نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

5328
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2020
    شماره عضویت
    42696
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

    سلام دوستان
    پسری 30 ساله هستم با شرایط متوسط به بالا(ظاهر و باطن). امکانات عرفی ازدواج رو هم دارم(کار، خونه، ماشین). ولی اصل مطلب یعنی "عروس خانوم" رو ندارم متاسفانه!

    راستش من یه اشتباهی کردم دوران دانشجویی، که به بهانه ی درس و کار و پول جمع کردن و منتظر شدن واسه مهیا شدن شرایط برای ازدواج، سمت هیچ رابطه ای با هیچ دختری نرفتم(خصوصا دوره فوق لیسانس). درواقع اینقدر سرم شلوغ بود و بین دانشگاه و کار و ... در رفت و امد بودم که اصلا وقت نمیشد به این چیزا فکر کنم.

    ولی حالا که چند سال از دانشگاه گذشته و کارم یه سر و سامونی گرفته و یکمی خودم رو پیدا کردم، تازه فهمیدم چقدر تنهام. البته از خیلی سال قبل تر هم همیشه احساس تنهایی رو داشتم، ولی به خودم وعده میدادم که به زودی این شرایط میگذره و کار و بارم که درست شد میرم ازدواج میکنم. ولی حالا که به لحظه ی موعود! رسیدم، متاسفانه موردی واسه اشنایی و ازدواج سراغ ندارم.

    و از اونطرف، حس میکنم اینقدر این تنهایی رو عقب انداختم که دیگه از کنترلم خارج شده. اگر بخوام مثال بزنم باید بگم که من یه شرکت با چنتا کارمند دارم که خانوم هم توشون هست. حتی یکی از خانوما نامزد داره. ولی من با اینکه تو کل عمرم مقید بودم که همیشه فاصله مو با جنس مخالف حفظ کنم(یعنی با همه دل ندم و قلوه نگیرم) ولی جدیدا بطور ناخوداگاه شروع کردم با خانومای شرکت حرف زدن! البته حرف خاصی نمیزنم و حرفام شبیه همین چیزایی هست که الان دارم مینویسم، اما میدونم که همین حرف زدن ها وابستگی میاره. اونم بیشتر واسه اون خانومها شاید. چون من قصد ازدواج با اونهارو ندارم و بیشتر به خاطر نیاز به حرف زدن هست که باهاشون صحبت میکنم.

    خلاصه این موضوع ازارم میده. و شدیدا دنبال یه راهی هستم که این شرایط رو تمومش کنم. ولی هیچ دختری واسه اشنایی نمیشناسم. خواهرم ندارم. و رابطه ام با مادرمم اینطوری نیست که بهش بگم برو واسه من زن پیدا کن! و اصلا مادرمم از اونا نیست که بره زن پیدا کنه واسه پسرش. خلاصه اینکه راه حل های کلیشه ای جوابگو نیست واسم.

    یه نکته ی دیگه هم که شرایطمو سختتر میکنه اینه که، یکمی کمالگرا هم هستم. یکمی شرایط خودمم خوبه. احتمالا یکمی توهم هم دارم. برای همین از 10 تا دختری که ببینم شاید 1 نفرشون جذبم گنه که بخوام باهاش اشنا بشم. و اینکه من توی اواخر دوران دبیرستان و اوایل لیسانس، چنتا دوست دختر داشتم(البته به قصد ازدواج!). و تجربه ی اون روابط به من نشون داد که 2 تا ملاک خیلی برام مهمه. یکی ظاهر فرد(قیافه و قد) و یکی هوش فرد و سوادش(یعنی کسی که اولا همه حرفای منو بفهمه و ثانیا بتونه با من تو هر زمینه ای بحث کنه).

    چون متوجه شدم اگر ملاک ظاهری که میخوام رو نداشته باشه، متاسفانه چشمم رو پر نمیکنه و وقتی دختری رو ببینم که ظاهرش اونیه که من میخواستم، نسبت بهش سرد میشم. و همچنین اگر نتونه باهام همصحبت بشه و هوش و سواد اندازه خودم نداشته باشه، خیلی زود برام خسته کننده و تکراری میشه و بازم ازش فاصله میگیرم. خصوصا این مورد دوم رو حتی درباره ی دوستای پسرم هم تجربه کردم و دوستان من خیلی محدودن ولی ادمهای خیلی باهوش و باسواد و اطلاعاتی هستن و من از همنشینی و حرف زدن باهاشون خسته نمیشم ولی با بقیه اصلا نمیتونم صحبت کنم و حس میکنم حرفی ندارم برای گفتن و علاقه ای هم ندارم برای شنیدن(حالا نگید این چقد متوهم هست چون خودم بالاتر نوشتم! ولی خب دارم صادقانه مشکلم رو میگم). و اتفاقا اون خانومای شرکت هم که بالا مثال زدم، جزو دسته دوم هستن. یعنی جزو نخبه های رشته خودشونن و ادمهای باهوشی هستن و من ساعتها و روزها میتونم باهاشون صحبت کنم درباره ی همه چی. ولی ظاهرشون چیزی نیست که من میخوام و میدونم اگر ازدواج کنم بزرگترین ضربه رو بهشون میزنم چون چشم و دلم میره واسه دختری که ظاهرش چیزی باشه که میخوام! و شاید هیچوقت خیانت نکنم ولی طرف کاملا متوجه میشه ظاهرش چیزی نیست که میخوام و بزرگترین ضربه رو میخوره. چون اصلا اهل تظاهر نیستم و چیزی که توی دلم هست رو سریع تابلو میکنم!

    البته دنبال مریم میرزاخانی(ریاضیدان) و یا انجلینا جولی نمیگردم. دنبال یه چیز در حد خودم (متوسط به بالا که گفتم) هستم. ولی جمع کردن ظاهر و هوش سخته بنظرم. یعنی شده سمت کسی رفتم ظاهرش رو دوس داشتم ولی خسته شدم از حرف زدن باهاش. و یا کسایی که از حرف زدن باهاشون سیر نمیشم ولی ظاهرشون جذبم نمیکنه. و اگر کسی هم پیدا بشه جفتشو داشته باشه(و به فرض بله هم به من بگه)، میرم میبینم قبلش یکی از من زرنگتر باهاش دوست شده یا ازدواج کرده!

    چقدر حرف زدم، و ممنون از کسانی که خوندن.
    فکر کنم به اندازه کافی توضیح دادم مشکلم رو. نمیدونم واقعا چکار کنم. حس میکنم توی یه چاله ای افتادم که راه بیرون اومدنی نداره. بارها به این فکر کردم قید ازدواج رو بزنم کلا. ولی نمیدونم اون نیاز به حرف زدن و رفع تنهایی رو چطور بتونم ارضا کنم؟

    ممنون میشم هر نظر و تجربه ای در این رابطه دارید دریغ نکنید

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط mardetanha نمایش پست ها
    سلام دوستان
    پسری 30 ساله هستم با شرایط متوسط به بالا(ظاهر و باطن). امکانات عرفی ازدواج رو هم دارم(کار، خونه، ماشین). ولی اصل مطلب یعنی "عروس خانوم" رو ندارم متاسفانه!

    راستش من یه اشتباهی کردم دوران دانشجویی، که به بهانه ی درس و کار و پول جمع کردن و منتظر شدن واسه مهیا شدن شرایط برای ازدواج، سمت هیچ رابطه ای با هیچ دختری نرفتم(خصوصا دوره فوق لیسانس). درواقع اینقدر سرم شلوغ بود و بین دانشگاه و کار و ... در رفت و امد بودم که اصلا وقت نمیشد به این چیزا فکر کنم.

    ولی حالا که چند سال از دانشگاه گذشته و کارم یه سر و سامونی گرفته و یکمی خودم رو پیدا کردم، تازه فهمیدم چقدر تنهام. البته از خیلی سال قبل تر هم همیشه احساس تنهایی رو داشتم، ولی به خودم وعده میدادم که به زودی این شرایط میگذره و کار و بارم که درست شد میرم ازدواج میکنم. ولی حالا که به لحظه ی موعود! رسیدم، متاسفانه موردی واسه اشنایی و ازدواج سراغ ندارم.

    و از اونطرف، حس میکنم اینقدر این تنهایی رو عقب انداختم که دیگه از کنترلم خارج شده. اگر بخوام مثال بزنم باید بگم که من یه شرکت با چنتا کارمند دارم که خانوم هم توشون هست. حتی یکی از خانوما نامزد داره. ولی من با اینکه تو کل عمرم مقید بودم که همیشه فاصله مو با جنس مخالف حفظ کنم(یعنی با همه دل ندم و قلوه نگیرم) ولی جدیدا بطور ناخوداگاه شروع کردم با خانومای شرکت حرف زدن! البته حرف خاصی نمیزنم و حرفام شبیه همین چیزایی هست که الان دارم مینویسم، اما میدونم که همین حرف زدن ها وابستگی میاره. اونم بیشتر واسه اون خانومها شاید. چون من قصد ازدواج با اونهارو ندارم و بیشتر به خاطر نیاز به حرف زدن هست که باهاشون صحبت میکنم.

    خلاصه این موضوع ازارم میده. و شدیدا دنبال یه راهی هستم که این شرایط رو تمومش کنم. ولی هیچ دختری واسه اشنایی نمیشناسم. خواهرم ندارم. و رابطه ام با مادرمم اینطوری نیست که بهش بگم برو واسه من زن پیدا کن! و اصلا مادرمم از اونا نیست که بره زن پیدا کنه واسه پسرش. خلاصه اینکه راه حل های کلیشه ای جوابگو نیست واسم.

