با جمع‌بندی تحقیقات انجام‌شده در این زمینه می‌توان پی برد كه ۵۰ درصد نوازندگان حرفه‌ای و ۷۰ درصد دانشجویان موسیقی چنین ترسهایی را تجربه می‌كنند. در كل نوازندگان سه تا چهار برابر بیش از دیگران در معرض خطرات بالای چنین ترسهایی قرار دارند.



ترس واكنش بیولوژیكی بدن برای محافظت انسان از خطرات است اما برخی از ترسها ریشه در فرهنگ و اجتماع دارد كه «ترس از صحنه» از جمله این گونه ترسهاست.
پابلو كازالس۳، از بزرگ‌ترین نوازندگان ویولن سل در قرن بیستم، سال ۱۹۵۴ در مصاحبه‌ای ترس از صحنه را این‌گونه توصیف می‌كند: «هنوز اولین كنسرتم در بارسلونا را به خوبی به یاد دارم. همراه پدرم با تراموا به محل كنسرت می‌رفتم. به قدری نگران و پریشان بودم كه ناگهان از جا پریده، فریاد زدم: «ابتدای قطعه را فراموش كرده‌ام.» پدرم گفت: «آرام باش. همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت.»
باور كنید با وجود اینكه پس از آن بیش از هزار بار بر روی صحنه رفته‌ام هنوز مانند اولین كنسرت احساس ترس و نگرانی می‌كنم.
این نگرانی برای همه نوازندگانی كه در دوران طولانی فعالیت هنری‌ام با آنها آشنا شده‌ام كاملاً طبیعی است اما هیچ یك مانند من این‌گونه از ترس به ستوه نمی‌آیند.»
هلموت فونك۴، نوازنده تیمپانی اركستر سمفونیك رادیو در هانوفر نیز آنچنان دچار ترس و اضطراب می‌شد كه یك بار هنگام اجرا از صحنه گریخت و مجبور شد مدتی نوازندگی حرفه‌ای را كنار بگذارد.
تنش و فشار عصبی‌ای كه مدتی قبل از اجرا بر وجود موزیسین، سخنران و یا هنرپیشه مستولی می‌گردد «ترس از رفتن بر روی صحنه» نام دارد. این ترس كه مانع تبادل انرژی بین نوازنده و شنوندگان می‌شود در مواردی آن‌چنان شدید است كه به لغو كنسرت می‌انجامد.
با جمع‌بندی تحقیقات انجام‌شده در این زمینه می‌توان پی برد كه ۵۰ درصد نوازندگان حرفه‌ای و ۷۰ درصد دانشجویان موسیقی چنین ترسهایی را تجربه می‌كنند. در كل نوازندگان سه تا چهار برابر بیش از دیگران در معرض خطرات بالای چنین ترسهایی قرار دارند.
بسیاری از نوازندگان برای مقابله با این ترس مشتقاتی از بتابلاكرها۵ مصرف می‌كنند اما مصرف دایمی و نابه‌جای این قرصها و یا مصرف الكل نه تنها عوامل ایجاد این ترس را از بین نمی‌برد بلكه در درازمدت به سلامت موزیسین نیز آسیب می‌رساند و تواناییهای تكنیكی و موسیقایی او را محدود می‌نماید.
عوامل جسمانی و روانی متعددی این ترس و نگرانی را موجب می‌شود.
هنگامی كه نوازنده مقابل شنوندگان مردد و فاقد اعتماد به نفسِ كافی است مراكز كنترل بدن در هیپوتالاموس واكنش نشان داده، ترشح هورمونهای آدرنالین و نورآدرنالین از غدد فوق كلیوی افزایش می‌یابد.
این هورمونها هم‌زمان اثرات مثبت و منفی بسیاری را دارا هستند. علایمی مانند لرزش زانوها، افزایش ضربان قلب و تعرق، وقفه در تنفس،‌ لكنت زبان و ترس، از اثرات منفی این هورمونها هستند.
از سوی دیگر وجود این ترس و هیجان به میزانی كه توانایی شخص را محدود ننماید همچون نیرو و محركی است كه بدون آن اجرا ممكن نیست.
نخستین نشانه‌های این ترس مدتها پیش از اجرا در اختلالات رفتاری‌ای همچون خشم، زودرنجی و انزواطلبی نمود پیدا می‌كند و روابط شخص با دیگران بسیار آسیب‌پذیر می‌گردد.
حالات درونی نوازنده هنگام غلبه این ترس بسیار متغیر است. از طرفی با برانگیختن احساسات شنوندگان و به وجد آوردن آنان احساس بزرگی و شكوه می‌نماید و از طرف دیگر نگران است كه نتواند انتظارات و خواسته‌های خود و دیگران را برآورده سازد.
▪ به طور كلی نشانه‌های ترس از صحنه را می‌توان در سه گروه زیر قرار داد:
۱) از كار افتادن بخشی از سیستم عصبی (Blockade)
۲) واكنشهای روان‌تنی
۳) توجه نكردن به هویت خود و زوال شخصیت(Depersonalisation)
در حالت اول نوازنده احساس می‌كند قطعاتی را كه قبلاً تمرین نموده بود از یاد برده است و بر حافظه، قدرت ادراك و احساس و حركات خود كنترل و تسلط كامل ندارد.
واكنشهای روان‌تنی همان‌گونه كه قبلاً نیز بیان شد در حالاتی همچون افزایش ضربان قلب و تعرق، خشكی دهان، احساس گرفتگی گلو، لرزش زانوها، بازوها و دست، كاهش قدرت تمركز و حافظه آشكار می‌گردد.
در حالت سوم تسلط نوازنده بر خود در ارتباط با محیط و شنوندگان كم می‌شود و بسیار خشك و انعطاف‌ناپذیر بر روی صحنه حضور می‌یابد.
پیدایش ترس از صحنه اغلب ریشه در پروسه یادگیری و آموزش نوازنده دارد. عواملی مانند استرس تمرین و اجرا، موقعیت شغلی و اقتصادی نامشخص و فشارهای اجتماعی از دیگر عوامل بروز این ترس به شمار می‌روند.
معمولاً هنگامی كه نوازنده‌ای از شغل خود صحبت می‌كند نكاتی همچون استرس و رقابت، موقعیت شغلی نامطمئن، جنبه سوددهی و تجاری كار، قابلیت به اثبات رساندن خود و زبده و نخبه بودن را ذكر می‌نماید.
شرایط آموزشی نامناسب كه اغلب در رابطه مستبدانه بین استاد و شاگرد متجلی می‌گردد می‌تواند انگیزه هنرجویی مستعد و ساعتها تمرین او را نقش بر آب سازد.
همین‌طور راهنماییهای ناكافی در مورد انتخاب ساز و قطعات، چگونگی نگه‌داشتن بدن، ویژگیهای خاص هر ساز، تمرین بسیار زیاد، انتظار و توقع بیش از حد از هنرجو و تحقیر او می‌تواند آسیبهای جبران‌ناپذیری در پی داشته باشد.
ارتباط بین ترس از صحنه و شرایط نامناسب آموزشی در مثال زیر به روشنی بیان می‌گردد، ویولونیست ۳۲ ساله‌ای اغلب در اركستر آن‌چنان دچار ترس و اضطراب می‌شود كه بارها هنگام معرفی صحنه را ترك نموده است. او می‌گوید: «ترسم از این است كه شنوندگان پی ببرند چقدر بد می‌نوازم.»
این نوازنده فراگیری ویولن را نزد پدرش كه نوازنده‌ای حرفه‌ای و بسیار سخت‌گیر بود آغاز نموده است. معلمان بعدی او نیز علاوه بر سخت‌گیری پدر او را تحقیر می‌نمودند. «فقط باید تكنیك و حالت بدن آنها را می‌آموختم. همیشه امیدوار بودم روزی از موقعیت شاگردی و تحقیر دایمی معلمان رها شوم. هر كنسرت نیرو و انرژی فوق‌العاده‌ای از من می‌گیرد و ترس پیوسته با من است.»
گاهی نیز خانواده بدون توجه به خواسته‌ها و تمایلات كودك تنها از روی جاه‌طلبی و یا تحقق آرزوهای برآورده‌نشده خود كودك را به فراگیری ساز تشویق می‌كند كه مقاومت درونی و بی‌میلی نوازنده نسبت به ساز و شغل خود سالها بعد در این‌گونه ترسها نمایان می‌گردد.
همچنین بر اساس تحقیقات، بسیاری از موزیسینها به اختلالات خودشیفتگی (نارسیستی) مبتلا هستند و دایماً نیاز به تأیید شدن از سوی دیگران دارند كه در صورت برآورده نشدن این نیاز دچار ترس و عدم اطمینان می‌شوند.
هر قدر این ترس زمان طولانی‌تری بر شخصیت نوازنده خدشه وارد سازد درمان آن مشكل‌تر خواهد شد. اما اغلب مانند دیگر اختلالات جسمی ـ روانی بر روی این ترس نیز سرپوشی از سكوت گذاشته می‌شود و نوازندگان به خاطر خجالت و یا ضرر و زیان شغلی ترسشان را پنهان نگه می‌دارند.
از طرف دیگر این ترس در پشت اختلالات جسمانی‌ای همچون اختلال در خواب، اضطراب و بی‌قراری و درد عضلات پنهان می‌ماند و در تشخیصهای پزشكی نیز هنوز همچون گذشته تنها به عوارض جسمانی توجه می‌گردد و مسائلی مانند محیط خانواده و كار و پروسه آموزش نوازنده نادیده گرفته می‌شود و ریشه و عامل اصلی ایجاد ترس شناخته نمی‌گردد.
تكنیكها و راههای مختلفی برای برطرف نمودن این ترس وجود دارد. تصمیم‌گیری در مورد انتخاب راههای درمانی بهتر است با توجه به شدت و دوام ترس و موقعیتی كه باعث بروز این حالت می‌شود صورت پذیرد.
كینزیولوگی یكی از راههای غلبه بر «ترس از صحنه» است.

● كینزیولوگی و موزیك كینزیولوگی
كینزیولوگی كه از لغت یونانی (Kinesis) به معنای حركت گرفته شده است، متدی است كه در دهه ۶۰ در آمریكا توسط دكتر جورج گودهرت۶ ابداع شد.
این متد به بررسی جریان انرژی در بدن انسان می‌پردازد و با ایجاد هماهنگی و توازن در این انرژیها نیروی شفابخشی بدن را تقویت می‌نماید.
با كمك تست عضله كه در كینزیولوگی به كار گرفته می‌شود می‌توان به بلوكهای انرژی و احساسات منفی سركوب‌شده و نیز علل آنها پی برد.
كینزیولوگی می‌تواند به عنوان مكملی در كنار درمانهای پزشكی مد نظر قرار گیرد.
موزیك ـ كینزیولوگی كه بر آخرین یافته‌های نورولوژی درباره تواناییهای مغز و استرس و نیز ارتباط بین صدا، رنگ، احساسات و قدرت بیان مبتنی است اوایل دهه ۹۰ توسط دكتر روزینا زونن اشمیت۷ و هارالد كنوآس۸ پایه‌گذاری شد.
البته شالوده و اساس این تكنیك و جنبه روان‌شناختی كینزیولوگی توسط دكتر جان دایموند۹، پزشك و روان‌درمانگر، كه تأثیر احساسات بر بدن و استرسهای شغلی هنرمندان را بررسی می‌نمود بنا نهاده شد. بر اساس تحقیقات دكتر دایموند بدن تمام تجربیات احساسی را كه از ضمیر خودآگاه شخص زدوده شده است در خود نگه می‌دارد و در حالاتی نظیر ترس از صحنه این احساسات بر جسم تأثیر می‌گذارد و خودآگاه و بدن شخص مقابل یكدیگر قرار می‌گیرند.

▪ مهم‌ترین زمینه‌هایی كه موزیك ـ كینزیولوگی به آنها می‌پردازد عبارتند از:

۱) زمینه‌های جسمانی
ـ انقباض عضلات
ـ انرژی تنفس
ـ حالت بدن
ـ تغذیه

۲) زمینه احساسی
ـ ترس از صحنه
ـ بلوكهای یادگیری
ـ ترس از امتحان
ـ نقد

۳) كاربرد نیرو و انرژی بر روی صحنه
ـ ورود به صحنه
ـ حركات
ـ اثرگذاری بر شنونده
ـ ارتباط با شنونده
ـ خلاقیت
ـ جواهرات و لباس

۴) مسائل مرتبط با ساز
ـ انتخاب ساز
ـ ارتباط نوازنده با ساز
ـ جنس ساز و حساسیت احتمالی نوازنده به آن

● ایده‌ها و تمرینات جدید برای تدریس
تمرینات و متدهای آموزشی كینزیولوگی كه«Brain Gym und Edu-k» نام دارد در حال حاضر در مدارس به كار گرفته می‌شود.
در زمینه ترس از صحنه هدف موزیك كنیزیولوگی تسلط بر این ترس است كه در سه جنبه جسمانی، احساسی و ذهنی انجام می‌گیرد.
تنش‌زدایی جسمانی توسط بالانسی سه‌جانبه صورت می‌گیرد؛ در این بالانس ضرباهنگ موسیقی و حركت بدن می‌بایست با یكدیگر هماهنگ شود.
تنش‌زدایی روانی emotional stress Release) (ESR نام دارد. در این بالانس كینزیولوگ با لمس دو نقطه رفلكس بر روی پیشانی klient سیستم عصبی را به انجام تغییراتی در عروق و گردش خون وامی‌دارد. در این هنگام klient به موقعیت استرس فكر كرده، دوباره آن را تجربه می‌كند این گونه واكنش طبیعی استرس از بین می‌رود.
مهم‌ترین اصل در كینزیولوگی و شرط همكاری‌ای موفقیت‌آمیز بین كینزیولوگ و كیلینت قدرت اراده كیلینت است.
كینزیولوگ هیچ راه‌ حلی پیشنهاد نمی‌كند و كیلینت را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد بلكه او خود قادر به یافتن راه‌ حلهای مناسب و تغییر تصورات و انگاره‌های منفی و قدیمی خویش است.