كودك استثنايي ممكن است داراي هوش برتر يا پايينتر از ديگران بوده و يا به خوبي ديگر همسالانش نشنود يا نبيند و يا به خوبي آنها تحرك نداشته باد و بالاخره نسبت به همسالان خود رفتارهاي متفاوتي داشته باشد. كرك اينگونه تفاوتها را تفاوتهاي بين فردي مينامند. وي عامل ديگري كه كودكان استثنايي را از كودكان ديگر مشخص مينمايد تفاوتهاي درون فردي مينامد.
مقدمه
كودكان استثنايي نيز همانند ديگر كودكان انسانهايي هستند كه بايد از حقوق انساني خاص خود برخوردار شوند. تلاش ما جهت احقاق حقوق آنها در واقع نه اظهار لطف نسبت به آنان بلكه انجام يك وظيفه است. نسل كنوني وارث دين چند هزار ساله ايست كه بشريت نسبت به اين كودكان دارد.
حال اگر براي اين افراد از جان و دل مايه بگذاريم سزاوار خواهد بود. امروزه كليه كارشناسان فن بر اين عقيده هستند كه كودكان عقب مانده را نبايد موجوداتي عاطل و باطل فرض كرد. اين كودكان بيش از كودكان عادي احتياج به مواظبت و پرستاري دارند و با رعايت اصول دقيق آموزش و پرورش عده زيادي از اينان موجودات مفيدي براي اجتماع خواهند شد.
در كشور ما كه تنها در چندين سال اخير توجه بيشتري معطوف به اين كودكان شده است اگر مربيان و خانوادهها با اصول تعليم و تربيت و روانشناسي اين عده آشنا شوند و طبق موازين علمي به پرورش آنها بپردازند نه تنها دچار خستگي و فرسودگي نميشوند. بلكه دائماً شاهد پيشرفت روز افزون اين گونه كودكان خواهند بود.
پس بر ما مربيان و دست اندركاران تعليم و تربيت فرض است كه با توكل بر خداوند منان و روحيهاي ولايتي آنچه در توان داريم در طبق اخلاص گذاشته و لحظهاي از خدمت در اين وظيفة خطيري كه به عهده گرفتهايم فروگذار ننماييم باشد كه خدمات ما مورد قبول ايزد منّان قرار گيرد.
كودك استثنايي كيست؟
از قديم والدين و معلمين مشكلات تربيتي و آموزشي كودكان استثنايي را مورد توجه قرار دادهاند. يعني كودكاني كه از نظر نظامهاي آموزشي يا معيارهاي محيطي (استثنايي، عقب مانده، ناسازگار عليل و كند ذهن و...) ناميده شدهاند.
از آنجا كه اينگونه كودكان، براي والدين و دستگاههاي آموزشي و ديگر مؤسّسات اجتماعي هميشه بصورت معمّايي بودهاند، از قرنها پيش تحقيقات فراواني توسط متخصصان و علماي حرفههاي مختلف نظير طب، روانشناسي و آموزش و پرورش در مورد آنان انجام شده است.
دانشمندان زماني علاقمند به شناخت رفتارهاي غيرعادي و ارائة نظريه و تشريح علل آن بودند زماني ديگر به كنترل و تحت مراقبت قرار دادن انسانهاي مبتلا به انحرافات رفتاري و جسماني علاقه نشان ميدادند.
امروزه تحقيقات و كوششهاي دانشمندان بيشتر بر اصلاح نارساييها و اختلالات رفتار و پيگيري آنها متمركز شده است به هر حال بعيد به نظر ميرسد كه قبل از شناخت نارساييها و نواقص و انحرافات رفتاري بتوان در پيشگيري و بهبود كودكاني كه دچار اين نواقص و انحرافات هستند توفيقي بدست آورد. لذا قبل از بحث در مورد ماهيّت و تشريح مشكل اينگونه كودكان بايستي بدانيم كودك استثنايي كيست و شرايط استثنايي بودن چيست؟
به عقيدة كرك مفهوم تفاوتهاي فردي يكي از دو عامليست كه در هنگام مطالعه صفات و خصوصيّات كودكان استثنايي بايست مورد توجه قرار گيرد.
كودك استثنايي ممكن است داراي هوش برتر يا پايينتر از ديگران بوده و يا به خوبي ديگر همسالانش نشنود يا نبيند و يا به خوبي آنها تحرك نداشته باد و بالاخره نسبت به همسالان خود رفتارهاي متفاوتي داشته باشد. كرك اينگونه تفاوتها را تفاوتهاي بين فردي مينامند. وي عامل ديگري كه كودكان استثنايي را از كودكان ديگر مشخص مينمايد تفاوتهاي درون فردي مينامد. كه مقايسة تواناييها و مهارتهاي فرد با نارساييها و نواقص موجود در خودش ميباشد. اين تفاوتها تاكيد بر اين دارند كه كودك استثنايي در رشد و نمو ناهماهنگي دارد و اينگونه تفاوتها در طرح ريزي برنامههاي آموزشي براي كودكان استثنايي بسيار مهمتر از تفاوتهاي بين فردي ميباشد.
به هر حال تفاوتها يا انحرافات را با توجه به مشكلاتي كه براي كودك فراهم ميسازند به پنج دسته مختلف تقسيم ميكنند.
1ـ اعمال هوشي؛
2ـ اعمال حسي (بينايي، شنوايي، لامسه، چشايي يا بويايي)
3ـ اعمال حركتي (مشكل در فعاليتهاي عضلاتي كه به نوعي به حركت منجر ميشوند.)
4ـ اعمال شخصيتي (رفتارش نرمهاي اجتماعي را نقض كند)
5ـ اعمال اجتماعي (مشكل در سازگاري و تطبيق اجتماعي)
كرك كودك استثنايي را چنين تعريف ميكند: «كودك استثنايي كودكي است كه نسبت به كودك عادي در موارد زير انحراف داشته باشد. 1ـ صفات عقلاني؛ 2ـ تواناييهاي حسي؛ 3ـ صفات عصبي، عضلاني و جسماني، 4ـ رفتارهاي اجتماعي يا عاطفي؛ 5ـ تواناييهاي ارتباطي؛ 6ـ نواقص متعدد ديگر و ميزان انحراف در اين موارد بايستي به حدّي باشد كه كودك احتياج به تغيير دار برنامههاي آموزشي و يا خدمات ويژهداشته باشد تا بتواند به حداكثر گنجايش و تواناييش پرورش يابد.
دان كودك استثنايي را چنين تعريف ميكندن: كودك را ميتوان با توجه به دو مورد استثنايي ناميد.
1ـ وقتي انحرافات جسمي و يا صفات رفتاري او چنان ماهيّتي داشته باشد كه باعث پيشرفت يا ناتواني زياد در يادگيري شوند.
2ـ وقتي كه از طريق برنامههاي آزمايشي تضمين شده ميتوانند تطبيق و سازگاري اجتماعي وم پيشرفت آموزشي بسيار بيشتري در برنامههاي آموزشي خاص، نسبت به برنامههاي آموزشي معمولي داشته باشد.
هر دو اين تعاريف بر اين امر تاكيد دارند كه كودك تنها موقعي استثنايي ناميده ميشود كه لازم باشد در برنامههاي آموزشي تغييراتي داده شود تا احتياجاتش را برطرف سازد و بالاخره ميتوان كودك استثنايي را چنين تعريف كرد كه:
«كودك استثنايي كودكيست كه برخلاف اكثريت آفراد هم سن خود در شرايط عادي قادر به سازگاري با محيط نباشد و از نظر فكري، جسماني، عقلاني، رفتاري و عاطفي با همسالان خود فرق كلي داشته و احتياج به روشهاي خاص تربيتي و آموزشي و درماني داشته باشد».
طبقه بندي كودكان استثنايي
كليترين طبقهبندي كه اكثريت متخصصان قبول دارند عبارتست از تقسيم اين افراد به سه دسته بزرگ زير:
1ـ كودكان و نوجواناني كه به علّت اختلافات هوشبهر و فعاليتهاي ذهني از كودكان عادي متمايزند در اين دسته كودكان عقب ماندة ذهني و تيزهوش قرار دارند.
2ـ كودكانيكه به علت اختلالات و ضايعات مغزي و يا اختلالات عملي مبتلا به اختلالات رفتاري هستند كه افراد ناسازگار يا سازش نايافته يا دشوار در اين گروه قرار دارند.
3ـ كودكانيكه مبتلا به اختلالات و نقايص حسي و حركتي و اختلالات عملي رشد باشند. كه نابينايان و ناشنوايان و مبتلايان به اختلالات تكلّمي و يا اختلالات كنترل اسفنكترها در اين گروه قرار دارند.
در تقسيم بندي ديگري كودكان استثنايي را به هشت طبقه وسيع تقسيم بندي كردهاند.
1ـ كودكان با محدوديتهاي هوشي (عقب ماندگان ذهني)
2ـ كودكان داراي هوش برتر (تيزهوشان)
3ـ مبتلايان به اختلالات يادگيري؛
4ـ مبتلايان به مشكلات رفتاري (ناسازگاران و افراديكه داراي مشكل عاطفي هستند)
5ـ كودكان مبتلا به مشكلات گفتاري؛
6ـ كودكان مبتلا به نواقص شنوايي (ناشنوا و نيمه شنوا)
7ـ كودكان مبتلا به نواقص بينايي (نابينا و نيمه بينا)
8ـ كودكان مبتلا به نواقص عصبي و جسمي غير حسي (جسمي ـ حركتي) شامل كودكان عليل و كودكان دچار امراض مزمن.
تعداد كودكان استثنايي
با توجه به آمارهاي جوامع بينالمللي درصد كودكان استثنايي در جدول ذيل مشخص شدهاست:
1ـ كودكان داراي محدوديتهاي هوشي
آموزش پذير خفيف
آموزش پذير متوسط
آموزش پذير شديد و بسيار عميق3 درصد
2/2
3/0
5/02ـ كودكان تيزهوش 2درصد 3ـ كودكان داراي مشكلات رفتاري 2 درصد 4ـ كودكان داراي اختلالات يادگيري 3درصد 5ـ كودكان داراي مشكلات بينايي
نيمه بينا
نابينا90/0درصد
60/0
30/06ـ كودكان داراي مشكلات بياني (گفتاري) 5/3درصد 7ـ كودكان داراي مشكلات شنوايي
نيمه شنوا
ناشنوا6/0درصد
5/0
1/0
8ـ كودكان داراي مشكلات غير حسّي (جسمي ـ حركتي)
معلول
امراض مزمن2
2درصد
1
1جمع 16درصد
عوامل موثر در ايجاد كودك استثنايي
عوامل موثر در ايجاد كودك استثنايي به خصوص عقب ماندگي ذهني را ميتوان به سه گروه كلي تقسيم كرد:
الف ـ عوامل مربوط به قبل از تولد؛ ب ـ عوامل مربوط به هنگام تولد؛
ج ـ عوامل مربوط به بعد از تولد.
الف ـ عوامل موثر در عقب ماندگي ذهني قبل از تولد كودك
عوامل ارثي و ژنتيكي: هرگونه اختلالات ژنتيكي و كروموزومي كه اغلب به صورت ارثي در خانواده پدري يا مادري كودك وجود دارد، در بوجود آمدن كودك با ضايعات و اختلالات حسي و حركتي و ذهني نقش موثر دارد.
در واقع عوارض و مشكلات وراثتي باعث ايجاد اختلالات فراوان در رشد جسمي و ذهني كودكان ميشود. آن دسته از كودكاني كه به علت نارساييهاي ژنتيكي دچار عقب ماندگي ذهني شدهاند اغلب داراي اختلالات ديگري نيز ميباشند. آن تعداد از نوزادان ناقص كه مرده متولد ميشوند و يا برخي ديگر از نوزادان كه به علت اختلالات ژنتيكي نتوانستهاند در حالت طبيعي رشد و نمو كنند و يا در شرايط بسيار وخيم به دنيا ميآيند و يا در بدو تولد نياز فوري و شديدي به مراقبتهاي پزشكي دارند معلول مشكلات وراثتي و ژنتيكي ميباشد.
1ـ اختلالات ژنتيكي: از جمله اختلالات ژنتيكي ميتوان از سندرم دان كه به علت اختلالات در تقسيم كروموزومهاي سلول (23 دانه از يك سلول جنسي و 24 دانه از سلول جنسي ديگر) ايجاد ميشود كه اصطلاحاً به آن سندرم دان ميگويند و يا اختلالاتي كه به علت تركيب در مواد شيميايي سلول ايجاد ميشود كه از جمله ميتوان از سندرم فنيل كتونوريا (Pku) كه به علت اختلال در متابوليزم اسيد آمينه در سلول و ازدياد تعداد فنيل آلانين ايجاد ميشود و ممكن است اثرات مضر آن بر روي سلولهاي مغزي باعث عقب ماندگي ذهني گردد نام برد و يا سندرم گالاكتوزميا كه بعلت اختلال در قند خون ايجاد شود و كودك مبتلا به اين بيماري در بدو تولد داراي يرقان بوده و از همان زمان دچار نارساييهاي رشدي و مشكلات تغذيه و احتمالاً آب مرواريد چشم ميگردد نام برد.
البته هردوي اين امراض را ميتوان بوسيله آناليز (تجزيه) ادرار در همان اوايل تشخيص داد و با تعيين رژيم غذايي و دارويي مناسب نسبت به تنظيم مقدار فنيل آلانين جهت جلوگيري از مشكل سندرم فنيل كتونوريا و تنظيم مقدار قند از مشكل سندرم گالاكتوزميا جلوگيري كرد.
2ـ ازدواجهاي فاميلي: درصد عقب ماندگي ذهني در ميان اقليّتها و روستاييان و خانوادههايي كه ازدواج با نزديكان همخون مانند دخترعمو پسرعمو، عمه زاده و دايي زاده و دخترخاله و پسرخاله متداول است بيش از ديگران ميباشد.
به نظر مندل بيماريهاي متعددي كه در نسلهاي گذشته ظاهر نشدهاند احتمال بيشتري دارد كه در اثر پيوند دو همخون ظاهر و بارز شوند و هرچند نسبت همخوني بيشتر و نزديكتر باشد خطر بروز خصوصيات منفي و بيمارگونه بيشتر است. كه ممكن است به علت وجود ژن بارز يا غالب (هتروزيگوت) و يا وجود ژن مغلوب (هموزيگوت) باشد. البته اكثر اختلالات ژنتيكي به علت وجود ژنهاي مغلوب ميباشد تا ژنهاي غالب.
3ـ عامل Rh: ممكن است Rh خون زن و شوهر هر دو مثبت يا منفي يا يكي مثبت و يكي منفي باشد كه فقط در صورتيكه Rhcن منفي و مرد مثبت باشد احتمال ايجاد كودك عقب ماندة ذهني وجود دارد كه خوشبختانه با مشاورههاي ژنتيكي و آزمايشات قبل از ازدواج ميتوان از اين مشكل جلوگيري كرد.
4ـ سفليس: ابتلاء والدين يا يكي از آنها به اين مرض موجب ابتلاء جنين به اين بيماري ميشود. اين بيماري معمولاً از مادر به كودك منتقل ميشود كه براي رشد جنين بسيار خطرناك ميباشد. ويروس سفليس علاوه بر ايجاد نارسايهاي هوشي در كودك ناهنجاريهاي حسي و حركتي و بالاخص كوري و فلج و صرع را نيز سبب ميشود كه خوشبختانه با آزمايش خون مادر باردار ميتوان به وجود اين ويروس آگاه شد و به موقع آن را درمان نمود.
5ـ تاثيل الكل: اعتياد به مصرف مشروبات الكلي از طرف والدين موجب مسموميت شده و ژن مسموم باعث نقص هوشي و ضعف عمومي در رشد طبيعي و ناهنجاريهاي حسي و حركتي و گاهي سبب عقب ماندگي ذهني و انقباض سلولهاي مغزي كودك ميگردد.
6ـ مواد مخدّر و دخانيات: استعمال مواد مخدر و دخانيات به علت خاصيّت تنگ كنندگي رگها موجب بوجود آمدن نوزادان سبك وزن يا نارس ميباشد. كه اينگونه نوزادها گاهي اوقات مبتلا به ركود هوشي و بعضي از ناهنجاريهاي بدني و ذهني و عاطفي ميگردند.
7ـ داروها و مواد شيميايي: مصرف داروها، مواد صنعتي، هورموني، تشخيصي و مصرفي و عوامل شيميايي ديگر بخصوص در دوران بارداري توسط مادر ميتواند اثرات سوء و نامطلوب دربر داشته و باعث نارساييها و ناهنجاريهاي جنيني گشته و حتي داروهاي ضد تشنج ممكن است موجب تولد كودكان سبك وزن، لب شكري و شكاف كام و ميكروسفال (سر و مغز كوچك) و هيدروسفال (سر و مغز بزرگ) گردد.
8ـ مسموميتها: مسموميتهاي مادر در دوران بارداري از جمله مسموميت به وسيله الكل يا به علّت بيهوشي با مواد شيميايي و يا مسموميتهاي دارويي و غذايي در بعضي از مواقع موجب اختلال در رشد طبيعي جنين گشته و ممكن است موجبات عقب ماندگي ذهني در نوزاد را فراهم آورد.
9ـ سوء تغذيه و اختلالات غدد داخلي (بالاخص تيروئيد): از عوامليست كه در نارساييهاي عمومي رشد جنين مؤثر بوده و ممكن است باعث عقب ماندگي ذهني گردد.
10ـ ضربههاي وارده به شكم مادر: بخصوص در ماههاي آخر حاملگي باعث ايجاد ضايعاتي در رحم گشته و در مواردي موجب عقب ماندگي ذهني كودك ميگردد.
11ـ اشعه X (ايكس) و پرتوهاي راديواكتيو: بخصوص در ماههاي اول حاملگي باعث ضايعاتي شديد مادرزادي و رشد غيرطبيعي جنين ميگردد و ممكن است باعث تولد كودك با ضايعات استخواني و يا ميكروسفال (سر و مغز كوچك) گردد.
12ـ سرخچه و بيماريهاي عفوني: سرخچه و بيماريهاي عفوني مادر چنانچه همراه با تب و وخامت شديد بخصوص در سه ماهه اول حاملگي باشد ممكن است موجب نارساييهاي فراوان ذهني و جسمي نوزاد از قبيل عقب ماندگي ذهني، نابينايي و ناشنوايي گردد.
لذا مادراني كه در ماههاي اول بارداري به بيماري سرخچه مبتلا ميگردند ميبايستي سريعاً به پزشك مراجعه نمايند تا اقدامات درماني لازم انجام گيرد.
13ـ امراض مزمن كليوي و مرض قند: در مادراني كه دچار مرض كليوي هستند و يا به مرض قند مبتلا هستند، جفت جنين نميتواند بطور مفيدي مواد غذايي براي طفل فراهم نمايد لذا يا سقط جنين در سه ماهه اول اتفاق ميافتد و چنانچه حاملگي دوام بياورد تولد زودرس اتفاق ميافتد كه به هر حال بايستي مقررات شديد پزشكي جهت كنترل مرض قند و درمانهاي لازمه به عمل آيد. اينگونه كودكان را معمولاً خطر مشكلات شديد تنفسي و ايجاد مشكلات در قند خون تهديد مينمايد.
14ـ بيماري توكسو پلاسموسيس: كه نوعي عفونت انگلي در خون است كه موجب تشنج جنين و سقط آن ميشود و اين مرض در بزرگسالان ممكن است با علائمي از قبيل تب خفيف، افسردگي و كسالت و جوش پوستي در بعضي از نقاط بدن باشد و احتمال سقط جنين در مادراني كه به آن مبتلا هستند زياد است. نوزاداني كه مادران آنها به اين بيماري مبتلا ميباشند با ضايعات عميق آن بر مغز و چشم و احتمالاً ابتلا به عقب ماندگي ذهني متولد ميشوند.
15ـ مرض سيتومگاليك اينكلوژن: اين عفونت خيلي شبيه سرخچه است ولي مادران مبتلا به آن معمولاً متوجه داشتن چنين عفونتي نميشوند. اطفال چنين مادراني ممكن است با ضايعات عميقي در مغز و چشم روبرو شده و احتمالاً مبتلا به عقب ماندگي ذهني باشند. در حال حاضر درمان كاملي جهت اين دو مرض در دست نيست و تنها راه چارة آن دوري مادران باردار از مبتلايان به اين امراض است.
16ـ عوامل هيجاني و رواني: در بعضي از موارد، اضطراب، عصبانيتها و هيجانات شديد و ناگهاني و مستمر مادر در دوران بارداري موجب ايجاد تحولات و تغييرات و احتمالاً اختلالاتي در غدد داخلي مادر مينمايد به نحوي كه اثرات نامطلوبي بر رشد جنين گذاشته و ميتواند موجب بروز نارساييهاي جنين و گاه باعث عقب ماندگي و ركود ذهني كودك گردد.
ب ـ عوامل عقب ماندگي ذهني هنگام تولد
بسياري از اختلالات حسي و حركتي و هوشي كودكان حاصل شرايط نامطلوب زايمان و يا بر اثر اشتباهات پزشكي به هنگام تولد ميباشد. كه اگر از اين گونه ضايعات به هنگام تولد جلوگيري نشود موجبات صدمات بيشتر و گاه جبرانناپذير در آينده ميگردد. ضايعات مغزي از متداولترين ضايعات زمان زايمان است و مهمترين علل عقب ماندگي ذهني محسوب ميشود. زايمانهاي سخت و پيچيده، بيهوشي طولاني، خونريزي شديد داخلي، پيچيدگي ناف به دور گردن، دشواري استنشاق، استفاده از وسايل جراحي، تركيدن غشاءها، استفاده از داروهاي بيحسي و بيهوشي، مشكلات تنفسي نوزاد، تولد زودرس، تولد ديررس، نوزاد سبك وزن يا سنگين وزن و عوامل ديگر باعث مختل ساختن سيستم مركز عصبي، عقب ماندگي ذهني و يا نقيصهها و ضايعات ديگر ميگردد.
1ـ تولد زودرس: كه علت اصلي آن بعضي از امراض مادري (قند و كليوي) و ناهنجاري در دهانه رحم و پاره شدن قشرهاي دربرگيرنده جنين ميباشد. مهمترين مشكلي كه در تولدهاي زودرس باعث مرگ و مير اكثر نوزادان ميشود. مرض اختلالات غشاء زجاجي ميباشد. اين مرض بر رشد ريهها اثر گذاشته بدين نحو كه بين لولهها و كيسههاي مويي ششها غشايي به وجود ميآيد و اين غشاء جريان اكسيژن به داخل خون و دي اكسيد كربن به خارج از خون را مختل كرده و ممكن است مقدار اكسيژن بقدري در خون طفل كم شود كه ضايعات مهم مغزي را ايجاد نمايد.
2ـ تولد ديررس: كودكان دريرس ممكن است از لحاظ كمبود قند خون دچار مشكلاتي شوند و يا ممكن است مشكلات عصبي ديگري (ناتواناييهاي يادگيري) در سالهاي بعدي عمر داشته باشد.
3ـ نوزادان نارس (سبك وزن): كودكاني كه به هنگام تولد وزنشان از 2 كيلوگرم كمتر باشد بايستي تحت مراقبت شديد پزشك قرار گيرند و يا در حد امكان در اينكوباتور (قفس شيشهاي) كه ويژه نگاهداري اطفال نارس است نگهداري شود. تغذيه اينگونه افراد در روزهاي اول بسيار مهم است زيرا ممكن است به هنگام شيرخوردن نفس آنها بند آمده و خفه شوند. و بطور كلي چگونگي رشد آنها در روزها و هفتههاي نخستين زندگي بسيار حساس است، هرگونه بياحتياطي ممكن است علاوه بر ايجاد نارساييهاي حسي و حركتي و ذهني در نوزاد، موجب مرگ طفل را نيز فراهم كند.
4ـ تركيدن غشاءها: تركيدن غشاءهايي كه جنين را دربر ميگيرند در صورتيكه زودتر از 24 ساعت قبل از زايمان باشد بعلت اينكه مايع خارج شده از آنها محيط مناسبي را براي رشد ميكروبها فراهم ميآورد ممكن است عامل ايجاد آلودگي زيادي براي مادر و جنين شده و صدمات غيرقابل جبران و وخيمي را براي نوزاد به همراه داشته باشد.
5ـ داروهاي بيهوشي و بيحسي: تقريباً تمام مداروهايي كه در موقع درد زايمان يا وضع حمل به عنوان مسكن براي زائو تجويز ميگردد بر روي مغز نوزاد فشار ميآورند. زيرا تمام آنها به راحتي از طريق جفت به بدن و در نتيجه جريان خون جنين وارد ميشوند. در صورتيكه مقدار داروي تجويز شده زياد باشد ممكن است اعصاب نوزاد را تحت فشار قرار داده و در نتيجه باعث شود كه نوزاد بلافاصله پس از تولد نتواند با نيروي خودش تنفس كند و احتياج به دستگاه تنفس مصنوعي داشته باشد.
6ـ زايمانهاي طولاني: در بعضي از مواقع به واسطة طول مدت زايمان و ايجاد شرايط نامساعد براي جنين، فشارهاي غير طبيعي بر نوزاد وارد شده و سبب اختلالات ذهني ميگردد. معمولاً علت زايمانهاي طولاني عبارتند از: عدم تناسب بين جمجمه كودك و استخوان لگن مادر، حالت كم حركتي رحم، بزرگي غيرعادي نوزاد، قرار گرفتن غيرعادي كودك در رحم، واكنشهاي هيجاني و غيرعادي مادر كه سبب جلوگيري از تولد بموقع كودك و فشار بر وي ميشود پيچيدگي ناف به دور گردن نوزاد، نارسايي تنفسي و غيره. زايمانهاي طولاني باعث ميشود كه نوزاد از همان لحظات اول به حالت خسته و فرسوده و آسيب ديده يا احياناً نيمه جان به دنيا ميآيد. معمولاً بر اثر فشار زياد يا طولاني، ناحيه سر صدمه ديده و گاهي نوزاد دچار بيحالي و خفگي ميشود و كودك از آغاز تولد كه شروع سازگاري فيزيولوژيكي و بيولوژيكي با محيط است از فعاليت باز ميماند و هواي كافي به سلولهاي او نميرسد و همين وقفه موجب نقصان رشد عمومي و عقب ماندگي ذهني كودك ميگردد.
ج ـ عوامل عقب ماندگي ذهني بعد از تولد
عوامل زيادي ممكن است موجبات نارسايي و عقب ماندگي ذهني كودك شود كه ميتوان از جمله آنها از موارد ذيل نام برد.
1ـ انواع مننژيت: اين بيماري بخصوص در هفتهها و ماههاي اول تولد مخصوصاً اگر با تب شديد همراه باشد و منجر به حالت اغماء گردد ممكن است باعث اختلالات مغزي و ضايعات سلسله اعصاب و جلوگيري از رشد عادي هوشي كودك و ايجاد عقب ماندگي ذهني شود.
2ـ مسموميتها: در برخي موارد مسموميتهاي غذايي و دارويي و شيميايي در طفل بويژه در دوران شيرخوارگي و خردسالي سبب ايجاد ضايعاتي در سيستم عصبي و مغزي گردد و در نتيجه موجب عقب ماندگي ذهني و فلج مغزي ميگردد.
3ـ ضربههاي وارده بر مغز كودك: در بسياري از موارد ضربههاي وارده بر مغز كودك مخصوصاً در سنين اوليه كه هنوز جمجمه كودك محكم و استخواني نشده است ممكن است سبب ايجاد ضايعات مغزي و مشكلات حركتي و فلج مغزي گشته و يا به عقب ماندگي ذهني منجر شود.
4ـ اختلالات غدد داخلي: در بخضي موارد به علت اختلالات غدد داخلي بويژه غدههاي هيپوفيز و تيرئويد نارساييهايي در سوخت و ساز بدن كودك فراهم ميشود كه مانع رشد طبيعي دستگاه مغز و اعصاب كودك شده و اين نقص در غدد و متابوليسم بدن توليد ناهنجاري نموده و موجب اختلالات گوناگوني در فعاليتهاي ذهني و حسي و حركتي ميگردد.
5ـ كمبود غذا و سوء تغذيه: سوء تغذيه و فقدان يا نارسايي بعضي از مواد غذايي لازم براي رشد طبيعي كودك موجب اختلال در رشد عمومي و بعضاً ناتواني عصبي و ناهنجاري رواني گشته و عقب ماندگي ذهني را سبب ميشود. مثلاً بعضي از كودكان و نوجوانان كه از تغذيه لازم برخوردار نبودهاند بر اثر گرسنگي مستمر تا سه سال نسبت به ديگر همسالان خود عقب ماندگي داشتهاند كه جبران آن در سنين بالاتر به سختي انجام پذير است.
6ـ خستگي جسمي و رواني و اختلالات عاطفي: گاهي اوقات خستگيهاي بدني كودك كه بر اثر سوء تغذيه و عدم خوواب كافي يا ابتلاء به بيماري و ضعف عمومي حاصل ميشود بر دستگاه مغز و اعصاب كودك اثري نامطلوب ميگذارد و كشمكشهاي شديد و طولاني عاطفي و اضطراب و هيجانات منفي، موجب فرسودگي و اختلالات و كندي ذهن ميشود.
7ـ عوامل محيطي و فرهنگي: عدم امكان ارائه تسهيلات و برنامههاي آموزش و پرورش كه معمولاً بر اثر فقر فرهنگي و محيطي و اقتصادي و اجتماعي ميباشد از جمله عواملي است كه در ركود هوشي كودكان مؤثر است. در اين شرايط عقب ماندگي كودك را عقب ماندگي فرهنگي مينامند. اين نوع عقبماندگي به علت فقر فرهنگي و ضعف انگيزهها و محركات لازم و ضروري محيط تربيتي كودك بوجود ميآيد. تحقيقات بسيار زيادي ثابت كرده است كه تجربيات سالهاي اوليه نه فقط عامل بسيار مهمي در رشد عمومي مهارتها ميباشد بلكه رشد ارگانها و سيستم عصبي نيز كاملاً به محركهاي مناسب در سال اول عمر يا سنني نزديك به آن بستگي دارد.
از اين رو نوزادان درين سن بايستي فرصت مناسب براي نگاه كردن، شنيدن و دست زدن به اشياء داشته باشند كه براي رفتارهاي بعدي نيز انگيزههايي ايجاد مينمايد فقدان محركات محيطي مناسب موجب ميگردد كه كودك انگيزههاي لازم را در تحرك و تلاش و تفكر و كسب تجارب تازه كه در پرورش رشد هوشي كودك بسيار مهم ميباشد، را نداشته باشد.
ارزشيابي و تشخيص كودكان استثنايي
چون شرايط استثنايي معمولاً بر اثر دو سري عوامل مختلف ايجاد ميشوند كه عبارتند از:
عوامل طبي و عوامل رواني و اجتماعي بنابراين ارزشيابي كودكاني كه دچار نوعي نارسايي هستند تشخيص نوع و ماهيت نارسايي آنها و احتمالاً توفيق در كشف علت اصلي نارسايي نيز بايستي از دو جنبه طبي و رواني و اجتماعي مورد بررسي قرار گيرد.
ارزشيابي علل طبيعي
معمولاً پزشك متخصص كودكان اولين مرجعي است كه والدين پس از احساس ناراحتي كودك به او روي ميآورد. و براي تشخيص ناراحتي با او مشورت مينمايند. اين معاينات و ارزشيابي يا تجسس و بررسي دقيق مسايل ذيل ميتواند انجام پذيرد. سابقه تاريخي فرد، سابقه تاريخي خانواده، بررسي وضعيت و سير حاملگي و وضع حمل غير عادي بودن آن، همراه بودن با خونريزي و عفونت، چگونگي وزن كودك به هنگام تولد، استعمال داروها و بخصوص داروهاي مسموم كننده در دوران بارداري، استفاده از بيحسي و بيهوشي و استفاده از وسايل مكانيكي و فيزيكي به هنگام وضع حمل به طول كشيدن وضع حمل بيش از 12 ساعت، چگونگي و زمان تركيدن غشاءهاي دربرگيرنده جنين، زمان نگهداري كودك در بيمارستان پس از تولد، احتمال ابتلاء كودك به يرقان، كبودي كودك به هنگام تولد، بررسي عاملRh خون والدين، نياز كودك به اكسيژن به هنگام تولد از بررسي هر كدام از اين موارد پزشك را در تشخيص علت ناراحتي و درمان احتمالي آن كمك فراواني خواهد كرد.
علاوه بر اينها توجه به رشد عمومي كودك (قد و قامت و وزن) كسب مهارتهاي لازمة هر سن و همچنين معاينات بدني كودك از (از نظر مراقبت صحيح از اون، وجود علائم كبودي، بريدگي، زخمهاي كهنه، دماي بدن، ضربان نبض، تنفس منظم، فشار خون، وجود ضايعات پوستي كه ممكن است اولين علامات ايجاد اختلالات مغزي باشد اندازه جمجمه به علت پي بردن به رشد طبيعي مغز، معاينه چشمها، گوشها، دهان و گلو و گردن به علت احتمال وجود عفونت در بدن، وجود دندانهاي فاسد، نورههاي چركي و بزرگ شدن مداوم غدد لنفاوي و يا ايجاد اختلالاتي در غدد تيروئيدي معاينات قلب و ريه، شكم و دست و پاها از نظر انعطاف پذيري لازم و بالاخره معاينات سيستم عصبي و تحقيقات آزمايشگاهي و تجزيه و تحليل كروموزومها و آزمايش خون و ادرار ميتواند پزشك متخصص كودكان را از احتمال ابتلاء كودك به مشكلات استثنايي واقف كرده و تمهيدات لازمه جهت جلوگيري از اين نوع مشكلات و يا درمان آنها را براي وي فراهم آورد.
تشخيص و ارزيابي عقب ماندگان ذهني
در امر تشخيص كودكان عقب مانده ذهني علاوه بر مسائل فوق الذكر چون شكل اساسي اين گروه از كودكان استثنايي مشكلات ذهني آنها ميباشد و ارزيابي اين امر نيز به جز با سنجش هوش بهر افراد مشخص نميشود لذا در امر تشخيص اين گروه بايستي به مسئله هوش و ارزيابي آن توجه خاصي مبذول گردد.
تعيين هوش بهر به متخصصين كمك ميكند كه جايگاه فرد مورد الزيابي بالاخص در گسترة عقب ماندگي ذهني دقيقتر معين كرد.
به آن بخش از روانشناسي كه به ارزيابي اين امر ميپردازد اصطلاحاً روانسنجي گويند. براي بهتر روشن شدن موضوع بهتر است نخست تعريف هوش مشخص شده و آنگاه اصطلاح هوش بهر و طريقه سنجش آن مشخص گردد.
هوش
هوش يكي از مباحث اصلي و مهم روانشناسي را تشكيل ميدهد. روانشناسان بسياري در زمينه هوش و آزمونهاي آن كار كردهاند ولي متأسفانه تاكنون هيچكدام نتوانستهاند يك تعريف جامع و مانع كه مورد قبول همة محققين قرار گيرد ارائه دهند.
متداولترين تعريف هوش عبارتست از «شايستگي و استعداد يادگيري در افراد». برخي هوش را استعداد عمومي و قدرت استفاده از تجربيات دانستهاند. پياژه هوش را توانايي سازگاري و انطباق با محيط ميداند و كسلر هوش را تواناييهاي فرد در تفكر عاقلانه و رفتار منطقي و مؤثر در سازش با محيط تعريف ميكند.
بنيه معتقد است كه هوش همان چيزي است كه آزمونهاي هوشي آن را ميسنجند كه اگر به اين تعريف جملهاي اضافه كنيم مفهوم آن در تشخيص عقب ماندگان ذهني براي ما روشنتر خواهد شد.
هوش همان چيزيست كه آزمونهاي هوشي آن را ميسنجند و باعث ميشود كه با اين سنجش بتوان افراد عقب مانده را از افراد طبيعي و باهوش متمايز كرد.
و بطور كلي اگر در تعليف هوش سه جنبة ذيل را رعايت كنيم تقريباً تعريف كاملي از هوش را بدست دادهايم.
1ـ توانايي و استعداد كافي براي يادگيري و درك امور
2ـ هماهنگي و سازش با محيط
3ـ بهرهبرداري از تجربيات گذشته، بكار بردن متفاوت و استدلال صحيح و پيدا كردن راهحل صحيح در مواجه شدن با مشكلات.
نكته جالب اينكه در اعمال عالي هوش بايستي به سه جنبة فهم و ادراك، ابلاغ، و ابتكار و انتقاد توجه داشت.
افرادي كه هر سه جنبه را به طور متعادل و قوي دارا باشند نادر بوده و جز نوابغ به حساب ميآيند.
ارزيابي و سنجش هوش
در بحث ارزيابي و سنجش هوش به دو مقوله سن عقلي و سن تقويمي اشاره ميشود كه سن تقويمي هر فرد همان سني است كه معمولاً در شناسنامه او مشخص شده است (از هنگام تولد تا زمان سنجش هوش) و سن عقلي عبارتست از انتظاراتي كه از هر فرد ميرود كه به تناسب سنش تواناييهاي ذهنيش را بروز دهد.
روانشناسان به تناسب سن تقويمي اكثر كودكان جامعه سؤالات و چيستانهايي را مطرح نموده كه با پاسخ دادن به آنها نمره خاصي به فرد تعلق ميگيرد و از مجموع اين نمرات و تبديل آن به مقياس مورد نظر سن عقلي آن مشخص ميگردد.
و از تقسيم سن عقلي بر سن تقويمي معمولاً عددي اعشاري حاصل ميشود كه اگر آن را درصد ضرب كنيم هوش بهر و يا به اصطلاح(IQ) هر فرد مشخص ميگردد.
از مهمترين اين آزمونها كه در رابطه با تشخيص عقب ماندگي ذهني به كار ميرود و از اعتبار و روائي بالايي برخوردار است ميتوان از آزمون هوشي و كسلر، و آزمون هوشي بنيه بيسمول نام برد. لازم به يادآوريست كه ميزان صحت و اعتبار نتايج حاصله از سنجش هوش كودك با يك آزمون معتبر بستگي زيادي به ميزان دقت، مهارت و صداقت آزمانيده و همچنين موقعيت و شرايطي دارد كه كودك تحت آن شرايط مورد آزمايش هوش قرار ميگيرد.
در خاتمه با توجه به طبقهبنديي كه بر اساس آزمون هوشي و كسلر صرفاً براي آشنايي با دامنههاي هوش ارائه شده است افراد را از نظر توان هوشي به 8 گروه به شرح ذيل تقسيم مينمايند.
1ـ 30 و بالا خيلي برجسته (نابغه)
2ـ 129ـ120 برجسته (تيزهوش)
3ـ 119ـ110 درخشان (باهوش)
4ـ 109ـ90 متوسط (عادي)
5ـ 89ـ80و 75 ديرآموز (كندآموز)
6ـ 74و70ـ50 آموزش پذير
7ـ 49ـ45و 25 تربيت پذير
8ـ 24 و پايينتر حمايت پذير (پناهگاهي)
كه از بين آنها چهارگروه ديرآموز ـ آموزش پذير ـ تربيتپذير و حمايتپذير را در زمره عقب ماندگان ذهني ميدانند.
تعريف عقب ماندگي ذهني
تاكنون صدها تعريف مختلف از عقب ماندگي ذهني توسط دستاندركاران و متخصصان مختلف ارائه گرديده است. امّا بايد اذعان نمود كه تعريف دقيق و روشن عقب ماندگي ذهني چندان ساده نميباشد. زيرا عقبماندگي ذهني با يك شرايط يكسان و به يك ميزان و علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقبمانده ذهني مشاهده نميشود. در هر حال آنچه كه مورد نظر غالب دستاندركاران شناخت و تعليم و تربيت و هدايت كودكان عقبماندة ذهني ميباشد ارائه يك تعريف جامع از عقبماندگي ذهني و نمايان نمودن تمامي ويژگيهاي مربوط به تأخير در رشد ذهني و رواني و عاطفي و اجتماعي افراد عقبمانده ذهني است. در اين رابطه تعريفي كه از جامعيّت نسبتاً خوبي برخوردار بوده و مورد قبول اكثر مجامع علمي و متخصصين مربوطه ميباشد تعريفي است كه از سوي انجمن عقب ماندگي ذهني آمريكا (AAMD) ابتدا در سال 1959 توسط هبر و سپس با تجديد نظري در سال 1961 به شرح زير ارائه شده است:
«عقب ماندگي ذهني مربوط ميشود به عملكرد پايينتر از حدّ متوسط عمومي هوش كه در دوران رشد ظاهر شده و همراه با اختلالاتي در رفتار سازشي باشد».
كه اختلاف در رفتار سازشي در يك زمينه از سه زمينة ذيل باشد. 1ـ رشد يا بلوغ؛ 2ـ يادگيري؛ 3ـ سازگاري اجتماعي.
منظور از «درجة هوش كمتر از متوسط» اين است كه نمرة فرد در يك آزمون تراز شدة كنش هوشي در بين 16 درصد پايين جمعيت گروه سني خود قرار دارد. و مراد از «دوران رشد» در اين تعريف از زمان تشكيل نطفه تا 16 سالگي ميباشد.
در سال 1973 اين انجمن با مطالعات و تحقيقاتي كه به عمل آورده بود مجدداً در تعريف 1961 خود تجديد نظر نموده و تعريف ديگري به شرح زير ارائه داد:
«عقب ماندگي ذهني مربوط ميشود به عملكرد عمومي هوش كه به طور معنيدار يا قابل ملاحظهاي كمتر از حد متوسط عمل كرده و با نقائصي در رفتار سازشي توأم بوده و در دوران رشد ظاهر شود». بايد دانست كه هدف از كلمة معنيدار در اين تعريف مربوط ميشود به حداقل دو انحراف معيار پايينتر از ميانگين در يك آزمون ميزان شدة هوشي ميباشد. كه در آزمونهاي بنيه و وكلر هر انحراف معيار 15 واحد و 2 انحراف معيار 20 واحد كمتر از 100 است. و دوران رشد در اين تعريف از تولد تا 18 سالگي در نظر گرفته شده است.
طبقه بندي افراد عقب ماندة ذهني
علماي تعليم و تربيت با ديد آموزشي و پرورشي افراد عقب ماندة ذهني را با توجّه به هوش بهر آنها و تشابهات بيشتري كه باهم دارند به چهارگروه تقسيم ميكنند.
1ـ كودكان عقب ماندة ذهني ديرآموز با نمرة هوشي 490ـ75
2ـ كودكان عقب ماندة ذهني آموزش پذير با نمرة هوشي 74ـ50
3ـ كودكان عقب ماندة ذهني تربيت پذير با نمرة هوشي 49ـ25
4ـ كودكان عقب ماندة ذهني حمايتپذير با نمرة هوشي 24 و پايينتر
كه ذيلاً اشاره مختصري به ويژگيهاي هركدام ميگردد.
1ـ افراد ديرآموز دير ميآموزند و زود فراموش ميكنند. لذا در آموزش آنها تأكيد بر استمرار آموزش بر همين اساس بوده و حصول موفقيت فقط در سايه صبر و شكيبايي و استمرار در برنامة آموزش و پايداري در آن ميباشد. اين گروه فقط از نظر تحصيلي ضعيف بوده و از نظر جسماني، جسمي و حركتي عاطفي و اجتماعي با ديگر همكلاسان خود در مدارس عادي تفاوت چنداني ندارند.
2ـ گروه آموزشپذير:
بيشتر افراد اين گروه در غالب زمينههاي رشد در حدّ عادي يا در مرز عادي ميباشند و تفاوت اصلي آنها با ديگران در رشد ذهنيشان ميباشد. با اينكه مشابهات جسمي فراواني با افراد عادي دارند ولي برخي از آنها، معمولاً جثة كوچكتري داشته و داراي ضايعات بدني بيشتري نسبت به همسالان عاديشان هستند. در راه رفتن و بويژه صحبت كردن دچار كندي محسوسي هستند. كه اين امر نيز بيشتر به علّت همان عقبماندگي رشد ذهني است تا نقص بدني و بطور كلي آموزشپذير از نظر مهارتهاي حركتي نسبت به افراد عادي ضعيفتر هستند.
3ـ گروه تربيت پذير
عقب ماندگي اين گروه معمولاً به علّت بيماريها، ضايعات مغزي، اختلالات داخلي، ناسازگاريهاي ژنتيكي و امثال آن ميباشد. به همين دليل داراي علايم كلينيكي مشخصي هستند كه به سهولت قابل مشاهده و تشخيص ميباشند. اين گروه از همان اوان تولّد در راه رفتن، حرف زدن، خودياري و ديگر مهارتهاي كلامي و بدني بطور قابل توجهي داراي ضعف و كندي شديدي هستند.
آنها قادر به اداره زندگي بطور مستقل نبوده و خودكفايي اجتماعي و اقتصادي لازمه را بدست نميآورند. هدفهاي تربيتي براي اين گروه، نيل به خودياري و خودكفايي رشد سازگاري و تطبيق اجتماعي و كسب تجارب لازمِ شناخت محيطي و مهارتهاي عملي (اقتصادي) است براي آنكه تا حد امكان و توان از نظر جامعه فردي مفيد و مؤثر باشند.
4ـ عقب ماندگان ذهني حمايتپذير (پناهگاهي) 25 وپايينتر= IQ
آنها قادر به يادگيري و تربيتپذيري در امور خودياري و انطباق با محيط و سازگاري اجتماعي نميباشند و به همين دليل نياز فوقالعاده به كمك مستمر در انجام كارهاي شخصي دارند. تعدادي از اين گروه حتي توانايي آموختن، صحبت كردن و يا انجام سادهترين امور زندگي از قبيل خوردن و پوشيدن را از خود نشان نميدهند.
5ـ عقب ماندگان ذهني كه مشخصات باليني (كلينيكي) دارند اين افراد به 6 گروه تقسيم ميشوند كه عبارتند از:
1ـ منگوليسمها (سندرم دان)
2ـ كرتنيسمها (بعلت اختلال در غده تيروئيد) كه معمولاً در مناطقي كه يد به اندازة كافي در آب و خاك آنها وجود ندارد زياد يافت ميشوند.
3ـ ميكروسفالي (كوچك جمجمهها)
4ـ هيدرو سفالي (داشتن سر بزرگ) به دليل جمع شدن مايع نخاع در داخل جمجمه
5ـ ماكروسفال (بزرگ جمجمهها) كه به علت رشد مرضي سلولهاي مغز ايجاد ميشود.
6ـ فنيل كلتونور يا (Pku) به علت نقص در سوخت و ساز سلولها و كمبود اسيد آمينه در پروتئين سلول.
ويژگيهاي رفتاري عقب ماندگان ذهني
1ـ در تمركز حواس و توجه لازم به يك موضوع دچار اشكال هستند.
2ـ به هنگام توجه به يك موضوع يا مسئلهاي با كوچكترين اتفاق يا جرياني كه در اطراف آنها رخ ميدهد حواسشان پرت ميشود.
3ـ در پاسخ به محركهاي محيطي رفتار يا حالت عادي ندارند يعني يا بيش از حد معمول عكسالعمل نشان ميدهند و يا حداقل عكسالعمل را از خود بروز ميدهند.
4ـ از اينكه در برابر شرايط و موقعيتهاي خاص بتوانند رفتار و عكسالعمل متناسبي از خود نشان دهند دچار اشكال هستند. به عبارت ديگر قدرت تشخيص موقعيتهاي مطلوب براي يك رفتار و عكسالعملهاي مناسب را ندارند.
5ـ در مقابل مشكلات و نارساييها و ناكاميها بسيار كم ظرفيت بوده و تحمل سختيها و شكستها را ندارند.
6ـ در انعكاس و بيان روشن و واضح فكر و انديشه خود به ديگران دچار اشكال ميباشند و بالاخره دير ميآموزند و زود فراموش ميكنند لذا صبر و شكيبايي در ارائه برنامههاي آموزشي و تربيتي و تكرار و استمرار آن در آموزش كودك عقب ماندة ذهني امري است ضروري و اجتناب ناپذير.
ـ در زمينههاي رفتاري، عاطفي و حسي و حركتي تعادل لازم را ندارند.
ـ در بعضي از حواس پنجگانه مانند بينايي و شنوايي و گويايي دچار اختلال و ناهنجاري بوده و اين امر باعث محدوديت در امر يادگيري ميگردد.
ـ اين گروه از كودكان از نظر رشد عاطفي دچار تأخير بوده و مرحله منفيگري كه در كودك به مرحله مقاومت معروف است در آنها ديرتر از كودكان عادي بوجود آمده و طولانيتر نيز باقي ميماند و از عيوب اين امر اينست كه روابط اجتماعي كودك به شكل ابتدايي يا در مراحل اوليه تثبيت ميشود عقبماندگان عميق (تربيتپذير و حمايتپذير) به ندرت رفتارهاي غير اجتماعي يا ضد اجتماعي يا خطرناك از خود بروز ميدهند در صورتيكه در آموزشپذيرها به علت اينكه به مشكلشان واقفند عقدة خودكم بيني يا احساس مقاومت شديدي وجود دارد و بهمين دليل رفتاري ضد اجتماعي و خطرناك بيشتري از خود بروز ميدهند و در صورتي كه در محيط نامساعد تربيتي قرار گيرند دچار اختلالات شخصيتي شديدي و رفتارهاي ضد اجتماعي شده و غالباً آلت دست افراد سودجو قرار ميگيرند.
ـ اين كودكان چون نميتوانند با افراد ديگر رابطه عاطفي صحيح برقرار كنند دچار بيتوجهي و طردشدگي ميشوند لذا قادر نيستند حتي از توناييهاي محدودشان استفاده كنند و حتي استعدادهاي فطريشان را بمقدار كم بروز دهند ازينرو عقب ماندگيشان شدت يافته و اختلالات شخصيتي در آنها بروز ميكند.
نكاتي در مورد تربيت عقبماندگان ذهني
در رابطه با پذيرش و تربيت هر چه بهتر عقبماندة ذهني نكاتي چند بصورت فهرستوار ذيلاً بيان ميگردد كه تعمق در آنها و رعايت اين نكات ميتواند كمك زيادي به مربيان و والدين در امر تعليم و تربيتشان بنمايد و كودك و والدينش از بهداشت رواني بهتري برخوردار خواهند بود.
ـ كودك عقب مانده هنگامي خوشحال خواهد بود كه احساس كند مورد علاقه ديگران است، احتياجات او شناخته شده و كودكان ديگر نسبت به او محبت دارند.
ـ هرگاه والدين كودك را به همان صورتي كه هست بپذيرند، زندگي بر ساير كودكان خانواده نيز راحتتر خواهد شد.
در بسياري از موارد با برنامهريزي آگاهانه و اجراي مستمر و پيدرپي آن نتايج مراقبت از اينگونه كودكان در منزل بسيار رضايتبخش بوده است. رعايت بهداشت و نظافت كودك را فردي شاداب و با نشاط بار ميآورد.
نظافت شخصي را بايستي با برنامهاي مرتبط و منظم به كودك آموخت و با آموزش مستمر و پيگير سعي نمود كه بصورت فرحبخش براي او عادت شود.
ـ به مسئله توالت رفتن كودك عقب ماندة ذهني بايستي توجه خاصي داشت و هرگاه بين يك تا سه ساعت لباس او خشك و بدون آلودگي باشد ميتوان تعليمات مربوط به توالت رفتن را برايش شروع كرد.
مناسبترين ساعاتي كه بهتر از كودك را به توالت راهنمايي كرد عبارتند از:
1ـ صبحها پس از خارج شدن از بستر؛
2ـ قبل و بعد از هر وعده غذا؛
3ـ شبها قبل از ورود به بستر.
از سرزنش كردن كودك در امر تأخير در يادگيري اكيداً بايستي خودداري كرد بلكه بهترين امور صبر و حوصله و شكيبايي در امر آموزش و تربيت است.
توجه به تغذيه درست و به موقع كودك كمك بزرگي به سلامت جسمي و رواني او ميكند. لذا در امر غذاخوردن توجه به نكات ذيل كمك زيادي به او خواهد كرد.
نكاتي در رابطه با آموزش و برنامهريزي
آموزش و پرورش عقب ماندگان ذهني
در سطور زير سعي شده است فهرستوار نكات لازم و ضروريي كه در رابطه با تعليم و تربيت و برنامهريزي تربيتي كودكان عقب مانده ذهني توسط متخصصين فن بيان شده است ذكر ميگردد. اميد است مورد استفاده همكاران معظم قرار گيرد.
1ـ هرگاه در تربيت اين كودكان از اجراي نظم و تربيت خاصي خودداري گردد نه تنها خدمت و محبتي در حق آنها نشده است بلكه عدالت واقعي نيز اجرا نشده است.
2ـ كودك عقب مانده ذهني هنگامي ميتواند مطلبي را بياموزد كه براي يادگيري آن آمادگي فكري لازمه را داشته باشد.
3ـ هرگاه اينگونه كودكان در ضمن يادگيري دچار اشكال شوند بهتر است از وارد آوردن هرگونه فشاري به آنها خودداري گردد.
4ـ سعي كنيد در حين جلوگيري از اتلاف وقت كودك را به عجله وادار ننماييد.
5ـ هميشه در نظر داشته باشيم كه مؤثرترين روشهاي تربيتي براي اين كودكان تشويق است لهذا از اعمال هرگونه تنبيه و تحقر مخصوصاً تنبيهات بدني خودداري نماييد.
6ـ سعي كنيد در تمام كوششهايي كه براي ياد دادن كودك بكار ميبريد هرلحظه تنها يك موضوع را به او بياموزيد.
7ـ اگر در بعضي موارد مجبور شويد كه وانمود كنيد به او هيچ توجهي نداريد بايد سعي كنيد كه رفتارتان مبيًن هيچگونه لجاجت و غرض ورزي نباشد.
8ـ توجه كنيد كارهايي از كودك بخواهيد كه قادر به انجام آن باشد و بيشتر از توانايي او نباشد.
9ـ با خود ع هد كنيد هنگامي كه بدرفتاري ميكند هرگز او را از پاسبان، رفتگر، اجنه و شياطين، حيوانات مختلف و يا هيچ فرد بخصوصي نترسانيد.
10ـ با انحاء مختلف سعي نماييد كه علاقة خود را نسبت به او ثابت كنيد و همان علاقه و محبتي را به او نشان دهيد كه نسبت به ديگر كودكان ابراز مينماييد.
11ـ راهنماييهائي كه در مورد عادات صحيح به آنها ميكنيد بايد ساده ـ روشن و قابل درك باشد.
12ـ هر مطلبي را كه لازم است به تنهايي و در جاي خود به او بياموزيد.
13ـ در آموختن چيزها از جريانات عادي و روزمره و موضوعات قابل فهم و ساده استفاده كنيد.
14ـ دقت كنيد هر قولي كه به او ميدهيد حتماً به مرحله عمل درآوريد.
15ـ فعاليتها را از آسان شروع كنيد و به مرور مشكلتر نماييد.
16ـ هميشه در نظر داشته باشيد كه كودكان عقب ماندة ذهني دير ميآموزند و زود فراموش ميكنند بنابراين از حوصله و دقت و استمرار در آموزش آنها احساس خستگي نكنيد.