سلام
من دختری ۱۸ ساله هستم.. تو دبیرستان با یکی از بچه های کلاسمون صمیمی شدم......چند ماه از آغاز دوستیمون گذشته بود و تو این مدت من خیلی بهش علاقه مند شدم...اما گرایش جنسی بهش نداشتم ..فقط دوسش داشتم و دلم براش تنگ میشد...از وقتی که متوجه علاقه شدیدم بهش شدم نوعی افسردگی رو تو خودم حس میکردم..نمیتونستم غذا بخورم با اینکه خیلی خوش اشتها بودم..نمیتونستم شبها بخوابم و گاهی تا صبح بیدار بودم..یا اگه میخوابیدم خوابم سبک بود و همش خواب اون دختر رو میدیدم
روزی که آخرین روز مدرسه قبل از تعطیلات عید بود..دوستم از من خواست که منو ببوسه..اونم نه بوسه معمولی...من خیلی جا خوردم..و خجالت زده شدم..البته میدونستم یه روز اینو میخواد..طفره رفتن فایده نداشت و من قبول کردم...همه همکلاسی هامون و معلم هامون به ما شک کرده بودن و من از این موضوع واقعا رنج میبردم...من اصلا نمیخواستم اونجوری بشه...بعد از تعطیلات عید با مداخله مادر من و مادر دوستم و دوستان دور و نزدیک من رابطه ما کم رنگ شد..اما بعد از یک ماه رابطمون گرم تر از قبل شد..و مسئله بوسیدن و بغل کردن
خیلی با شور شوق هردوی ما دوباره ایجاد شد..حالا من به اون گرایش جنسی داشتم و وقتی بغلش میکردم قلبم دیوانه وار میتپید..خیلی سرزنش شدم و کنایه شنیدم...منع شدم و مورد سخت گیری قرار گرفتم...ولی وضعیت درسیم افت نکرد اصلا..هیچکدوم ما افت درسی نداشتیم...مدرسه ها تموم شد و من هرروز دلتنگ تر بودم...روز کنکور خیلی سرد باهام برخورد کرد...و بعد از اون دیگه ندیدمش ..خیلی تلاش کردم باهاش تماس بگیرم و یا از طریق دوستان مشترکمون حالی ازش بپرسم..اما بعد از شش ماه بی خبری ازش از یکی از دوستام شنیدم که..اون دختر معتقده که ما فقط هم کلاسی بودیم و تمام...اینجا بود که حس اینکه از من سو استفاده شده بهم هجوم آورد..و من در مرز افسردگی هستم...به کمک احتیاج دارم..و چون این قضیه خیلی غیر عادیه با هیچکس نمیتونم درموردش حرف بزنم...احساس گناه خیلی زیادی دارم....احساس شکستن غرورم...و بد نام شدن پیش بقیه...بد قولی و سو استفاده دوستم....و اینکه هیچکس درک نمیکنه داره دیوونم میکنه..خیلی وزن کم کردم..و نمیتونم درس بخونم..با همه بد خلق شدم..و اکثر شب ها خواب اون دختر رو میبینم...خواهش میکنم کمکم کنید...چیکار باید بکنم؟؟؟؟