    یه نکته ی دیگه هم که شرایطمو سختتر میکنه اینه که، یکمی کمالگرا هم هستم. یکمی شرایط خودمم خوبه. احتمالا یکمی توهم هم دارم. برای همین از 10 تا دختری که ببینم شاید 1 نفرشون جذبم گنه که بخوام باهاش اشنا بشم. و اینکه من توی اواخر دوران دبیرستان و اوایل لیسانس، چنتا دوست دختر داشتم(البته به قصد ازدواج!). و تجربه ی اون روابط به من نشون داد که 2 تا ملاک خیلی برام مهمه. یکی ظاهر فرد(قیافه و قد) و یکی هوش فرد و سوادش(یعنی کسی که اولا همه حرفای منو بفهمه و ثانیا بتونه با من تو هر زمینه ای بحث کنه).

    چون متوجه شدم اگر ملاک ظاهری که میخوام رو نداشته باشه، متاسفانه چشمم رو پر نمیکنه و وقتی دختری رو ببینم که ظاهرش اونیه که من میخواستم، نسبت بهش سرد میشم. و همچنین اگر نتونه باهام همصحبت بشه و هوش و سواد اندازه خودم نداشته باشه، خیلی زود برام خسته کننده و تکراری میشه و بازم ازش فاصله میگیرم. خصوصا این مورد دوم رو حتی درباره ی دوستای پسرم هم تجربه کردم و دوستان من خیلی محدودن ولی ادمهای خیلی باهوش و باسواد و اطلاعاتی هستن و من از همنشینی و حرف زدن باهاشون خسته نمیشم ولی با بقیه اصلا نمیتونم صحبت کنم و حس میکنم حرفی ندارم برای گفتن و علاقه ای هم ندارم برای شنیدن(حالا نگید این چقد متوهم هست چون خودم بالاتر نوشتم! ولی خب دارم صادقانه مشکلم رو میگم). و اتفاقا اون خانومای شرکت هم که بالا مثال زدم، جزو دسته دوم هستن. یعنی جزو نخبه های رشته خودشونن و ادمهای باهوشی هستن و من ساعتها و روزها میتونم باهاشون صحبت کنم درباره ی همه چی. ولی ظاهرشون چیزی نیست که من میخوام و میدونم اگر ازدواج کنم بزرگترین ضربه رو بهشون میزنم چون چشم و دلم میره واسه دختری که ظاهرش چیزی باشه که میخوام! و شاید هیچوقت خیانت نکنم ولی طرف کاملا متوجه میشه ظاهرش چیزی نیست که میخوام و بزرگترین ضربه رو میخوره. چون اصلا اهل تظاهر نیستم و چیزی که توی دلم هست رو سریع تابلو میکنم!

    البته دنبال مریم میرزاخانی(ریاضیدان) و یا انجلینا جولی نمیگردم. دنبال یه چیز در حد خودم (متوسط به بالا که گفتم) هستم. ولی جمع کردن ظاهر و هوش سخته بنظرم. یعنی شده سمت کسی رفتم ظاهرش رو دوس داشتم ولی خسته شدم از حرف زدن باهاش. و یا کسایی که از حرف زدن باهاشون سیر نمیشم ولی ظاهرشون جذبم نمیکنه. و اگر کسی هم پیدا بشه جفتشو داشته باشه(و به فرض بله هم به من بگه)، میرم میبینم قبلش یکی از من زرنگتر باهاش دوست شده یا ازدواج کرده!

    چقدر حرف زدم، و ممنون از کسانی که خوندن.
    فکر کنم به اندازه کافی توضیح دادم مشکلم رو. نمیدونم واقعا چکار کنم. حس میکنم توی یه چاله ای افتادم که راه بیرون اومدنی نداره. بارها به این فکر کردم قید ازدواج رو بزنم کلا. ولی نمیدونم اون نیاز به حرف زدن و رفع تنهایی رو چطور بتونم ارضا کنم؟

    ممنون میشم هر نظر و تجربه ای در این رابطه دارید دریغ نکنید
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    هدف یعنی مَد نظر قرار دادن یک انتخاب و تلاش برای به دست آوردن انتخاب !

    گاهی اوقات هدف ها تلاش های بیشتری برای به دست اومدن لازم دارند ! یعنی هدف بزرگ تر تلاش بیشتر
    درست مثل هدف شما !

    کمی و کیفیتی که شما در ظاهر و ضریب استعداد یک خانم انتظار دارید به عنوان انتخاب شما برای ازدواج نیاز به تلاش بیشتر دارد !

