نوشته اصلی توسط
Shailin
سلام. دوستان به کمکتون احتیاج دارم.
من و همسرم با وجود مشکلات و نارضایتی های خانواده هایمون (خصوصا خانواده شوهرم ) باهم ازدواج کردیم.
ولی از همون روز اول عقدمون مشکلات ما زیاد شد. دخالت های بی حد و مرز خانواده شوهرم، و اینکه باید بریم خونه مادرشوهر زندگی کنیم در صورتی که خونه و شرایط مالی خوبی هم داشتیم. باعث شد که بعداز یک ماه کارمون به طلاق بکشه.
ولی نتونستیم از هم دل بکنیم.
بعداز 5 ماه باهم ازدواج کردیم. رفتیم خونه مادر شوهر. و مشکلات و دخالت ها پشت هم.
با هر زحمتی که بود بعد از یکسال رفتیم خونه خودمون. ولی دریغ از اینکه من زن سیاستمداری نبودم و نتونستم کاری کنم که همسرم تحت تأثیر خانواده اش نباشه.
همسر من بسیار تعصبی (بیرون نه، خونه ی پدر و مادرت نه ، با خواهرات قطع رابطه، خانواده ات حق اومدن خونه ما رو ندارن، تحصیل نه) هستند. بد صحبت میکنند. و حالا همش میگن باید طلاق بگیرم . هر بار که دعوا میکنیم میگه طلاق. حتی با وجود اینکه هر دومون 31 سال داریم مخالف بچه دار شدن ماست میگه اگه بچه بیاری فردا مادرت میخواد بیاد خونه ما .
من همسر بدی براش نبودم . خیلی مراعات و ملاحظه اش رو کردم. ولی امان از خانواده شوهرم.
من به طور کل براتون گفتم. جزئیات که داغونم کرده.
حال من چه کنم. از همه چی زندگیم عقب افتادم . نه درس . نه تفریح . نه دید و بازدید . نه کار و .... حتی خنده هم فراموش کردم.
از تجربه هاتون بگین شاید مشکل من هم حل شد.