پس از داشتن دو دختر برای جلوگیری از بارداری از روش سترون سازی استفاده کردم و دیگر انتظار دوباره باردار شدن را نداشتم، اما سرنوشت نقشه ی متفاوتی داشت.
"سترون سازی موثرترین روش برای پیشگیری از بارداری است، این روش شامل بستن لوله های ناقل اسپرم در مردان و یا لوله های رحمی در خانم ها می باشد."
وقتی از پزشک پرسیدم که سترون سازی زنانه تا چه اندازه موثر است؟ او گفت از میان تمام گزینه های جلوگیری، سترون سازی 99/99% موثر است. در زمستان سال گذشته بود که با مصرف قرص های جلوگیری از بارداری مشکل پیدا کردم. این قرص ها باعث شده بود که لایه های رحم من بسیار نازک شود. تنها روش برای متوقف کردن این روند، سترون سازی بود. بنابراین، من و شوهرم تصمیم گرفتیم که به همان دو دختر زیبایمان بسنده کنیم و عقیم سازی را بهترین گزینه دانستیم.
در اواخر سال این جراحی را انجام دادم و همه چیز خوب پیشرفت. متخصص زنان و زایمان دو بریدگی کوچک به وجود آورد، یکی در ناف و دیگری در جای زخم سزارین قبلی. جراحی سریع و ساده بود و گیره ها زده شد.

واقعیت ندارد!
در تعطیلات به سفر رفتیم. بعد از گذشت چند روز از تعطیلات متوجه شدم که سینه ام حساس و دردناک شده است. احساس تهوع نیز با استشمام بوها آغاز می شد و صبح ها احساس تهوع داشتم. من و شوهرم به شوخی می گفتیم که نباید زمان زیادی را زیر آفتاب بگذرانم، زیرا شاید حامله باشم. با خودم فکر می کردم، مریض شده ام.
پس از بازگشت از سفر و دیدار خانواده همه به من می گفتند که پوستم درخشان شده است و پستانم بزرگ به نظر می رسد. مادرم به من گفت که حتما آزمایش بارداری انجام دهم. صبح روز بعد به داروخانه رفتیم و با "بی بی چک" بیرون آمدیم. به خانه رسیدم و هر چهار آزمایش را انجام دادم. هر چهار جواب می گفت که باردارم. متعجب بودم. پاهایم بی حس شده بود. بیرون رفتم و جواب ها را به همسرم نشان دادم. او فقط خندید و گفت: "خب، این هدیه ی خوبی برای سال جدید است". هرگز و هرگز فکر نمی کردم که دوباره بارداری را تجربه کنم.

واقعی است؟
به متخصص زنان و زایمان تلفن کردم و قرار ملاقات گذاشتم. پزشک زنان و زایمان کاملا شگفت زده شده بود که بعد از روند سترون سازی باردار شده ام. او تصویری کشید و به ما توضیح داد که از نظر فیزیکی، اسپرم باید از روی گیره هایی که برای عقیم سازی استفاده کرده اند، پریده باشد و تخمک بارورشده نیز باید همین کار را انجام داده باشد، که این غیر ممکن بود!
معلوم شد که غیر ممکن نبود. در شانزده هفتگی متوجه شدیم که قرار است دختری داشته باشیم. نگران فاصله سنی بچه ها بودم، وقتی دختر کوچولوی من ده ساله شود، دو دختر بزرگم به دانشگاه خواهند رفت. به این ترتیب، با "خانه ای خالی از بچه" روبه رو نمی شویم.
بارداری سوم من بسیار سخت تر بود. باردار شدن در بیست سالگی بسیار متفاوت از سی سالگی است. در طول دوران بارداری تهوع صبحگاهی داشتم، درست تا صبح روز زایمان.

زایمان
سزارین را در بیمارستانی که دو دختر دیگرم را زایمان کرده بودم، برنامه ریزی کردیم. دختر سوم من با وزن سه کیلو و سیصد گرم و با قد ۴۸ سانتیمتر ساعت هشت و نیم صبح متولد شد. او زیبا بود. پس از زایمان نوزاد را روی سینه ام قرار دادند و او به من خیره شد، این بهترین لحضه ی عمر انسان است.
دکتر به من گفت: "آیا فرزند چهارمی هم می خواهی؟ شاید این دخترت به تنهایی بزرگ شود." ولی، نه او تنها نیست، چون دختران دیگرم برای این عروسک واقعی که قرار است به منزل برود، بسیار هیجان زده و خوشحال بودند.
پس از بررسی های دقیق و بحث های زیاد درباره ی اینکه "آیا چهار فرزند داشته باشیم یا خیر"، تصمیم گرفتیم، دوباره سترون سازی کنیم. پزشک زنان و زایمان گیره ها را رها کرد و این مرتبه لوله ها (فالوپ) را برید، ته آن را سوزاند و آنها را به کناره ها دوخت. او گفت که حالا دیگر ایمن هستم و حتی به شوهرم گفت که اگر باردار شوم، كل مخارج را به عهده می گیرد!

منبع: نی نی پلاس