    آیا شما برای به دست آوردن هدفتو ن تلاش کردید ! اگر نه! چطور این کار رو کنید؟

    افرادی به اصطلاح رابی ( واسطه گر ) هستند که درزمین زوج یابی برای افراد تلاش میکنند ! این افراد با توجه به درخواست های طرف مذکر و مونث نزدیک ترین کیس هارو بهشون معرفی میکنه ودر نهایت اگر وصلت انجام شد ازطرف داماد یک میلیون تومن واز طرف عروس خانم پانصد هزار تومن دریافت میکنه !

    افراد مونث فامیل مثل خاله عمه زن عمو و........واسطه گر های ازدواجی رو میشناسند اگر ازشون سوال کنی بهت معرفی میکنند

    سعی کنید رابطه با مادرتون رو طوری کنید که خجالت نکشید ازش درخواست کنید براتون برن خاستگاری !
    واز مادرت بخواه دنبال دختر خانم های زیبا وباهوش باشه!

    اگر برادر دارید و خانم دارند از خانمش درخواست کمک کنید و بگین براتون به اتفاق مادر برن خاستگاری ! البته لحاظ کنید که دنبال چه کسی هستید !

    اما به یک نکته توجه داشته باشین ! شما درطول آشنایی با دختر خانم های دانشگاه و.......به این استاندارد محسوس برای ازدواج رسیدین ( (استاندارد زیبایی و استعداد ! )

    ومعمولا استاندار ها و ملاک ها برای ازدواج باید از و جود خودشخص و با خود آگاهی تکمیل بشه نه از بستر دانشگاه و دوستی در روابط دختر و پسر !


    در این بین حساسیت شما هم در بروز این مشکل دخیل هست
    یعنی در گام اول یک خانم زیبا و باهوش انتخاب شما در ازدواج بوده اما دراثر مرور زمان و حساسیت شما تبدیل به وسواس در انتخاب شده !

    چون امروزه دختر های زیبا و با هوش زیاد هستند !
    دختر هایی که نمیتونستند بحث و جواب سوالی کنند مال دوران قدیم بود ! نه دوره ی الان

    پس چرا شما نمیتونید به آرامش برسید و کسی رو از بین کیس های موجود انتخاب کنید ؟

    چون نگرش شما و حساسیت شما باعث وسواس انتخابی شده و وسواس هست که باعث تردید شماست! نه کم بودن گزینه ها ی مورد نظرتون
    ویرایش توسط Saltanat : 01-10-2020 در ساعت 05:27 PM

  3. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2020
    شماره عضویت
    42696
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    هدف یعنی مَد نظر قرار دادن یک انتخاب و تلاش برای به دست آوردن انتخاب !

    گاهی اوقات هدف ها تلاش های بیشتری برای به دست اومدن لازم دارند ! یعنی هدف بزرگ تر تلاش بیشتر
    درست مثل هدف شما !

    کمی و کیفیتی که شما در ظاهر و ضریب استعداد یک خانم انتظار دارید به عنوان انتخاب شما برای ازدواج نیاز به تلاش بیشتر دارد !

    آیا شما برای به دست آوردن هدفتو ن تلاش کردید ! اگر نه! چطور این کار رو کنید؟

    افرادی به اصطلاح رابی ( واسطه گر ) هستند که درزمین زوج یابی برای افراد تلاش میکنند ! این افراد با توجه به درخواست های طرف مذکر و مونث نزدیک ترین کیس هارو بهشون معرفی میکنه ودر نهایت اگر وصلت انجام شد ازطرف داماد یک میلیون تومن واز طرف عروس خانم پانصد هزار تومن دریافت میکنه !

    افراد مونث فامیل مثل خاله عمه زن عمو و........واسطه گر های ازدواجی رو میشناسند اگر ازشون سوال کنی بهت معرفی میکنند

    سعی کنید رابطه با مادرتون رو طوری کنید که خجالت نکشید ازش درخواست کنید براتون برن خاستگاری !
    واز مادرت بخواه دنبال دختر خانم های زیبا وباهوش باشه!

    اگر برادر دارید و خانم دارند از خانمش درخواست کمک کنید و بگین براتون به اتفاق مادر برن خاستگاری ! البته لحاظ کنید که دنبال چه کسی هستید !

    اما به یک نکته توجه داشته باشین ! شما درطول آشنایی با دختر خانم های دانشگاه و.......به این استاندارد محسوس برای ازدواج رسیدین ( (استاندارد زیبایی و استعداد ! )

    ومعمولا استاندار ها و ملاک ها برای ازدواج باید از و جود خودشخص و با خود آگاهی تکمیل بشه نه از بستر دانشگاه و دوستی در روابط دختر و پسر !


    در این بین حساسیت شما هم در بروز این مشکل دخیل هست
    یعنی در گام اول یک خانم زیبا و باهوش انتخاب شما در ازدواج بوده اما دراثر مرور زمان و حساسیت شما تبدیل به وسواس در انتخاب شده !

    چون امروزه دختر های زیبا و با هوش زیاد هستند !
    دختر هایی که نمیتونستند بحث و جواب سوالی کنند مال دوران قدیم بود ! نه دوره ی الان

    پس چرا شما نمیتونید به آرامش برسید و کسی رو از بین کیس های موجود انتخاب کنید ؟

    چون نگرش شما و حساسیت شما باعث وسواس انتخابی شده و وسواس هست که باعث تردید شماست! نه کم بودن گزینه ها ی مورد نظرتون

    سلام
    ممنون از نظر شما. راستش درباره ی این افرادی که گفتید، من نه خودم میشناسم و نه فکر کنم خانواده ام بشناسن. چون یادمه برای دایی کوچیکم میخواستن زن بگیرن چند سال پیش، فکر کنم نهایت گزینه هایی که بهش معرفی کردن از 3-4 مورد تجاوز نکرد. آخرشم یکی از عروس های فامیل دوستش رو معرفی کرد. ولی در کل من اصلا خوشم نمیاد اینطوری سوژه ی فامیل بشم و بخوان بگردن واسه من زن پیدا کنن. بیشتر ترجیح میدم خودم یکی رو ببینم و از ظاهر و رفتارش خوشم بیاد و کم کم برم توی کار اشنایی و اینا. و چون همه ی روزهام شده رفت و امد از شرکت به منزل و برعکس، توی مسیر که نمیشه، چون اصلا خودمم با ماشین خودم میرم میام. تازه اگر با ماشین بیرون هم میرفتم به نظرم خیلی مسخره بود برم به خاطر ظاهر کسی بیفتم دنبالش و شماره و این حرفا(یاد دوران دبیرستان میفتم).

    توی محیط کارمون هم. راستش شرکت من توی یه برج اداری هست. بعضی وقتها توی راهروها یا لابی برج میبینم یکسری دختر رو که میرن و میان. و فهمیدم یکسری هاشون توی بقیه شرکت ها کار میکنن. و اتفاقا 1-2 مورد هم پیش اومده که کسی چشمم رو بگیره. ولی مثلا امروز طرف رو دیدم، دفعه بعدی 1 ماه دیگه دیدم! و این دیدن هم در حد رد شدن از کنار هم توی راهرو یا لابی بوده!
    اوایل که اومده بودم اینجا، سعی میکردم برم الکی توی لابی، یا توی کافه-رستوران برج بشینم بلکه چشمم کسی رو گرفت، ولی بعد از یه مدت حس کردم دارم تابلو میشم و از کار خودم هم دارم میفتم و خلاصه دیگه بیخیالش شدم!

    قضیه دانشگاه رو هم برای این گفتم که اولا میشه با یه احتمال بالایی گفت، کسایی که توی یه دانشگاه و خصوصا دانشکده هستن تقریبا سطج هوش نزدیک به همی دارن. و همچنین احتمالا اهداف و علایق شبیه بهم! و کلا چون کمیت افراد زیاده، خب گزینه های بیشتری وجود داره. ولی وقتی دانشگاه تموم میشه، گزینه های ادم به شدت کم میشه. و احتمالا محدود به همین محیط محدود کاری با گزینه های کم میشه!

  5. بالا | پست 4


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

    سلام

    شما به خودتون میگید کمالگرا؟

    من از هزارتا دختر که میبینم شاید یکیش مورد پسندم باشه.
    تازه من سنم از شما بیشتره هیچیم ندارم
    البته خوشبختانه شناخت خوبی از اخلاق و رفتار و عواطف خانمها دارم.

    از همون ۱۰ تا دختر که یکیش به دلتون میشینه آشنا بشید و به قصد ازدواج رابطه داشته باشید و ازش شناخت پیدا کنید.

  6. 2 کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

    سلام !

    دوست گرامی ! خانمی که شما درذهنتون با استاندارها ی ضریب استعداد و زیبایی دارید! انتخاب شما رو محدود کرده ! و هر جایی نمیشه بهشون دست پیدا کرد به ویژه خیابان !...........

    شما باتوجه به علایقتون در انتخاب همسر و با توجه به موقعیت شغلی و با توجه به free time / تایم آزادتون و..................
    محدود هستید ! و هدف شما ( ازدواج با کیس مناسب ) نیاز به تایم و اوقات آزاد داره !

    به این علت که مایل نیستید خویشاوندان براتون همسر یابی کنند !
    وبا توجه به اینکه در خویشاوندان شما شخصی که کاندید مناسب برای ازدواج با شما باشه نیست ! و اینکه همسر یابی از طریق راهکارهای امروزی براتون مستند هست !
    و مشکلی باهاش ندارید ! ( تفکر سُنتی و متعصب ندارید )

    بهتون پیشنهاد میکنم که مراحل زیر رو طی کنید !

    1 خود آگاهی کامل !

    2 تغیر در برنامه شبانه روزی ( برای ایجاد زمان آزاد ) !

    3 انتخاب کیس مورد نظر از بستر اجتماع کار یا هر اجتماعی دیگر !

    4 بر قراری ارتباط اولیه ( عدم ایجاد صمیمیت طرفین / شناسایی طرف و محک زدن هوش و استعداد )

    5 درصورت وجود تفاهم کامل ! و حاصل شدن شرایط دلخواه (زیبایی و سطح تعامل مناسب با شما ) اقدام به ایجاد زیر ساخت های نیاز برای ازدواج !

    ابتدا برای اتخاذ تصمیم نهایی خود آگاهی کسب کنید ! چطور؟
    پرسش و پاسخ از خودتون رو آغاز کنید !
    اینکه من به چه سطح زیبایی علاقه مندم ! خوب ، خیلی زیاد ، یا.....
    از خودت بپرس اگر شخص مورد نظر از لحاظ هوش و قدرت بیان و تبهر در تعامل توانایی اگلازم رو داشت آیا میتونم با زیبای کم ترش کنار بیام ! یا برعکس !
    شما دراین مسیر میتونید انتخاب نهایی تون رو معین کنید !

    باید و باید مدتی رو از تایم شبانه روزی برای یافتن کیس مناسب باز بگزارید ! و زمان آزاد خودتون رو ارتقاع بدین


    باید در اجتماع بانوان وارد بشید یا در شرکت خودتون/ سایر شرکت ها و هر اجتماع دیگر / و پیدا کردن شخصی که مورد نظر شماست

    بله تا اینجا شما فقط شخصی که به لحاظ ظاهری مورد دلخواه شماست پیدا کردید وبرای محک زدن باطن ایشون ( ضریب استعداد و قدرت تعامل ) باید وارد تعامل و رابطه اولیه بشید !

    رابطه اولیه باز کردن سر صحبت سر مسائل عمومی ! در حیطه کار و شرکت و مثلا بگین فلان مبلغ در سال گذشته هزینه بالغ در جهت توسعه شرکت شده و سوالاتی که در حیطه حساب وکتاب و ریاضیات باشه چون سوالات ریاضی ضریب هوش رو خیلی خوب مشخص میکنه ..............در این حد رابطه وپرسش وپاسخ شما حتما میتونید استعداد ایشون رو محک بزنید واگر از لحاظ استعداد کیس مناسب نبود خیلی مجلسی میتونید کنار بکشید

    واگر ایشون تاپ و مورد استقبال استاندارد ها و الگو های شما بود و ایشون هم با شما اتفاق تفاهم داشت خوب ادامه راه رو باهم طی کنید

    سعی کنید زمان برای خودتون بزارید و جستجو کنید
    خانم هایی که از نظر ظاهر مورد استقبال شما هستند رو به هر طریق
    که میشه به صحبت و گفتگو دعوت کنید !

  8. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط mardetanha نمایش پست ها
    سلام دوستان
    پسری 30 ساله هستم با شرایط متوسط به بالا(ظاهر و باطن). امکانات عرفی ازدواج رو هم دارم(کار، خونه، ماشین). ولی اصل مطلب یعنی "عروس خانوم" رو ندارم متاسفانه!

    راستش من یه اشتباهی کردم دوران دانشجویی، که به بهانه ی درس و کار و پول جمع کردن و منتظر شدن واسه مهیا شدن شرایط برای ازدواج، سمت هیچ رابطه ای با هیچ دختری نرفتم(خصوصا دوره فوق لیسانس). درواقع اینقدر سرم شلوغ بود و بین دانشگاه و کار و ... در رفت و امد بودم که اصلا وقت نمیشد به این چیزا فکر کنم.

    ولی حالا که چند سال از دانشگاه گذشته و کارم یه سر و سامونی گرفته و یکمی خودم رو پیدا کردم، تازه فهمیدم چقدر تنهام. البته از خیلی سال قبل تر هم همیشه احساس تنهایی رو داشتم، ولی به خودم وعده میدادم که به زودی این شرایط میگذره و کار و بارم که درست شد میرم ازدواج میکنم. ولی حالا که به لحظه ی موعود! رسیدم، متاسفانه موردی واسه اشنایی و ازدواج سراغ ندارم.

    و از اونطرف، حس میکنم اینقدر این تنهایی رو عقب انداختم که دیگه از کنترلم خارج شده. اگر بخوام مثال بزنم باید بگم که من یه شرکت با چنتا کارمند دارم که خانوم هم توشون هست. حتی یکی از خانوما نامزد داره. ولی من با اینکه تو کل عمرم مقید بودم که همیشه فاصله مو با جنس مخالف حفظ کنم(یعنی با همه دل ندم و قلوه نگیرم) ولی جدیدا بطور ناخوداگاه شروع کردم با خانومای شرکت حرف زدن! البته حرف خاصی نمیزنم و حرفام شبیه همین چیزایی هست که الان دارم مینویسم، اما میدونم که همین حرف زدن ها وابستگی میاره. اونم بیشتر واسه اون خانومها شاید. چون من قصد ازدواج با اونهارو ندارم و بیشتر به خاطر نیاز به حرف زدن هست که باهاشون صحبت میکنم.

    خلاصه این موضوع ازارم میده. و شدیدا دنبال یه راهی هستم که این شرایط رو تمومش کنم. ولی هیچ دختری واسه اشنایی نمیشناسم. خواهرم ندارم. و رابطه ام با مادرمم اینطوری نیست که بهش بگم برو واسه من زن پیدا کن! و اصلا مادرمم از اونا نیست که بره زن پیدا کنه واسه پسرش. خلاصه اینکه راه حل های کلیشه ای جوابگو نیست واسم.

    یه نکته ی دیگه هم که شرایطمو سختتر میکنه اینه که، یکمی کمالگرا هم هستم. یکمی شرایط خودمم خوبه. احتمالا یکمی توهم هم دارم. برای همین از 10 تا دختری که ببینم شاید 1 نفرشون جذبم گنه که بخوام باهاش اشنا بشم. و اینکه من توی اواخر دوران دبیرستان و اوایل لیسانس، چنتا دوست دختر داشتم(البته به قصد ازدواج!). و تجربه ی اون روابط به من نشون داد که 2 تا ملاک خیلی برام مهمه. یکی ظاهر فرد(قیافه و قد) و یکی هوش فرد و سوادش(یعنی کسی که اولا همه حرفای منو بفهمه و ثانیا بتونه با من تو هر زمینه ای بحث کنه).

    چون متوجه شدم اگر ملاک ظاهری که میخوام رو نداشته باشه، متاسفانه چشمم رو پر نمیکنه و وقتی دختری رو ببینم که ظاهرش اونیه که من میخواستم، نسبت بهش سرد میشم. و همچنین اگر نتونه باهام همصحبت بشه و هوش و سواد اندازه خودم نداشته باشه، خیلی زود برام خسته کننده و تکراری میشه و بازم ازش فاصله میگیرم. خصوصا این مورد دوم رو حتی درباره ی دوستای پسرم هم تجربه کردم و دوستان من خیلی محدودن ولی ادمهای خیلی باهوش و باسواد و اطلاعاتی هستن و من از همنشینی و حرف زدن باهاشون خسته نمیشم ولی با بقیه اصلا نمیتونم صحبت کنم و حس میکنم حرفی ندارم برای گفتن و علاقه ای هم ندارم برای شنیدن(حالا نگید این چقد متوهم هست چون خودم بالاتر نوشتم! ولی خب دارم صادقانه مشکلم رو میگم). و اتفاقا اون خانومای شرکت هم که بالا مثال زدم، جزو دسته دوم هستن. یعنی جزو نخبه های رشته خودشونن و ادمهای باهوشی هستن و من ساعتها و روزها میتونم باهاشون صحبت کنم درباره ی همه چی. ولی ظاهرشون چیزی نیست که من میخوام و میدونم اگر ازدواج کنم بزرگترین ضربه رو بهشون میزنم چون چشم و دلم میره واسه دختری که ظاهرش چیزی باشه که میخوام! و شاید هیچوقت خیانت نکنم ولی طرف کاملا متوجه میشه ظاهرش چیزی نیست که میخوام و بزرگترین ضربه رو میخوره. چون اصلا اهل تظاهر نیستم و چیزی که توی دلم هست رو سریع تابلو میکنم!

    البته دنبال مریم میرزاخانی(ریاضیدان) و یا انجلینا جولی نمیگردم. دنبال یه چیز در حد خودم (متوسط به بالا که گفتم) هستم. ولی جمع کردن ظاهر و هوش سخته بنظرم. یعنی شده سمت کسی رفتم ظاهرش رو دوس داشتم ولی خسته شدم از حرف زدن باهاش. و یا کسایی که از حرف زدن باهاشون سیر نمیشم ولی ظاهرشون جذبم نمیکنه. و اگر کسی هم پیدا بشه جفتشو داشته باشه(و به فرض بله هم به من بگه)، میرم میبینم قبلش یکی از من زرنگتر باهاش دوست شده یا ازدواج کرده!

