سلام من به خاطر هر چیز کوچیکی که بهم میگن گریه میکنم نمیدونم چمه خواهش میکنم کمکم کنین 🙏
سلام من به خاطر هر چیز کوچیکی که بهم میگن گریه میکنم نمیدونم چمه خواهش میکنم کمکم کنین 🙏
سلام به شما دوست عزیز
اطلاعات بیشتری در اختبار ما قرار بدهید تا بهم بیشتر صحبت کنیم/
1. شما چند سال دارید؟
2. چند مدت است این علایم را دارید؟3. خودتان را با چه ویژگی هایی می توانید به ما معرفی کنید؟
3. روابط اجتمعی و خانوادگی شما چگونه می باشد؟
سلام خدمت شما من 19 سالمه میشه گفت تقریبا از بچگی اینطوری بودم هر کی بهم یه چیزی میگفت فوری بهم برمیخورد و گریه میکردم من خودم آدم حساسیتم چون زود بقیه قضاوت میکنم دلم نمیخواهد اینطوری بشه ولی اینجوری میشه ادمین که از فرصت هایی که داشتم تو دبیرستان نتونستم به خوبی استفاده کنم همونطور که میدونین پشت کنکوری بلند پروازم اما نمیدونم چطوری برنامه بریزم که هم حالم خوب باشه هم درس بخونم یعنی حالم خوبه ها ولی چون اشکالی اینه که وقتی یه کاری رو شروع کنم تا تموم نکنم ولش نمیکنم یعنی اول باید کارم تموم شده بعد استراحت کنم اما چون درستی کنکور زیادن و نمیشه یهویی تمومشون کرد پس منم از این خصلتم آسیب دیدم و برنامه ریزی درستی نداشتم و پشت کنکور موندم اما امسال به اینترنت معتاد شدم ولی تو عید دیگه دست برداشتم و از 15 فروردین دوباره شروع کردم خلاصه من شروع میکنم که یه کاری رو انجام بدم اما برمیگردم اصلا نمیدونم چرا تازه شروع کردم که تنبل بودند کنار بزارم من زود کینه به دل میگیرم حسودم زیاد به خودم اعتماد ندارم یعنی اول کار اعتماد دارم ولی زود به خودم شک میکنم و زود خسته میشم شاید به خاطر این باشه که یه کارو طولانی مدت انجام میدم یا این کل روزولت هیچ کاری نمیکنم و کسب میشم بعضی احساساتم رو نمیتونم کنترل کنم از همه توقع دارم مثلاً توقع دارم همه مراعاتمو بکنم چون خیلی حساسیتم به صدا و میخوام صدای تلویزیون رو بلند کنن راستش من اعتماد به نفسم پایینه اصلا ورزش نمیکنم اصلا زیاد میشینم متوجهم کاری که انجام میدم درست نیست اما برای تغییرش کاری نمیکنم میترسم از یه سری حیوانات این طبیعیه اما جالب این جاست که یه بار رفتم شهر بازی از ترس گریه کردم و یه بارم که میخواستم از سرسره آبی پایین بیام اینطوری شد هر کاری میکنم اما نسبت بهشون هیچ حسی ندارم شایدم دارم ولی توجه نمیکنم بهشون راستش یه بار تو بچگی مادربزرگم که خیلی دوسش داشتم فوت کرد خیلی اون موقع بهم ضربه خورد چون اون موقع از مامانم ناخواسته کینه به دل داشتم که بعداً حل شد به خاطر تا یه مدتی هر وقت که مامانم یه چیزی بهم میگفت بهم بر میخورد یاد اون میفتادم روابط اجتماعی ام هم تا آخر نهم بین جمع بودم و خانواده اما بعد از اون دور شدم حتی تو دبیرستان اعتماد به نفس اینو نداشتم که از خودم و یه ذره از خونوادم در محدوده ای حرف بزنم حتی با خانواده ام هم هنوز که هنوزه کاملا راحت نیستم ولی بهتر شدم بقیه شو بعداً میگم الان کار دارم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احتمالا به خاطر فشارهای ناشی از درس خواندن و کنکور و عدم پرداختن به تفریح و با توجه به شرایط بحرانی موجود، آستانه تحمل شما در برخی زیمینه ها و در برابر ناکامی کاهش یافته است.
