در دنیای امروزی یک باور در مورد افراد چاق وجود دارد که بر اساس آن همسران چاق، تمایل زیادی برای بروز دادن خوشحالی خود در موقع ازدواج ندارند

بر اساس یک مطالعه که در سال 1998 توسط جفی سوبال و مارک بورتین در تحقیقی با عنوان " زنان و سلامتی" صورت گرفته بود، نتیجه گیری شده است که هفتاد و چهار درصد از مردان و شصت درصد از زنان، در برقراری ارتباط و ملاقات داشتن با یک فرد که چاق است، احساس آرامش و راحتی ندارند.

افراد چاقی که درگیر رابطه صمیمی با یک فرد دیگر می باشند، با چالش های منحصر به فردی روبرو هستند.
در صورتی که این احساس را دارید که خودتان یا طرف شما با این مشکلات مواجه باشد، در اسرع وقت به یک مشاور در زمینه مسائل رابطه ای ، مراجعه کنید.

خوشحالی

بر اساس یک مطالعه ای که در سال 1995 توسط سوبل، بار بارا اس . راچن بک و ادوارد فرانگیلو صورت گرفت، مشخص شد و در " تحقیق در مورد چاقی" منتشر شد، نتیجه گیری شد که افراد چاق تر، در ازدواج خودشان تمایل کمتری به برزو خوشحالی نسبت به افراد عادی دارند.

این یافته در مورد زنان کاملا متفاوت می باشد. بر اساس تحقیق ذکر شده، زنان چاق تر ، در هنگام ازدواج کردن خوشحالی بیشتری نسبت به زنان دیگر دارند.

مردهایی که وزن با ازدیاد وزن مواجه هستند، در مقایسه با آنهایی که وزنشان در حال کاهش می باشد، به احتمالی بیشتری به مشکلات روانی دچار می شوند، در حالی که زنان دارای وزن اضافی تر، نسبت به زنان با وزن کمتر، به احتمال بیشتری خوشحال تر به نظر می رسند.

نظریه

سوبال، به عنوان کارشناس جامعه شناس و تغذیه، و نویسنده مشترک این مقاله، اشاره کرده است که زنان چاق، در روابط زناشویی خود خوشحال تر می باشند، به دلیل اینکه آنها دید منفی نسبت به چاقی را درونی کرده اند.

آنها ممکن است که به ازدواج خود اهمیت بیشتری دهند، به دلیل اینکه آنها بر این عقیده هستند که اختیارات و گزینه های آنها در مورد افرادی که با آنها ملاقات داشته و قرار ازدواج می گذارند، محدود می باشد و در واقع به این فرصتها، به دید یک فرصت مغتنم و محدود نگاه کرده و سعی دارند با نشان دادن خوشحالی احتمال ازدواج را افزایش دهند.

در مورد جنس مخالف، مرد ها ممکن است که ناراحت باشند، به دلیل اینکه آنها این دید های منفی را درون سازی نکرده اند، و یا ممکن است این وضعیت نارضایتی آنها بدین دلیل باشد که زن های آنها، آنها را تحت فشار قرار می دهند تا وزن شان را کاهش دهند.

سلامتی جنسی

بر اساس گزارشی که در سال 2010 در فرانسه و توسط ناتالی باجوس صورت گرفت و در مجله bmj چاپ شد، زنان چاق، در مقایسه با زنانی که از وزن معمولی برخوردار می باشند، مشکلات بیشتری در زمینه پیدا کردن شریک جنسی دارند، در حالی که مرد های چاق در این زمینه مشکل خاصی ندارند.

زنان چاق در قیاس با زنان با وزن عادی، به احتمال 30 درصد، می توانند در طول یک سال شریک جنسی پیدا کنند.

همچنین زنان چاق تر نسبت به زنان دارای وزن های معمولی، به احتمال کمتری از خدمات مربوط به کنترل زایش استفاده می کنند، بنابراین احتمال حاملگی ناخواسته در آنها، چهار برابر زنان با وزن نرمال می باشد.

افراد چاق بیشتر در معرض دیابت، افسردگی و بی اختیاری ادراری هستند، که همه این موارد می تواند منجر به ایجاد مشکلات، در رابطه با روابط جنسی شود.

همچنین گزارش شده است که مردان چاق، دارای اختلال نعوظ بیشتری نسبت به مردهای با وزن معمولی هستند.

برای هر دو نوع جنسیت (مرد و زن)، چاقی بیش از حد می تواند منجر به مشکلات عضلانی و اسکلتی شود که این امر هم به نوبه خود رابطه جنسی را با چالش مواجه سازد.

سلامتی روانی

چاقی می تواند منجر به افسردگی، حالت بدنی کج و منحرف و عزت نفس پایین و همچنین تمامی مشکلات مربوط به سلامتی روان شود که می تواند برای یک رابطه عامل تعیین کننده ای باشد. افسردگی می تواند برخی از مشکلات را در یک رابطه ایجاد کند.

اگر یک شریک افسرده ، در زندگی خودش "حالت تسلیم شدن" به خودش بگیرد، طرف مقابلی که افسرده نشده است، ممکن است در انجام دادن وظایف و رفع مشکلات به شریک زندگی خود کمک کرده و برخی از وظایف را به صورت مسولیت پذیری دو نفره انجام دهند، وظایفی از قبیل معامله مالی کردن یا محافظت از کودک.

این امر می تواند تنفر برانگیز و عصبانی کننده باشد.

داشتن حالت بدنی کج و منحرف، می توان به رابطه آسیب بزند. یک شخص با یک حالت بدنی دارای انحراف، ممکن است بخواهد که برای مدت زمان زیادی ، بدن خود را از شریک جنسی خود پنهان نگه دارد یا در هنگام رابطه جنسی، احساس راحتی نداشته باشد.

عزت نفس پایین، می تواند به یک رابطه آسیب بزند، به دلیل اینکه یک فرد چاق از یک نگرانی ثابت همواره رنج می برد و اغلب دنبال ایجاد اعتماد به نفس و اطمینان مجدد می گردد.


تصورات اشتباه درمان افسردگی

آیا شما هم در زندگی روزمره خودتان با افرادی مواجه می شوید که افسرده به نظر می رسند ولی خودشان انکار می کنند که افسرده هستند؟ آیا شما، غیر افسرده بودن آنها و واکنش آنها نسبت به ارزیابی خودتان باور می کنید؟

آیا این امر می تواند یک پنهان سازی باشد، مثلا اینکه بخواهند احساسات واقعی خودشان را مخفی نگه دارند یا اینکه آنها واقعا به زبان ساده واقعیت را بیان می کنند؟

حتی من به عنوان یک فرد متخصص درمان شناس آموزش دیده، با افرادی مواجه شده ام که افسرده به نظر می رسیدند و تشخیص من بر افسرده بودن آنها بوده است، ولی آنها در صحبت های خودشان صادق بودند (و بر ادعای خودشان پافشاری می کردند) و افسرده نبودند که این امر بخصوص در مورد پسرهای جوان و نوجوان زیاد مشاهده شد.

من دومین فرضیه خودم را تا مرحله آخر انجام دادم، و با نا امیدی، به دنبال تحقیق در مورد عبارت "تشخیص" یا "پدیده ای که به من برای شناسایی این امر که چه چیزی اتفاق می افتد تا افسردگی ایجاد شود" می گشتم که یک ابزار راهنما باشد.

دانشی که من داشتم واقعا محدود بود، این یک مسئله ساده بود.

ما در بین افرادی زندگی می کنیم که با شور و شوق به دنبال دستیابی به پاسخ برای رفتارهایی هستند که ما آن ها را درک نمی کنیم یا می خواهند پاسخ هایی ارائه دهند که بر اساس معیار خاصی نبوده و گیج کننده به نظر می رسند.

برای مثال ، متخصصان بهداشت روانی یا روان شناسان، اغلب با خانواده هایی سر و کار دارند که در حال آموزش در مورد افسردگی هستند و دارای بچه های نوجوانی هستند که رفتارهای آنها به عنوان نوعی افسردگی در نظر گرفته می شوند.

با این وجود، به ندرت مواردی پیش میاید که متخصصان سلامت روان آموزش دیده ، از دلایل دیگر برای رفتارهایی که نوعی افسردگی به نظر می رسد، چشم پوشی کنند.

همه افراد مستعد این هستند تا رفتار های خاصی را بیش از حد جدی بگیرند و برای مثال یک نوع رفتار یا واکنش عادی را به عنوان نوعی افسردگی در نظر بگیرند.

این مقاله در مورد رفتارها ، حالت ها و ویژگی های عادی صحبت خواهد کرد که با علائم مربوط به افسردگی اشتباه گرفته می شود.

من در شروع کار خود، که در مورد کودکان و نوجوانان بیمار بود که در یک واحد مس************ی اقامت دشتند و دارای برادر یا خواهر های نوجوان دارای مشکلات زیاد بودند ، احساس خستگی زیادی داشتم. روزهای بعدی این احساس خستگی بیشتر و بیشتر شد.

من این کار را دوست داشتم و احساس غرور/ فروتنی برای نزدیک تر شدن و داشتن درک بهتر نسبت به این موضوع داشتم، با این حال جوانان عجیبی بودند که به صورت اشتباهی افراد مورد دار و افسرده ای به نظر می رسیدند.

در هنگام انجام این کار در تمامی روزها، خستگی فلج کننده یا سردرد میگرنی را تحمل کردم.

با این حال من یک پیشرفت را در خودم احساس می کردم که بدین دلیل بود که این علائم رفته رفته تمام شد، و دید بد بینانه در مورد زندگی امروزی نوجوانان و آینده آنها از بین رفت.

به احتمال زیاد، این دید بدبینانه باعث شد که دیگران این سوال را داشته باشند که آیا من افسرده شده ام.

تلاش برای شناسایی تفاوت ما بین حالت افسرده و رفتار های عادی و نرمال، به خصوص برای خانواده ها و دوستان، می تواند چالش بسیار بزرگی باشد.

یادگیری علائم افسردگی نکته مهم است که شما می توانید به این نتیجه برسید که چه رفتاری مربوط به افسردگی بالینی بوده و چه رفتاری مربوط به آن نمی باشد.

متاسفانه، به دلیل اینکه افسردگی می تواند بسیار شبیه به اختلالات یا مشکلات رفتاری دیگر باشد، شناسایی علائمی که مربوط به افسردگی می باشد و علائمی که مربوط به آن نیست، یک مسئله مشکل می باشد.

برخی از علائم زیر ممکن است برخوردهایی افراطی تر نسبت به افسردگی باشد:

1. گوشه گیری.

باور داشته باشید یا نه، تعدادی از افراد ترجیح می دهند که تنها باشند.

چرا؟ به هر حال، برخی از دلایل ممکن است وجود داشته باشد که آنها از طریق گوشه گیری (درون گرایی) احساس شروع دوره جوانی جدیدی را بکنند، تفکر و گوشه گیری را بر اجتماعی بودن و اهداف اجتماعی ترجیح دهند، یا آنها به دلیل تجربه طرد عمومی، تبعیض/ نژاد پرستی، یا درگیری از مجموعه های اجتماعی دوری کنند.

برخی از افراد بر این عقیده اند که گوشه گیری ، ترجیحا یک امر بد نمی باشد، به خصوص در صورتی که این گوشه گیری افراد را از نا امیدی و احساس ناراحتی در حوزه های اجتماعی دور نگه دارد.

آیا شما تا بحال شنیده اید که " ساکت ترین افراد ، خلاق ترین مغز ها را دارند".

2. رفتار (های) جدی یا مربوط به بلوغ.

برخی از افراد رشد سریعی دارند در حالی که در مورد سایر افراد، مدت زمانی طول می کشد تا به یک "فرد بالغ واقعی" تبدیل شوند. افرادی که "بلوغ رفتاری" هستند، اغلب توسط گرو های همسن و همتا به عنوان افسرده، پیر یا بد بین در نظر گرفته می شوند.

قالب های رفتاری بالغانه یا افکار جدی می تواند عاملی باشد که دیگران این افراد را به صورت افراد افسرده یا ناراحت تصور کنند.

بیشتر متخصصان سلامتی روان نسبت به افراد دیگر بسیار جدی تر می باشد، به طوری که به نظر می رسد این افراد بدبین یا افسرده باشند.

برای مثال، وقتی که من برنامه روان شناسی مشاوره ای خود را در مدرسه فارغ التحصیلی کامل می کردم، همکلاسی ها و همکارهای من عباراتی از این قبیل استفاده می کردند که "چرا در کلاس ها جوک نمی گویی و شوخی نمی کنی" یا " آیا واقعا می دانی که درمان گر ها می توانند افراد شوخ طبعی باشند؟"

3. به راحتی سرگرم و مشغول نمی شود یا به دنبال اشیا "حرکت نمی کنند"(جذب نمی شود):

مردم نسبت به همه موارد در زندگی خودشان که به صورت تنها می باشد، دارای آرامش هستند.

هیچ چیز آنها را تحریک و تهییج نمی کند. افرادی که هیچ علاقه ای به پیشرفت ندارد و زندگی ساکن و مانایی دارند، برخی مواقع تلاش کمتری در زندگی شان دارند و ممکن است مثل بقیه افراد در مقابل برخی چیزها ، واکنشی از خودشان نشان ندهند.

برای مثال، اعلان خبر ازدواج یا اعلان خبر تولد نوزاد، ممکن است بر این قبیل از افراد بی تاثیر باشد، در حالی که برای بقیه افراد مهم بوده و این افراد به آن واکنش و عکس العمل مناسب نشان می دهند.

در مورد خودم، من گرایش به ساکن و مانا بودن دارم و فقط به صورت عادی به اتفاقاتی که واقعا منجر به واکنش من می شود، پاسخ می دهم.

افرادی که گرایش به جریان زندگی آرام تر و ایستا دارند، ممکن است افسرده باشند یا نباشند. نکته مهم این است که حالت عادی افراد را قبل از اینکه دچار افسردگی شوند، در نظر بگیریم.

4. رفتار های عاطفی یا واکنش گرا.

همان طور که در بالا بیان شد، برخی از افراد محتاط و بدون علاقه برای پیشرفت هستند، در حالیکه بقیه افراد این گونه نیستند.

افرادی که فعال باشند، از دید بقیه افراد ، افراد مثبت یا خوش بینانه هستند.

افرادی که متفکر و با ملاحظه هستند و می خواهند که فقط در موارد ضروری از خود واکنش نشان دهند، اغلب افسرده و بدبین به نظر می رسند.

من از طرف یکی از خانواده های درمان جوی خودم شنید که می گفتند " اوه ، خدای من، فقط به من بگو. آیا در مورد این هیچ فکر یا احساسی نداری؟"

5. کج خلقی و زود رنجی.

یکی از ویژگی های معیاری مربوط به افسرده بودن برای مرد ها و پسر های نوجوان ، کج خلقی و زود رنجی می باشد.

برای زنان، ویژگی افسرده بودن اغلب شامل حالت ترس، حالت افسرد و تغییر پذیری حالت شان می باشد ( به این معنا که، حالت و وضعیت آنها تغییر پذیر می باشد).

ولی برخی از کج خلقی ها مربوط به خلق و خوی افراد بوده و مرتبط به حالت و وضعیت آنها نمی باشد.

خلق و خوی یک ویژگی شخصیتی و خصوصی بوده و یک فرد با خصوصیت کج خلقی یا اخلاق زود رنج بودن ، یک فرد افسرده نمی باشد.

6. سوء استفاده زیاد و استفاده از الکل.

خود درمانی با دارو ها و الکل اغلب بیانگر علائمی از حالت افسردگی می باشد. ولی برخی افراد هستند که از دارو ها و الکل برای اهداف اجتماعی استفاده می کنند ( بدین معنا که با بقیه سر و کار دارند یا با بیماران در ارتباط هستند) یا به این دلیل که آنها معتاد / وابسته به این دارو ها و الکل می باشند.

سوء استفاده زیاد/ وابستگی ، همیشه نشانگر و معادل با افسردگی نمی باشد.

7. فقدان احساس یا نبود انگیزه و هیجان.

هر چند که باور کردن آن سخت است، ولی برخی از افراد به صورت بی انگیزه و بی هدف به دنیا می آیند. برخی از افراد که به نظر می رسد ، گام های بلند بر می دارند یا مراقب نیستند، ممکن است افسرده نباشند.

بار دیگر تاکید می کنیم که خلق و خوی در اغلب موارد بر خصوصیات شخصی افراد تاثیر گذار می باشد.

یاد گیری این نکته مهم می باشد که افرادی دارای خلق و خوی مثبت، در صورتی که به افسردگی مبتلا شوند، به احتمال زیاد انگیزه خود را از دست خواهند داد.

افرادی که اغلب بی انگیزه می باشند، هیچ وقت مجبور نیست که یک فرد افسرده باشد.

8. علاقه به موضوعات سیاه همانند مرگ / فوت شدن، چالش های زندگی، سختی و مصیبت و غم و اندوه:

افرادی که علاقه به شنیدن موسیقی های ناراحت کننده یا "سیاه " دارند ( یا کتاب ها / مقالات افسرده کننده/ سیاه می خوانند) ، به افسردگی مبتلا نمی شوند.

همان طور که مطلع هستید، برخی از افراد از صحبت کردن در مورد موضوعاتی از قبیل چالش های زندگی، مرگ، یا حالت ها / وضعیت های افسرده لذت می برند.

این امر همواره منجر به تلقین حالت افسردگی نمی شود.

در حالی که اغلب ما در حالت ها و وضعیت هایی قرار می گیریم که در مورد چالش های زندگی خود صحبت کنیم، در مراحل اول ، در مورد تلاش برای برخی از جنبه های زندگی می باشند، در حالی که بقیه افراد تمایل به این نوع از وضعیت در کل زندگی خود دارند.

ترجمه و گدآوری : دکتر یاسر دادخواه