    چقدر حرف زدم، و ممنون از کسانی که خوندن.
    فکر کنم به اندازه کافی توضیح دادم مشکلم رو. نمیدونم واقعا چکار کنم. حس میکنم توی یه چاله ای افتادم که راه بیرون اومدنی نداره. بارها به این فکر کردم قید ازدواج رو بزنم کلا. ولی نمیدونم اون نیاز به حرف زدن و رفع تنهایی رو چطور بتونم ارضا کنم؟

    ممنون میشم هر نظر و تجربه ای در این رابطه دارید دریغ نکنید
    سلام
    خیلیییی طولانی نوشتین
    فک کنین کسی که بخواد شما رو راهنمایی کنه باید وقت زیادی بذاره متن شما رو بخونه

    ملت بیکار نیستن جناب!
    لطفا خلاصه موضوع و سوالتونو بنویسین که بتونین راهنمایی مناسب دریافت کنین
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  10. 2 کاربران زیر از delvapas2000 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2020
    شماره عضویت
    42696
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    10
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط delvapas2000 نمایش پست ها
    سلام
    خیلیییی طولانی نوشتین
    فک کنین کسی که بخواد شما رو راهنمایی کنه باید وقت زیادی بذاره متن شما رو بخونه

    ملت بیکار نیستن جناب!
    لطفا خلاصه موضوع و سوالتونو بنویسین که بتونین راهنمایی مناسب دریافت کنین

    سلام
    اگر خلاصه مینوشتم باید جزییات رو تک تک برای هرکسی که درباره ی خلاصه نظر میداد مینوشتم. ولی بخاطر گل روی شما، خلاصه اش این هست که "شنبه تا 5 شنبه صبح تا بعدظهر میرم سر کار. حتی بعضی جمعه ها تو خونه هم کار میکنم. و کل زندگی و رفت و امد من شده منزل-شرکت ... شرکت-منزل ... و دنبال یه دختری میگردم که از نظر ظاهر و هوش متوسط به بالا باشه(چون فکر میکنم خودمم باشم). حالا نمیدونم چطور میتونم همچین خانومی رو با شرایطی که گفتم پیدا کنم چون تو محل کارم هم گزینه ها خیلی محدودن."

    اینم خلاصه!

  12. کاربران زیر از mardetanha بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه میکشونه

    نقل قول نوشته اصلی توسط mardetanha نمایش پست ها
    سلام
    اگر خلاصه مینوشتم باید جزییات رو تک تک برای هرکسی که درباره ی خلاصه نظر میداد مینوشتم. ولی بخاطر گل روی شما، خلاصه اش این هست که "شنبه تا 5 شنبه صبح تا بعدظهر میرم سر کار. حتی بعضی جمعه ها تو خونه هم کار میکنم. و کل زندگی و رفت و امد من شده منزل-شرکت ... شرکت-منزل ... و دنبال یه دختری میگردم که از نظر ظاهر و هوش متوسط به بالا باشه(چون فکر میکنم خودمم باشم). حالا نمیدونم چطور میتونم همچین خانومی رو با شرایطی که گفتم پیدا کنم چون تو محل کارم هم گزینه ها خیلی محدودن."

    اینم خلاصه!
    سلام
    توقع شما واسه انتخاب همسر توقع سنگینی نیست
    معیار و ملاک شما از حداقلی ترین ملاکهای اقایونه
    طبیعیه که فرد تحصیل کرده دنبال دختر باهوش باشه و اینکه ظاهرش متوسط به بالا باشه و..

    پیدا کردن دختری با مشخصات مورد نظر شما خیلی دشوار هم نیست
    نسبتا باهوش نسبتا زیبا..
    بهرحال اگه خواهان ازدواج سنتی باشین(اگرچه معمولا نتیجه جالبی نداره مخصوصا درین دوره زمانه) که خب بهترین کسانی که میتونن به شما کمک کنن مادر و خواهرتون هستن که یه کیس مناسب از فامیل یا اشناها با همین معیارهای شما واستون پیدا کنن

    اگرم خواهان ازدواج مدرن باشین بهرحال اگه تو شرکت میگین گزینه ها محدودن و قاعدتا بایدم همینطور باشه خب بالاخره تو تایم ازادتون میتونین شانس اشنایی با شخص موردنظرتونو داشته باشین
    یا مثلا روزای تعطیل سری به محیطهای فرهنگی مث گالری ها و موزه ها و کافی شاپ فرهنگسراها بزنین
    تابحال اقدام کردین واسه همچی کارایی؟

    یا اصلا روزای تعطیل رمق و انرژی اینکارا رو دارین؟
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  14. کاربران زیر از delvapas2000 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2021, 11:35 PM
  2. رژیم غذایی طلایی برای زیبایی پوست و مو
    توسط javaheri69 در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-06-2017, 09:29 PM
  3. تفاوت خدایی که هدایت میکند و خدایی که روزی میدهد
    توسط خليلي در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-15-2015, 09:18 AM
  4. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

من، ولی، که، به،

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد