نوشته اصلی توسط
moshaver-editor
با سلام خدمت شما
دوست عزیز احساس شما در مورد این مسئله کاملا قابل درک است.
باید احساس بسیار ناخوشایند و ناراحت کننده و آزاردهنده ای باشد که کسی پدر خودش را در حال خیانت به مادرش ببینید و این واقعیت برای هر فرد دیگری به جز شما هم آزاردهنده است.
اما گفتیم واقعیت! متاسفانه برخی از واقعیتها به همین میزان دردناک و آزادهنده هستند و بدتر اینکه شاید واقعا کاری هم از دست ما برای تغییر آن ساخته نباشد و خاصیت واقعیت همین است!
علم روانشناسی و مطالعه رفتار می گوید هر کسی نیازها و خواسته هایی دارد که در جهت آنها رفتارهایی انجام می دهد که ممکن است موثر یا ناموثر و مسئولانه یا غیرمسئولانه باشد اما هر کسی اراده و اختیار رفتارهای خودش را دارد و نمی توان رفتار کسی را کنترل کرد و یا او را تغییر داد.
تنها کسی که می توانیم تغییر دهیم فقط خودمان هستیم و رفتار خودمان و درباره هیچ فرد دیگری چنین اراده و اختیاری نداریم و نخواهیم داشت.
تعجبی ندارد که پدرتان در برابر تهدید شما از تهدید شدیدتری استفاده کرده است.
چرا که تهدید شیوه ای است برای مجبور کردن دیگران برای رفتار کردن به گونه ای که ما می خواهیم ولی خودشان (به هر دلیلی، درست یا نادرست، اخلاقی یا غیر اخلاقی) نمی خواهند و مایل نیستند.
البته همانطور که خودتان هم تجربه کردید شیوه ناموثری است و تنها اثر آن بدتر شدن و خراب شدن رابطه ها است.
در آخر تقاضای راه حلی داریدذ که این مسئله را حل کنید.
اما واقعا اگر بخواهیم یک بار دیگر این مسئله را به دور از احساسات و هیجانات منفی آن مرور کنیم، واقعا مسئله مربوط به چه کسانی است و چه کسانی مسئول حل کردن آن هستند؟
پدر و مادرتان یا شما به عنوان فرزند آنها؟
گذشته از اینکه این ماجرا قطعا زندگی شما را هم به عنوان فرزند آنها تحت تاثیر قرار خواهد داد و پیامدهای این رفتار قطعا اثرات گسترده ای خواهد داشت، اما مسئولیت آن با شما نیست چرا که اصلا مساله شما محسوب نمی شود.
پدر شما تعهد زناشویی خودش را زیر پا گذاشته و به مادرتان خیانت کرده است، پس این یک مسئله و مشکلی است که مربوط به والدین شما و رابطه بین خودشان است چرا که ایشان در نقش همسری خودشان قصور و عهدشکنی کرده اند.
در حالی که برای شما نقش پدر را دارند و صرفا پدرتان هستند.
همه افراد گاهی تصمیماتی می گیرند که ممکن است به پیامدهای آن به اندازه کافی فکر نکرده باشند و ممکن است اشتباهاتی کنند و مسیری را درست یا غلط بروند که با مخالفت شدید دیگران روبرو شوند که در اینصورت خودشان را بیشتر گرفتار کرده اند.
بنابراین به نظر می رسد بهترین راه این باشد که اگر نمی دانید چه کنید، هیچ کاری نکنید تا اوضاع از اینکه هست خرابتر نشود.
شما تنها کاریکه می توانستید بکنید همان صحبت کردن بود که می توانست موثر باشد و اگر نباشد شیوه ی دیگری برای منصرف کردن کسی از کارش وجود ندارد چرا که هرکسی اختیار و اراده عمل و رفتار خودش را دارد.
مگر از طریق شیوه ها کنترلگرانه ای مانند تهدید و قهر و دعوا و ... که شما یکی از آنها را هم امتحان کردید و نتیجه خاصی عایدتان نشد.
پس بهتر است اجازه دهید پدر و مادرتان خودشان با مسائل و مشکلات خودشان کنار بیایند و خودشان به فکر حل کردن آن باشند.
شما فقط این موضوع را به عنوان واقعیت اجتناب ناپذیر در نظر داشته باشید که پدر شما هم یک انسان است و ممکن است مسیری را انتخاب کند که از نظر شما بسیار ناپسند باشد و یا مسئولیت گریزانه و واقعا هم همین است، اما نمی توان او را تغییر داد تا زمانیکه خودش نخواهد و اینکه همه ما در دوره هایی از زندگی با مسائلی از این دست روبرو می شویم که در عین دردناک بودن نمی توانیم تغییری انجام دهیم چراکه کنترلی نداریم.
بهتر است ببینید با وجود همین شرایط دوست دارید چگونه پسری برای پدر و مادرتان باشید، اما در نقش خودتان یعنی فرزند، نه نیک ناجی و نجات دهنده.