نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: تحقیق خانواده

1029
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2384
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    تحقیق خانواده

    با عرض سلام...من دختری هستم 19 ساله ...دانشجو رشته فناوری اطلاعات واینترنت وشبکه گسترده...شاغل هم هستم....ادم بسیار حساسی هستم....تو زندگی همه چی دارم...در منطقه شمال شهر مینشینم...واز نظر مالی هیچ مشکلی ندارم....و با پدر مادرم رابطه بسیار خوبی دارم...چون تفاوت سنیمان کم است..یک خواهر ویک برادر هم دارم که از من کوچیکترن....ولی من رابطه خوبی با خواهرم ندارم ...برادرم هم از من خیلی کوچکتر است....قیافه خوبی دارم ....ولی در زندگی خیلی احساس تنهایی میکردم خیلی وقت بود به یه کسی احتیاج داشتم...به یه کسی که به غیر از محبت پدر و مادری بهم محبت کنه...به یکی که به غیر ازخانواده و دوستام...یکی که درکم کنه باهاش برم بیرون از بیرون رفتنا خانوادگی خسته شده بودم...یکی که هر لحظه به یادم باشه...یکی که وقتی حالم بده کنارم باشه...تو تنهاییم کنارم باشه...دوست پسر نمیخواستم هیچ وقت .....چون علاقه شدیدی به پدرم داشتم نمیتونستم اصلا این کارو بکنمو با ابروش بازی کنم ولی خیلی سختمه این تنهایی خیلی اذیتم میکرد که هی برم سر کار هی بیام خونه بیشینم پای لپ تاپ رمان بخونم...اینم بگم من قبلا عاشق استادم شدم ولی اون هیچ وقت به من علاقمند نشد ...ما با هم دوست نبودیم ولی من سر کلاساش میرفتم....وبا هم حرف میزدیم....در همین حد...4 سال این علاقه ادامه داشت تا اخر سر تونستم با خودم کنار بیام وفراموشش کنم....بعد از 6 ماه که از این قضیه میگذشت...اینم بگم من اصلا اهل چت واین چیزا نیستم...وتو هیچ سایتی عضو نیستم...فقط ایمیل دارم...یه روز همین طوری رفتم تو چت روم من و داشتم پیامای بقیه رو میخوندم که پیام خوصوصیا شروع شد..ومن به چند نفر جواب دادم....هیچ وقت همچین کاری نمیکردم...نمیدونم اون روز چی شد....که این کارو کردم...یه پسره بود ...که پیام داد...ومن هم جواب دادم اسمشو نیما گفت ومن اسممو رها....با هم همین طوری حرف میزدیم تا این که هر دوتا مون فهمیدیم خیلی وقته تنهاییم کسیرو نداریم...شمارمو خواست من نمیدادم...ولی اخر سر شمارمو دادم....زنگ زد...رو خطم...فرداش اسم اصلیشو گفت که امید...وقرار شد همو ببینیم...وقتی رفتم سر قرار...پسر خوبو خوش تیپی بود ولی من تو قیافه خیلی مشکل پسندم ...وقیافه این معمولی بود به همین خاطر یکم دودل بودم ...ازش تا یه مدت وقت خواستم تا بیشتر باهاش اشناشم بعد جواب بدم...اونم راضی شد...یکم در مورد امید بگم 23 سالشه ...مهندس نقشه کشی ساختمون...تو یه شرکت خصوصی تو پاسدارن کار میکنه....یه خواهر داره که 1 ماه از من بزرگتره...مادر وپدرش از هم جدا شدن...از 6 صبح میره سر کار تا 8 شب ...5شنبه وجمعه هارم بعضی اوقات میره....یکم که با اخلاقش اشنا شدم دیدم شبیه به خودم اخلاقش ....خانوادشون مذهبی نیستن...ما معمولی ...بعد من گفتم من این جوری دستتو میگیرم عذاب وجدان دارم ناراحتم انگار دارم به بابام خیانت میکنم...واقعا این حسو داشتم...اون گفت باشه هر چی تو بگی من راضی نیستم تو اذیت بشی یا عذاب بکشی....ولی من دست گرفتنشو دوست داشتم بهم ارامش میداد وقتی کنارش بودم دستشو میگرفتم...به همین خاطر گفتم بیا یه صیغه بخونیم که من این جوری اذیت نشم که امید اول خیلی تعجب کرد بعد گفت باشه هرچی تو میگی....و سری بعد که همو دیدیم به اصرار امید یه صیغه 3 ساله خوندیم....واونجا بود که ارامشه واقعی رو تجربه کردم...قبل اون یه حس بدی همراه اون حس شیرین بود که دیگه بعد خوندن صیغه این اتفاق نیوفتاد...چند باری رفتیم بیرون...من چشمای بادومی کشیده ای دارم که با لباسی که بپوشم رنگش عوض میشه..امید عاشق اینه که من بیشینم تو چشمام نگاه کنه...که من خجالت میکشیدمو نمیتونستم ومیگفتم ینجوری نگام نکن خجالت میکشم....من خیلی ادم داغی هستم ....به زور نیازهامو کنترل میکنم...حتی شاید با بوی یه عطر که مورد علاقمه تحریک بشم....ویواش یواش غلاقه من به امید اونقدر شد که من دوست داشتم واقعا ببوسمش....وقتی بهش گفتم اول باور نکرد....اخه هر کی قیافه منو ببینه باور نمیکنه یه قیافه خیلی ارومی دارم که اصلا شیطنت بهش نمیاد ...واین اتفاق افتاد ...نه یه بار بلکه چند بار ...ودیگه الان جوری شده که من از وقتی میشنم تو ماشین امید همش تو بغلشم سرم رو سینشه بعضی اوقات اگه خلوت باشه هم بوسشم میکنم..تا وقتی از ماشین پیاده شم...من خیلی زود به ادما اطرافم عادت میکنم...و اونقدرتو این مدت کم بهش عادت کردم ووابسته شدم و دوسش دارم که هیچ کدوم باورمون نمیشه ...اونم بدتر از منه اگه یه دقیقه جواب ندم...دیونه میشه ...حاضر برای دیدن یه دقیه من از کارش بزنه بیاد منو ببینه ...بعضی اوقات من نتونسنتم برم ببینمش پاشده اومده محل کارم...به عنوان ارباب رجوع...5دقیقه مونده رفته....خیلی ولخرجه.....رابطه ما یکم از این بیشتر پیش رفته ولی امید حد خودشو میدونه واصلا پاشو بیشتر از گلیمش دراز نمیکنه....این شیطنتا واقعا باعثش منم ....اخه خیلی سر به سرش میذارم...و اون بنده خدا خیلی سعی میکنه جلو منو بگیره ولی نمیتونه اصلا...چون اونم اتیشش خیلی تنده....ولی اینو جدی میگم هیچ وقت منو مجبور نکرده...ومن خیلی دوسش دارم....من با خواهرشم اشنام خیلی دختر خوبیه...اصلا اهل رفیق بازی نیست امید...حتی یه بار با دوستای من رفتیم بیرون گفت دیگه نریم خوشش نمیاد...همش سر کار و به مامانش خیلی علاقه داره ....منو امید انقدر به هم علاقه مند شدیم ....که امید حاضر نیست...یه لحظه من ناراحت بشم از دستش....وبا اینکه قرار ما ازداج نبود ولی امید تصمیم به ازدواج داره.......مامان من از این ماجرا چیزی نمیدونست تا چند روز پیش فهمید....ما به مامانم گفتیم تو محیط کارم با هم اشنا شدیم....برای اشناییت بیشتر....مامانم میگه میخوام به بابات بگم بره تحقیق ...ادرس خونه محل کار خودشو باباشو مامانشو خواسته....امید الان یه مشکلاتی داره تا اونا حل نشه نمیتونه بیاد جلوی یکی اینکه نگران خواهرشه....میگه من الان کمک خرج خانوادمم...نگران جهاز خواهرشه...نگران مادرشه ....میترسه وقتی به من متحد شد نتونه از خرج همه اینا بر بیاد....میگه میخوام خیالم از بابت خواهرم راحت شه...میترسم از پس این مسئولیت بر نیام....الان....مادر منم گیر داده میخواد به بابام بگه ماجرارو...واقعا نمیدونم باید چی کار کنم....به امید باید چی بگم....به مامانم باید چی بگم...امید اینقدر درگیر شده که نگو....مونده چی کار کنه....نه میتونیم از هم جدا شیم نه مامان من اجازه میده بدون اینکه بابام بدونه با هم رابطه داشته باشیم نمیدونم چه جوری میتونم به امید کمک کنم....میشه بگید من باید چی کار کنم؟؟؟؟؟واقعا موندم باید چی کار کنم از یه طرف خانوادم...از یه طرف امید ...از یه طرف مامان من میگه اگه امید میخوادت بیاد جلو به امید مهلت نمیده تا مشکلاتشو حل کنه بعد بیاد جلو....فقط به فکر اینه که ابروش نره همین...وبس اخه پدر من خیلی دشمن داره...تو رو خدا بگید باید چی کار کنم من امیدو خیلی دوست دارم....خانوادمم همینطور ...خواهشا زودتر جواب بدین...من منتظر جوابتونم با تشکر از شما

