون از اول با همسرش مشکل داشت چرا ترکت کرد؟ اصلا چرا الان بعد این همه مدت دوباره داره بااحساساتت بازی میکنه؟ درضمن فکر نمیکنی اگه کنارش بمونی داری به همسرش خیانت میکنی.......

  3. کاربران زیر از صحرا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    767
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    187
    تشکر شده 120 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیتونم فراموشش کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط گندم نمایش پست ها
    خیلی به خودم تلقین کردم عین رفیق کنارشمیمونم دلگرمش میکنم به زندگی اما نتونستم حس حسادت نذاشت و یه شب بی خبر گوشیمو خاموش کردم و تا امروز شده 7روز و هر شب برام یه سال بود دارم دیوونه میشم نمیدونم چیکار کنم
    سلام
    خودتو بذار جای همسر این اقا رضا . ....!!! دوست داری وقتی ازدواج کردی بعد از ازدواجت بفهمی که همسرت یه خانم دیگری هم کنارش هست که اصطلاحا رفیق غم هاشه و دلگرم کنندش!!!!؟؟؟؟؟؟
    واقعا دوست داشتی ؟؟؟؟
    اصلا حس قشنگی نیست .
    همسر اون اقا که نیومده جای شما را بگیره که حس حسادت داری..
    خیلی خوشحالم که جوابشو نمیدی ولی خوشحالم نیستم ک به خاطر حس حسادت جوابشو نمیدی
    اون اقا خیلی قبل تر شما را بازی داده. به همسرش خیانت کرده و شما را بازی داده
    مگه اینجا عصر حجره که به زور زندگی کنی . اونم در جامعه ما که قبح طلاق و جدایی ریخته .. اونم برای اقایون که راحتر ترک می کنند.
    گیریم ایشون به اصرار خانواده ازدواج کرده . بالاخره که ازدواج کرده . شما چرا باید خام بشی . مگه هر کسی به انتخاب دیگران ازدواج کرد باید خیانت کنه و یه عشق مخفیانه هم داشته باشه . اینجوری که باید پدر های ما که یکم قدیمی ترن الان باید یه زن دیگری رو کنار مامان های ما به عنوان عشقشون داشته باشند.
    حالا سوالم اینه که چرا نمیتونی فراموشش کنی؟؟؟
    چه حسن هایی داره که نمیتونی بگذری.؟؟
    به چی داری حسودی میکنی؟ به چیزی که از اول مال تو نبوده.
    عزیزم به نظرم این جریان شما اصلا ارزش اینو نداره که حتی یه شکلک غمگین بذاری. اگر به خاطر روزهایی که با این اقا گذروندی و داری افسوس میخوری غمگین باشی خوبه.
    خوشحال باش از اینکه فهمیدی و فهمیده رفتار کن.
    موفق باشی

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    2053
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    0
    تشکر شده 56 بار در 37 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیتونم فراموشش کنم

    سلام من مشاور نیستم اما نظرم اینکه با توجه به جزئیاتی که ذکر کردید، حتما با یک مشاور صحبت کنید. این رو جدی عرض میکنم از یک مشاور خوب کمک بگیرید. من از صحبتهاتون فهمیدم شما دختر فهمیده ایی هستید، لیاقتشو دارید از این وضع خارج شید. هر ادمی اشتباه میکنه، حس حسادت هم در ادم ها طبیعیه اما سعی کنید اشتباهاتونو جبران کنید و حس تون رو خفیف کرده و کم کم از بین ببرید. اگر تا حالا نمیدونستید به کنار اما حالا که وضعیت این فرد مشخص شده، شما میتونید به راحتی تصمیم بگیرید.خودتونو سرزنش نکنید. افکارتون رو بازنگری کنید و اشتباه رو جبران کنید. زندگیتون و شرایط رو تغییر بدید.
    بازهم میگم من مشاور نیستم و امیدروارم برای راهنمایی صحیح از مشاور کمک بگیرید.شاد باشید

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد