سلام دوستان ممنون میشم باهام همفکری کنید,انقدر که تو فکر و استرسم اعصابم خورده من با شوهرم هفت سال دوست بودیمو الان 11ماهه که عقد کردیم هردو شرایطمون زیاد برا ازدواج زود مناسب نبود اینه که صبر کردیم ما هردو مهندسیم کارمون توی کارخونست من کرمانشاهم اون شیراز قراره برا زندگیم برم شیراز اوضاع مالی خونوادم طوری نیس که بتونم انتظار داشته باشمو تقریبا همه جهیزیمو خودم باید بگیرم(یعنی کار برام حیاتیه)3 ساله که فارغ التحصیل شدیم خونواده همسرم تحصیلاتشون خیلی عالیه در حد دکترا وتخصص خونواده خودمم مهندسنو ارشدشونم از دانشگاهای عالی گرفتن همه خیلی بهم میگن ادامه بده درستو خودمم احساس جاموندگی شدیدی میکنم اما واقعا نمیتونم با حجم کاری بالام تو کارخونه عصر که میام خونه برا کنکور بخونم جز سراسری روزانه ام نمیخوام برم ظرفیت ارشدمم 36 نفره فقط وگرایش که میخوام امتحان بدم (خردادماه ارشد پزشکی)شیراز نداره بای اصفهان قبول شم از تیرم قراره بریم سرخونه زندگیمون از یه طرف فکر ارشد ولم نمیکنه از یه طرف دیگه طاقت دوری از همسرمو ندارم اینکه باز یه سال دیگه برم یجا درس بخونمو دور باشیم از هم ...همه چی زهرمارمه شوهرم براش مهم نیست بگیره اما دوست داره من ارشد قبول شم میگه اون یه سالم رفت و آمد میکنیم زود میگذره تو بخوووووون اما هرطور برنامه ریزی میکنم نمیرسم از 6 صبح بیدارم و 4 برمیگردم خونه بنظرتون میتونم قبول شم شما جای من بودین چی میکردین؟!!