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2384
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا زود جواب بدین من احتیاج به کمک دارم....مشکلات امید و شرط مادرم ...چه کار کنم؟؟؟؟؟

    تو رو خدا یکی کمکم کنه؟؟؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2329
    نوشته ها
    46
    تشکـر
    30
    تشکر شده 22 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا زود جواب بدین من احتیاج به کمک دارم....مشکلات امید و شرط مادرم ...چه کار کنم؟؟؟؟؟

    از شروع آشناییتون تا تصمیم به ازدواج چقدر طول کشیده؟

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2384
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا زود جواب بدین من احتیاج به کمک دارم....مشکلات امید و شرط مادرم ...چه کار کنم؟؟؟؟؟

    شاید خیلی کم باشه ولی 1 ماه بیشتر نشد به نظر منو امید ما باید بیشتر با هم اشنا بشیم ولی مامانم میگه بابام باید بدونه ومن بابای سخت گیری دارم...که صد در صد مخالفت میکنه....با این موضوع...

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2329
    نوشته ها
    46
    تشکـر
    30
    تشکر شده 22 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا زود جواب بدین من احتیاج به کمک دارم....مشکلات امید و شرط مادرم ...چه کار کنم؟؟؟؟؟

    ببین عزیزم تو الان سنی نداری و این اولین پسریه که تو زندگیت اومده باید ببینی اگه هرکس دیگه ام جای امید میومد نسبت بهش این احساسو نداشتی یا جذابیت این رابطه برات همچین حسیو بوجود آورده. من اصلا با آشنایی قبل ازدواج مخالف نیستم بنظرم لازمه اما تو خیلی تند میری این نوع رابطه که گفتی برا یه آشناییه یه ماهه خیلی زوده با یه پسر که یه ماه آشنا شدی هیچوقت وارد همچین روابطی نشو میدونم اون الان شده همه آمال و آرزوهات اما قطعا منطقی فکر نمیکنی وقتی تو اینطوری رابطتو تنظیم کردی اونم با قول ازدواج اطمینانتو جلب میکنه و فردا ممکنه پیشنهادایی بهت بده که در شان تو و خونوادت نیست اگه واقعا قصدش ازدواجه جسارت کنه پا پیش بذاره و به خانوادت بگه فعلا شرایطشو ندارم اما من با این مشخصات علاقه دارم به دخترتون ببین من خودم همسن تو بودم که باشوهرم آشنا شدم اونم اصلا شرایط نداشت اما اونقدر به تصمیمش مطمن بود که همون سال دوم دوستیمون اومدو به پدرم گفت اونام دیدن پسر موجهیه منم بهش علاقه دارم مخالفتی نکردن ما چونهم شهریم نبودیم همو خیلی کم میدیدیم اما بخاطر هم هفت سال صبر کردیم تازه الان خداروشکر یه ساله عقد کردیم اگه هردو بخواید همو از گفتن به پدرت واهمه نداشته باش !به فرض که اونا مخالف همچین روابطی باشن مثل قبل البته یه رابطه در چارچوب عرف و اخلاق باهم حرف بزنید تا شرایط ازداج جور شه اگه دیدی با همچین رابطه ای که در حد حرف زدن و دیدن مختصره راضی موندو مثل قبل بود بدون علاقش و حرف از ازدواجش راسته و سعی کن بشناسیش برا ازدواج. اما درغیر اینصورت اگه میخواد رابطش باهات صمیمیتر شه باید زیر بار نامزدی بره تا همو بیشتر بشناسید هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد! سعی کن منطقی تر فکر کنی تویی که آیندتو میسازی مطمن باش پدرتم خیلی بهتراز تو آدمارو میشناسه اگه مخالف بودن سعی کن قانعشون کنی یا اونا تورو قانع میکنن ,نذار بخاطر احساست کسی بتونه ازت استفاده کنه شایدم آقا امید همون مرد زندگیت باشه که اینو باید بتونه ثابت کنه با جرات و عرضش

