ذهن آگاهی یک ابزار قوق العاده نیرومند برای مقابله با افکار و احساسات دردناک است. ذهن آگاهی به شما اجازه می دهد تا از دور به ذهن و هیجانات خود نگاه کنید و مانند یک مشاهده گر علاقهمند آنها را تجربه کنید. شما احساسات و افکارتان نیستید. افکار و احساسات همانند منظرههای ذهنی هستند که دائما در حال تغییرند. افکار واقعی نیستند بلکه صرفا مفاهیمی هستند که میتوانند درست یا غلط و یا چیزی مابین این دو باشند.
هیجانات مانند امواج هستند. وظیفهی شما سوار شدن بر آنهاست. به آنها نگاه کنید و پستی و بلندیهای آنها را مشاهده کنید. آنها اغلب بزرگ و ترسناک به نظر میرسند. ممکن است احساس کنید که این امواج برای همیشه ادامه خواهند داشت و شما را درون خود غرق نموده و خفه خواهند کرد. اما اگر به تماشای خود ادامه دهید و همچنان بر روی امواج سوار شوید بالاخره بعد از رسیدن موج به نقطه اوج، به سراشیبی خواهید رسید. احساسات نیز مثل امواج میآیند و میروند.
تمرین زیر به شما میگوید چگونه از تکنیک ذهن آگاهی برای مشاهده احساسات و افکارتان استفاده کنید اما در آنها غرق نشوید:
چند نفس عمیق بکشید و موقعیتی را که اخیرا از دست همسرتان (یا والدین و یا هرکس دیگری) آشفته، عصبانی، آزرده، غمگین یا شرمسار بوده اید، به خاطر آورید. صرف نظر از نوع و طول مدتی که این قبیل احساسات را داشتهاید، به اندازه کافی نیرومند هست که الان هم احساسات شما را برانگیزد. چند لحظه وقت صرف کنید و رویداد موردنظر، یعنی آنچه را که دیده، شنیده و یا احساس بدنی که تجربه کرده اید را به دقت تجسم کنید.
اکنون افکاری که در اوج آشفتگی داشتید را به خاطر بیاورید. در حالی که افکارتان را به خاطر میآورید، ممکن است متوجه شوید که هیجانات مرتبط با آن رویداد شدیدتر میشوند. اگر هیجانی ظاهر شود خوب است، این دقیقا همان چیزی است که میخواهیم رخ دهد.
اکنون تصور کنید که در اتاقی سفید هستید که اندازه متوسطی دارد و دارای دو در است. افکار از در جلویی وارد شده و در نهایت از در پشتی خارج میشوند. هر فکری را که وارد میشود به دقت مشاهده کنید و ببینید که آیا از نوع افکار قضاوتی و سرزنش آمیز است یا پیشگویی منفی؟
سعی نکنید هر فکری را تجزیه و تحلیل کنید یا بر روی آن متمرکز شوید. سعی نکنید تا بفهمید که آیا آن فکر درست است یا نه. با افکار قضاوت آمیز یا پیشگویی خود مبارزه نکنید، فقط آنها را نامگذاری کرده و به حال خود رها کنید. مهارتی که در نتیجهی این تمرین کسب میکنید این است که به جای چسبیدن به افکارتان، آنها را مشاهده کرده و رها کنید.
به تماشای افکار و احساساتی که وارد اتاق سفید میشوند ادامه دهید. همچنان آنها را نامگذاری و بعد رها کنید. اکنون چیز دیگری به آن اضافه کنید: آگاهی از آن چه احساس میکنید. تصور کنید هیجاناتتان: خشم، آزردگی، شرمندگی و یا هرچیز دیگری که هست همچون صدایی است که میتواند آن را شنید. هرچه هیجان شدیدتر باشد، صدای آن بلندتر به نظر میرسد. هرچه شدت هیجان فروکش کند، صدا آهستهتر می شود. سعی نکنید هیجاناتتان را تغییر داده یا آن را بازداری کنید. فقط آن را نامگذاری کنید (احساس خشم من یا غم و اندوه من) و به صدای آن گوش کنید که تشدی مییابد و در نهایت کم میشود.
برخی افراد قیاس طوفان را بر تمثیل موج ترجیح میدهند. شما میتوانید احساسات خود را همچون طوفان شدیدی در نظر بگیرید که زوزهکشان در و دیوارها را به لرزه در میآورد اما به تدریج میشنوید که باد فرو مینشیند و سرو صدایش میخوابد و تنها خش خش گهگاهی برگها به گوش میرسد.
شما میتوانید در اتاق سفید افکارتان را مشاهده کنید و به صدای احساسات خود گوش فرادهید. در هر کجای موج یا طوفان هستید آن را بپذیرید. این موج یا طوفان با آهنگ خاص خود حرکت میکند، تنها کاری که میتوانید انجام دهید این است که با آن همرا شوید و اجازه دهید شما را با خود ببرد. اما به خاطر داشته باشید که در نهایت این هیجان فروکش خواهد کرد و موج خواهد گذشت. اگر به تماشا و گوش دادن ادامه دهید، این احساس آرام خواهد شد و در نهایت به شکل چیز دیگری در خواهد آمد. پس صبور باشید و منتظر بمانید به زودی منظره ی ذهنی جدیدی پدیدار خواهد شد.
هروقت افکار و احساسات دردناک شما (مانند: او به من اهمیت نمی دهد... او خودخواه است...او برای من وقت نمی گذارد...هزار بار به او گفته ام ولی بازهم مرا آزار می دهد...) را دچار مشکل کرد، می توانید از تمرین اتاق سفید استفاده کنید. با افکار و احساسات خود همراه شوید تا موج بگذرد. کلید این کار مشاهدهی افکار و احساسات خود بدون تلاش برای تاثیر گذاشتن بر آنها و بدون یکی شدن با آنها است.