اما از آنجا که هر احساسی در پی تفسیر و برداشت ما از واقعیت رخ می دهد و پشت هر هیجان منفی و ناخوشایندی حتما افکار منفی و ناخوشایندی وجود دارند، می توانید به تفسیرهایتان از ماجرا و همین مواردی که می گویید کوچک هستند دقت کنید.
به عنوان مثال تمام افراد گاهی در برداشتهایشان دچار خطاهای شناختی و تحریف واقعیت می شوند.
مثلا بر اساس یک مورد کوچک یه نتیجه گیری کلی انجام می دهند مانند اینکه اگر مادر ما صدایش را در یک موقعیتی بالا ببرد و یا از ما یک ایراد بگیرد ما به این نتیجه می رسیم که پس او حتما ما را دوست ندارد.
همچنین گاهی برخی انتظارات و باورهایی داریم که ناکارآمد و غیر منطقی هستند و با داشتن آنها فقط احساس ناکامی خواهیم کرد چرا که در واقعیت شدنی نبوده و غیرواقع بینانه هستند.
مانند این انتظار و باور که همه باید با ما منصفانه رفتار کنند.
یا اینکه همه باید رفتار دوستانه ای با ما داشته باشند و تحت هر شرایطی با ما مهربان باشند.
اساسا اینگونه باورها و باید ها انعطاف پذیری ما را در رویارویی با واقعیتهای بیرونی کاهش می دهند و به همین دلیل باعث افزایش آسیب پذیری ما در برابر ناملایمات و یا اتفاقات ناخوشایند خواهد شد.
به طوری که اینگونه افکار و قوانین ذهنی و خطاهای شناختی معمولا اگر زیاد رخ دهند و ما از آنها آگاه نباشیم در بلند مدت ممکن است منجر به مشکلات و اختلالاتی مانند اضطراب و افسردگی شوند.
شما هم می توانید برای آگاهی از ان فرایند و از محتوای افکاری که دارید، یک تمرین انجام دهید.
به این صورت که یک برگه را به سه قسمت تقسیم کنید: اتفاق یا رویداد/ تفسیر و برداشت شما از آن اتفاق/ احساس
در هر یک از این ستون ها موارد مطرح شده را یادداشت کنید.
به این ترتیب که هرگاه موقعیت ناخوشایند پیش آمد و ناراحت یا خشمگین شدید و یا با هر احساس و هیجان دیگری به شدت درگیر شدید، اطلاعات مربوطه را در این ستون ها بنویسید.
اگر به صورت مرتب و منظم و مستمر این کار را به مدت چند هفته انجام دهید، آنگاه می توانید اینگونه خطاها و باورها را در آن مورد شناسایی قرار دهید.
رو آدما هم خیلی حساسم اصولاً وقتی میبینم یه رفتار بدی دارن دوست دارم ادب بشن اما به نظر خودم اون لحظه فکر میکنم که خودم هیچ بدی ندارم همچنین انتقاد پذیر نیستم در مورد روشتون هم اگه بیشتر توضیح بدین ممنون میشم اون موضوعی هم که واسه حساسیت مطرح کردم فقط موقع استرس عصبانیت حساسیتم بیشتره به صدا ممنون که راهنماییم میکنین واسه اعتماد به نفس میشه بگین چیکار کنم
همه میگن به خودت برس ولی من هیچ احساسی پیدا نمیکنم وقتی به خودم میرسم حتی وقتی میرم شهربازی یا میرم سورتمه به جایی این که بهم خوش بگذره میترسم و اغلب وقتا گریم میگیره میترسم نمیدونم چیکار کنم این بچه بازی هارو بزارم کنار
لطفاً جوابمو بدین
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)