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2351
    نوشته ها
    97
    تشکـر
    133
    تشکر شده 55 بار در 40 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تو رو خدا زود جواب بدین من احتیاج به کمک دارم....مشکلات امید و شرط مادرم ...چه کار کنم؟؟؟؟؟

    سلام رها خانم ...به نظر من اقاامين بايد بياد خواستگاري شما واينكه خوب شما مي تونين يه مدتي نامزد باشيد و ازاول هم كم خرج باشين وپول هاتون رو جمع كنيد ويه مديريت خوبي براي پول هاتون داشته باشيد كه به نظرم اين كارسختي نباشه ويااينكه زود بريد سرزندگيتون ولي در خرج ومخارجتون دقت داشته باشيد وسعي كنيد كم خرج كنيد تا پولي هم براي جهيزه ي خواهرش جمع كنيد.

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2351
    نوشته ها
    97
    تشکـر
    133
    تشکر شده 55 بار در 40 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تو رو خدا زود جواب بدین من احتیاج به کمک دارم....مشکلات امید و شرط مادرم ...چه کار کنم؟؟؟؟؟

    من يك سال ازتو كوچكم ولي حسي كه دروجودت هست ميتونم درك كنم .. ببين اگرمي توني رهاش كن
    ویرایش توسط parenaz : 02-14-2014 در ساعت 03:33 PM

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2384
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا زود جواب بدین من احتیاج به کمک دارم....مشکلات امید و شرط مادرم ...چه کار کنم؟؟؟؟؟

    ممنون از تابان عزیز وپرینازجون بابت پیشنهادش...امید حاضر با بابام صحبت کنه حتی میگه رفتو امد خانوادگی هم داشته باشیم ....توقعات مامان بابا من خیلی بالاست...امید از من توقع هیچ رابطه ای نداره...رو خودش خیلی کنترل داره .....من هم خیلی خاستگار دارم چون هم قیافه خوبی دارم...هموضع مالی پدرم خوبه....امید وضع مالی خانوادش خوبه....من همه اینا با مدرک بهم ثابت شده که دروغ نمیگه...ولی اون دوست داره رو پا خودش وایسه....الانم پولاشو جمع کرده 100 میلیون شده رفته تو کار خرید وفروش ماشین...به غیر از اون کار شرکتی که انجام میده...ومیخواد سود اینارو جمع کنه تا یه خونه بخره...ولی خانواده من دختر زیاد نامزد نگه نمیداره...اخه بابام خیلی غیرتی...وگرنا امید حاضر با بابام صحبت کنه....وبه بابام قول بده هیچ اتفاقی برای من پیش نمیاد....میدونم زیادی تند رفتیم تو این رابطه ولی نمیدونم هم من هم امید...که چی شد که این قدر به هم علاقه مند شدیم...بازم ممنون میشم نظرتونو بدونم

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2329
    نوشته ها
    46
    تشکـر
    30
    تشکر شده 22 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو رو خدا زود جواب بدین من احتیاج به کمک دارم....مشکلات امید و شرط مادرم ...چه کار کنم؟؟؟؟؟

    عزیزم با این اوصاف که میگی بی دلیل نگرانی هیچ ازدواجی کاملا بی دردسر و بحث و مخالفت صورت نمیگیره چون هیچوقت نظر همه یکی نیست لذتشم به پشت سر گذاشتن این مسایله بگو بیاد بهتره باباتم در جریان باشه اما من بازم تاکید میکنم سعی کن خوبه خوب بشناسیش چون دوره آشناییتون خیلی کمه و هردو کم سنین خوشبخت و موفق باشی

  10. کاربران زیر از تابان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد