نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: داغونم .....

440
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2019
    شماره عضویت
    42568
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    2,339
    تشکر شده 60 بار در 35 پست
    میزان امتیاز
    5

    داغونم .....

    سلام

    قبلا برای مشکلم همین جا تاپیک زدم در مورد اشتباهی که کردم گفتم
    من قبلا یک سقط انجام دادم که باعث شد دفعات بعدی هربار سقط مکرر نا خواسته داشته باشم
    من وشوهرم دختر عمو پسر عمو بودیم که برای اینکه عموم شوهرمو از ارث محروم کرده بود ( درصورتی که زن نگیره ) بعد از سکته عموم سریع اومد خاستگاریم و ازدواج کردیم بدون اینکه ازمایش خون بدیم و برا همین از مشکل خونمون بی خبر بودیم واسه همین نمیدونستم بعد سقط باید واکسن بزنم و واسه همین مشکل پیدا کردم و هی بچام سقط شدن
    و دکتر و دوا که کردیم متوجه شدن مشکل چیه و دکتر جلو شوهرم گفت چون سقط کردی و واکسن نزدی این طوری شده ( شوهرم نمیدونست )
    اون مشکل تیر شد تو چشم ها شوهرم و هی گفت پول داشتم خونه داشتم متاد نبودم و .....پس براچی بچه منو سقط کردی و هی داد و بیداد کرد و محلم نزاشت و دوسه بار کتکم زد بعدشم گفت طلاق
    مهریمو کامل داد و منو طلاقم دادم

    اما من هنوز که هنوزه دوستش دارم شبا به یادش تا صبح گریه میکنم دست خودم نیست دلم براش تنگ میشه گلومو بغض میگیره
    دلم میخواد بازم از سر کار بیاد برم بغلش کنم بگم عزیزم خوش اومدی دلم میخواد بازم با ابو هت مردونش بیاد تو خونه
    دست من نیست با این خاطرات دارم دق مرگ میشم
    دام میخواد از ته دلم جیغ بزنم اما نمیشه
    اون ازدواج کرد فکر اینکه سقط جنین من بهانه بود و از قبل دختره را دوست داشته داره دیونم میکنه

    من چیکار کنم
    دارم میمیرم
    دوستش دارم

    از سن کم عاشقش بودم و به خاطرش نتونیتم بیشتر از دیپلم بخونم الان یه زن سی سالم که با چن بار سقط جنین و کوتاژ و تخلیه
    شانس بچه دار شدنش 60 درصد کم شده و مهر طلاق تو شناسنامه و علاقه زیادم بهش و غصه غصه
    اشکم شب و روز بند نمیاد
    من چطوری مث اون یادم بره ؟
    ویرایش توسط نیلوفر* : 04-12-2020 در ساعت 11:13 PM

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 71 بار در 62 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : داغونم .....

    با سلام خدت شما
    دوست عزیز با توجه به مطالبی که عنوان کردید به نظر می رسد خیلی ناراحت و پریشان هستید و احساس ناکامی شما در این زمینه کاملا قابل درک است.
    درباره اینکه چه مدت از طلاق شما می گذرد هیچ توضیحی نداده اید اما به هر حال در فرایند جدایی و سوگ ناشی از فقدانی که تجربه کرده اید همچنان گرفتار هستید و شاید برای بیرون آمدن از این مرحله نیازمند کمک حرفه ای باشید.
    چرا که زمانیکه ما یک رابطه معنادار و یک چیز ارزشمند را به هر دلیلی از دست می دهیم، درست مانند زمانی که داغ از دست رفتن یک عزیزی را دیده باشیم، وارد فرایندی به نام سوگ می شویم.
    در این فرایند تمام مراحلی را که در سوگ ممکن است تجربه کنیم را تجربه خواهیم کرد.
    مراحلی مانند انکار و نپذیرفتن، تلاش برای برگرداندن آن رابطه، سرکردن با خاطرات گذشته مان با آن فرد، خشم ناشی از ناکامی و دوره ای از غم و اندوه که شبیه دوران افسردگی است و خلق پایین و انرژی کم و افکار منفی و سرزنشگرانه را تجربه خواهیم کرد.
    آخرین مرحله از این فرایند پذیرش است، یعنی پذیرفتن این واقعیت که آن فر و رابطه دیگر وجود ندارند و در غیاب و نبودن آنها هم همچنان زندگی در جریان است.
    پس از همین مرحله یعنی پذیرش است که افراد مجددا به زندگی عادی و روزمره خودشان بازمیگردند و تلاش می کنند زندگی را اینبار بدون آن فرد یا رابطه ادامه دهند و اینکه این فرصت را به خودشان خواهند داد که روابط جدیدی بسازند و متوجه می شوند که محکوم به فنا نیستند و می توانند هنوز هم خوشحال باشند و برای داشتن یا در واقع ساختن زندگی خوب و با کیفیت و با عشق تلاش کنند.
    بنابراین افراد فرصت می خواهند تا این دوران را پشت سر بگذارند و تا زمانیکه پذیرش رخ ندهد فرد به روال زندگی عادی خودش بازنخواهد گشت.
    گاهی برخی از افراد اگر در بازه زمانی مشخصی به پذیرش نرسند نیازمند دریافت کمک هستند تا با انجام بررسی ها و مداخلات لازم بتوانند به زندگی بازگردند و خودشان را دوباره پیدا کنند.
    مسلما اکنون شما درگیر افکار منفی زیادی هستید اما اگر در نظر بگیریم که شما خواهان داشتن یک زندگی غنی و با عشق و یک رابطه خوب و ازدواج هستید، آیا با این رویه ای که در پیش گرفته اید به آنچه می خواهید می رسید؟
    با چه رفتارهایی می توانید در جهت خواسته ها و نیازهایی که دارید اقدام موثری انجام دهید؟
    از دست دادن رابطه و طلاق تجربه دردناکی است اما آیا با مرور خاطرات و تسلیم افکار منفی شدن چیزی به دست می آورید و یا فرصتهای پیش رو را هم از دست خواهید داد؟
    شما اکنون هنوز در سن سیس سالگی و در اوج جوانی قرار دارید و می توانید با تمرکز بر داشته ها و توانمندی ها و پتانسیلهایی که دارید در جهت مثبت و در مسیر ساختن زندگی مورد نظرتان و به دست آوردن خواسته ها و اهدافتان گام بردارید.
    به شما توصیه می شود برای انجام ارزیابی های بیشتر و با توجه به غلبه خلق پایین و هیجانات منفی درشما، هر چه سریعتر برای دریافت کمک حرفه ای و مداخلات لازم در این زمینه به یک رواندرمانگر مراجعه نمایید.

  3. کاربران زیر از moshaver-editor بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : داغونم .....

    سلام به شما نیلوفر جان
    احساسات شما قابل احترام می باشد اما دقت داشته باشید که دوست داشتن و زندگی مشترک نیاز به سازندگی دارد و اگر شما بخواهد برای بدست اوردن یک رابطه از علایق دیگرتان چون تحصیل و ..و صرف نظر کنید و تنها همه تمرکز خود را بر ازدواج و همسرتان قرار بدهید این موضوع می تواند با وابستگی زیادی برای شما و یا هر فرد دیگری همراه شود و باعث شود که فرد در صورت از دست دادن فرد مورد نظر خود با پوچی زیاد روبرو شود و مرحله رسیدن به پذیرش برای او با دشواری زیادی همراه باشد .
    اینکه شما هنوز با فکر کردن و خیالپردازی در مورد گذشته و همسر سابقتان سعی در زنده نگهداشتن این رابطه دارید می تواند برای شما آسیب زا باشد .
    با توجه به شرایط روحی و عملکردی که شما در مورد خودتان بیان می کنید به نظر می رسد که هنوز در مراحل اولیه پذیرش قرار دارید و این مسیر با شرایط روحی سختی و آسیب به خودتان همراه است بهتر است در این مسیر یک دوره مشاوره شناختی و حمایتی را دریافت کنید تا بتوانیم به شما کمک کنیم تا از یان مرحله عبور کنید و بتوانید در کنار احترامی که برای احساس خودتان نسبت به همسر سابقتان دارید بتوانید مسیر رشدی خودتان را طی کنید .
    سرزنش کردن خودتان بخاطر اتفاقات گذشته و یا اینکه بخواهید خیالپردزای کنید که هسمرتان چه افکاری داشته اند کمکی به شما نمی کند و نیاز است که شما واقعیت های زندگی را مشاهده کنید و سعی کنید که برای ادامه مسیر زندگی مشترک از توانمندی های خودتان استفاده کنید تا بتوانید نتیجه گیری بهتری را دریافت کنید .
    درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354790

  5. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,483 بار در 1,286 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داغونم .....

    نیلوفر عزیزم داری حسرت چی رو میخوری؟
    به قول خودت ۳۰ سال عاشق بودی اما چند سال از اون لحظات رو واقعا زندگی کردی؟ به قول خودت همش در تب عشق میسوختی و خیلی از فرصتاتو به خاطر مردی که عاطفه نداشت ازدست دادی، من فکر میکنم ازون۳۰ سال فقط دوسالشو زندگی کردی،چند سال دیگه میخوای عمرتو حروم مردی کنی که ذره ای عاطفه نداشت، اعتماد به نفستو گرفت، تو شرایطی که اونم بی تقصیر نبود یه چهره ترسناک و سنگدلی ازت ساخت که باعث شد از خودت و وجوده خودت متنفر یشی، واقعا داری حسرت مردی رو میخوری که ازت یه جنازه متحرک ساخت؟
    درسته یه اشتباهی کردی از سر نداستن از سره بی اطلاعی شایدم عشقی که چشماتو کور کرده بود ،ولی فقط تو تنها مقصر نبودی که اینجوری باهات برخورد شد،

    اینکه قبلا اون دختره رو میشناخته یا نمیشناخته ، دنبال بهونه بوده یا نبوده دیگه، مهم نیست، تو مرد قصی القلبی که لیاقته عشق تورو نداشته رو ازدست دادی و اون یه عاشق واقعی رو ازدست داده، فکر میکنی کی ضرر کرده؟ مطمنم که اون پشمون میشه ولی تو اگر خودتو و تفکراتتو نسبت به خودت تغییر بدی خیلی خوشبخت میشی، شک ندارم.
    تو لیاقتت بیشتر ازین حرفاس که دوباده مردی بیاد که تورو به خاطر بچه یا قیافه یا هر چیز دیگه قضاوت کنه، اصلا فرض کن صفر درصد اصلا فرضا قرار نیس بچه دار بشی، مردی که تورو بخاطر بچه بخات همون بهتر که بره گمشه و با هر کی که به چشم مرغ نگاش میکنه ازدواج کنه، والا
    کاش میشد محیط زندگیتو عوض میکردی یا خونتو ، یه جایی میرفتین که دیگه اسم و خاطره ای ازش برات زنده نشه، ۳۰ سال افسار زندگیتو به دسته احساست سپر داری، حالا اینبار یه مدل دیگه زندگی کن عاشق خودت باش، یه هنر قشنگ یاد بگیر،
    میدونم سختهههه خیلی سخته ولی خیلیا خیلیاااااا لحظاتی که تو تجربه کردی رو حتی بدترش تجربه کردن ولی تونستن خیلی خوشبخت تر چیزی که تصور میکردن بشن، باید با این افراد حرف بزنی، تا احساس نکنی که تنها هستی، تا بفهمی شاید خیلیی بهتر شد که اون مرد ماهیت خودشو زود نشون داد ، اگر فرضا بچه دار میشدی و بعد با یه بهونه دیگه رهات میکرد قرار بود چی به سره بچت بیاد، مردی که عاشق باشه ، مسولیت زندگی رو میپذیره، تعهد میده نباید بهداین راحتی همه چی رو رها کنه ،
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  7. 3 کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2019
    شماره عضویت
    42568
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    2,339
    تشکر شده 60 بار در 35 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : داغونم .....

    نقل قول نوشته اصلی توسط moshaver-editor نمایش پست ها
    با سلام خدت شما
    دوست عزیز با توجه به مطالبی که عنوان کردید به نظر می رسد خیلی ناراحت و پریشان هستید و احساس ناکامی شما در این زمینه کاملا قابل درک است.
    درباره اینکه چه مدت از طلاق شما می گذرد هیچ توضیحی نداده اید اما به هر حال در فرایند جدایی و سوگ ناشی از فقدانی که تجربه کرده اید همچنان گرفتار هستید و شاید برای بیرون آمدن از این مرحله نیازمند کمک حرفه ای باشید.
    چرا که زمانیکه ما یک رابطه معنادار و یک چیز ارزشمند را به هر دلیلی از دست می دهیم، درست مانند زمانی که داغ از دست رفتن یک عزیزی را دیده باشیم، وارد فرایندی به نام سوگ می شویم.
    در این فرایند تمام مراحلی را که در سوگ ممکن است تجربه کنیم را تجربه خواهیم کرد.
    مراحلی مانند انکار و نپذیرفتن، تلاش برای برگرداندن آن رابطه، سرکردن با خاطرات گذشته مان با آن فرد، خشم ناشی از ناکامی و دوره ای از غم و اندوه که شبیه دوران افسردگی است و خلق پایین و انرژی کم و افکار منفی و سرزنشگرانه را تجربه خواهیم کرد.
    آخرین مرحله از این فرایند پذیرش است، یعنی پذیرفتن این واقعیت که آن فر و رابطه دیگر وجود ندارند و در غیاب و نبودن آنها هم همچنان زندگی در جریان است.
    پس از همین مرحله یعنی پذیرش است که افراد مجددا به زندگی عادی و روزمره خودشان بازمیگردند و تلاش می کنند زندگی را اینبار بدون آن فرد یا رابطه ادامه دهند و اینکه این فرصت را به خودشان خواهند داد که روابط جدیدی بسازند و متوجه می شوند که محکوم به فنا نیستند و می توانند هنوز هم خوشحال باشند و برای داشتن یا در واقع ساختن زندگی خوب و با کیفیت و با عشق تلاش کنند.
    بنابراین افراد فرصت می خواهند تا این دوران را پشت سر بگذارند و تا زمانیکه پذیرش رخ ندهد فرد به روال زندگی عادی خودش بازنخواهد گشت.
    گاهی برخی از افراد اگر در بازه زمانی مشخصی به پذیرش نرسند نیازمند دریافت کمک هستند تا با انجام بررسی ها و مداخلات لازم بتوانند به زندگی بازگردند و خودشان را دوباره پیدا کنند.
    مسلما اکنون شما درگیر افکار منفی زیادی هستید اما اگر در نظر بگیریم که شما خواهان داشتن یک زندگی غنی و با عشق و یک رابطه خوب و ازدواج هستید، آیا با این رویه ای که در پیش گرفته اید به آنچه می خواهید می رسید؟
    با چه رفتارهایی می توانید در جهت خواسته ها و نیازهایی که دارید اقدام موثری انجام دهید؟
    از دست دادن رابطه و طلاق تجربه دردناکی است اما آیا با مرور خاطرات و تسلیم افکار منفی شدن چیزی به دست می آورید و یا فرصتهای پیش رو را هم از دست خواهید داد؟
    شما اکنون هنوز در سن سیس سالگی و در اوج جوانی قرار دارید و می توانید با تمرکز بر داشته ها و توانمندی ها و پتانسیلهایی که دارید در جهت مثبت و در مسیر ساختن زندگی مورد نظرتان و به دست آوردن خواسته ها و اهدافتان گام بردارید.
    به شما توصیه می شود برای انجام ارزیابی های بیشتر و با توجه به غلبه خلق پایین و هیجانات منفی درشما، هر چه سریعتر برای دریافت کمک حرفه ای و مداخلات لازم در این زمینه به یک رواندرمانگر مراجعه نمایید.
    خیلی ممنونم

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2019
    شماره عضویت
    42568
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    2,339
    تشکر شده 60 بار در 35 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : داغونم .....

    نقل قول نوشته اصلی توسط dehghan نمایش پست ها
    سلام به شما نیلوفر جان
    احساسات شما قابل احترام می باشد اما دقت داشته باشید که دوست داشتن و زندگی مشترک نیاز به سازندگی دارد و اگر شما بخواهد برای بدست اوردن یک رابطه از علایق دیگرتان چون تحصیل و ..و صرف نظر کنید و تنها همه تمرکز خود را بر ازدواج و همسرتان قرار بدهید این موضوع می تواند با وابستگی زیادی برای شما و یا هر فرد دیگری همراه شود و باعث شود که فرد در صورت از دست دادن فرد مورد نظر خود با پوچی زیاد روبرو شود و مرحله رسیدن به پذیرش برای او با دشواری زیادی همراه باشد .
    اینکه شما هنوز با فکر کردن و خیالپردازی در مورد گذشته و همسر سابقتان سعی در زنده نگهداشتن این رابطه دارید می تواند برای شما آسیب زا باشد .
    با توجه به شرایط روحی و عملکردی که شما در مورد خودتان بیان می کنید به نظر می رسد که هنوز در مراحل اولیه پذیرش قرار دارید و این مسیر با شرایط روحی سختی و آسیب به خودتان همراه است بهتر است در این مسیر یک دوره مشاوره شناختی و حمایتی را دریافت کنید تا بتوانیم به شما کمک کنیم تا از یان مرحله عبور کنید و بتوانید در کنار احترامی که برای احساس خودتان نسبت به همسر سابقتان دارید بتوانید مسیر رشدی خودتان را طی کنید .
    سرزنش کردن خودتان بخاطر اتفاقات گذشته و یا اینکه بخواهید خیالپردزای کنید که هسمرتان چه افکاری داشته اند کمکی به شما نمی کند و نیاز است که شما واقعیت های زندگی را مشاهده کنید و سعی کنید که برای ادامه مسیر زندگی مشترک از توانمندی های خودتان استفاده کنید تا بتوانید نتیجه گیری بهتری را دریافت کنید .
    درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354790
    ممنونم
    تشکر بابت تلفن تماس

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2019
    شماره عضویت
    42568
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    2,339
    تشکر شده 60 بار در 35 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : داغونم .....

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    نیلوفر عزیزم داری حسرت چی رو میخوری؟
    به قول خودت ۳۰ سال عاشق بودی اما چند سال از اون لحظات رو واقعا زندگی کردی؟ به قول خودت همش در تب عشق میسوختی و خیلی از فرصتاتو به خاطر مردی که عاطفه نداشت ازدست دادی، من فکر میکنم ازون۳۰ سال فقط دوسالشو زندگی کردی،چند سال دیگه میخوای عمرتو حروم مردی کنی که ذره ای عاطفه نداشت، اعتماد به نفستو گرفت، تو شرایطی که اونم بی تقصیر نبود یه چهره ترسناک و سنگدلی ازت ساخت که باعث شد از خودت و وجوده خودت متنفر یشی، واقعا داری حسرت مردی رو میخوری که ازت یه جنازه متحرک ساخت؟
    درسته یه اشتباهی کردی از سر نداستن از سره بی اطلاعی شایدم عشقی که چشماتو کور کرده بود ،ولی فقط تو تنها مقصر نبودی که اینجوری باهات برخورد شد،

    اینکه قبلا اون دختره رو میشناخته یا نمیشناخته ، دنبال بهونه بوده یا نبوده دیگه، مهم نیست، تو مرد قصی القلبی که لیاقته عشق تورو نداشته رو ازدست دادی و اون یه عاشق واقعی رو ازدست داده، فکر میکنی کی ضرر کرده؟ مطمنم که اون پشمون میشه ولی تو اگر خودتو و تفکراتتو نسبت به خودت تغییر بدی خیلی خوشبخت میشی، شک ندارم.
    تو لیاقتت بیشتر ازین حرفاس که دوباده مردی بیاد که تورو به خاطر بچه یا قیافه یا هر چیز دیگه قضاوت کنه، اصلا فرض کن صفر درصد اصلا فرضا قرار نیس بچه دار بشی، مردی که تورو بخاطر بچه بخات همون بهتر که بره گمشه و با هر کی که به چشم مرغ نگاش میکنه ازدواج کنه، والا
    کاش میشد محیط زندگیتو عوض میکردی یا خونتو ، یه جایی میرفتین که دیگه اسم و خاطره ای ازش برات زنده نشه، ۳۰ سال افسار زندگیتو به دسته احساست سپر داری، حالا اینبار یه مدل دیگه زندگی کن عاشق خودت باش، یه هنر قشنگ یاد بگیر،
    میدونم سختهههه خیلی سخته ولی خیلیا خیلیاااااا لحظاتی که تو تجربه کردی رو حتی بدترش تجربه کردن ولی تونستن خیلی خوشبخت تر چیزی که تصور میکردن بشن، باید با این افراد حرف بزنی، تا احساس نکنی که تنها هستی، تا بفهمی شاید خیلیی بهتر شد که اون مرد ماهیت خودشو زود نشون داد ، اگر فرضا بچه دار میشدی و بعد با یه بهونه دیگه رهات میکرد قرار بود چی به سره بچت بیاد، مردی که عاشق باشه ، مسولیت زندگی رو میپذیره، تعهد میده نباید بهداین راحتی همه چی رو رها کنه ،

    سلام خوبی
    نمیدونی چقدر سخته
    اگه عاشقش نبودم شاید میتونستم فرا موشش کنم
    اما الان چی
    باور کن سخته باور کن زجر میکشم دلم ازش طوری شکسته که اسمش میاد مث بچه دوساله لب بر میچینم
    اما عشق نمیدونم چیه ولی بشدت بهش وابستم
    یاد حرفاش میوفتم .......

    نمیتونم بگم چمه مشاور رفتم اما فایده نمیکنه

    من از سن کم دوره دبیرستان دوستش داشتم از مدرسه میخواستم بیام خونه راهمو کلی دور میکردم که از جلو خونشون فقط رد بشم
    تو این چند سال زندگی بیشتر وابسه شدم که کم نشد بیشتر دوستش داشتم که کم نشد
    زندگیم بود باور کن بیشتر از کل خانوادم دوستش دارم
    خیللللی دل شکستم
    خیلللی

  11. بالا | پست 8


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : داغونم .....

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیلوفر* نمایش پست ها
    سلام خوبی
    نمیدونی چقدر سخته
    اگه عاشقش نبودم شاید میتونستم فرا موشش کنم
    اما الان چی
    باور کن سخته باور کن زجر میکشم دلم ازش طوری شکسته که اسمش میاد مث بچه دوساله لب بر میچینم
    اما عشق نمیدونم چیه ولی بشدت بهش وابستم
    یاد حرفاش میوفتم .......

    نمیتونم بگم چمه مشاور رفتم اما فایده نمیکنه

    من از سن کم دوره دبیرستان دوستش داشتم از مدرسه میخواستم بیام خونه راهمو کلی دور میکردم که از جلو خونشون فقط رد بشم
    تو این چند سال زندگی بیشتر وابسه شدم که کم نشد بیشتر دوستش داشتم که کم نشد
    زندگیم بود باور کن بیشتر از کل خانوادم دوستش دارم
    خیللللی دل شکستم
    خیلللی
    سلام

    عشق نیاز به زمان داره تا کمرنگ بشه و در حالت فراموشی قرار بگیره، یا باید از اون محل دور شد یا سراغ خاطرات و از جمله عکسها نرفت، نمیگم باید ازبین بردشون نه، نیاز نیست خاطراتو از بین ببریم فقط یه جا حبسشون میکنیم و دیگه سراغشون نمیریم تا زمان بگذره سالها پشت سر هم رد بشن و زندگیمون شکل دیگه ای پیدا کنه.

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2019
    شماره عضویت
    42568
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    2,339
    تشکر شده 60 بار در 35 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : داغونم .....

    نقل قول نوشته اصلی توسط Experience نمایش پست ها
    سلام

    عشق نیاز به زمان داره تا کمرنگ بشه و در حالت فراموشی قرار بگیره، یا باید از اون محل دور شد یا سراغ خاطرات و از جمله عکسها نرفت، نمیگم باید ازبین بردشون نه، نیاز نیست خاطراتو از بین ببریم فقط یه جا حبسشون میکنیم و دیگه سراغشون نمیریم تا زمان بگذره سالها پشت سر هم رد بشن و زندگیمون شکل دیگه ای پیدا کنه.
    سلام
    خیلی ممنونم از نکاتی که گفتین

  13. کاربران زیر از نیلوفر* بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دل و فكر مشغولي
    توسط محسن987 در انجمن اضطراب
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 05-03-2017, 03:31 AM
  2. ذهن مشغول
    توسط m*i*n*a74 در انجمن مشاوره تحصیلی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 01-02-2016, 12:14 AM
  3. فکرم خیلی راحت مشغول میشه!
    توسط amun در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 12-27-2015, 10:27 AM
  4. فکرم داغونه..
    توسط aida89 در انجمن تیپ های شخصیتی بیمارگونه
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 10-09-2015, 11:03 PM
  5. گذشته داغونم کرده
    توسط dima در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 10-06-2015, 08:50 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد