بسم الله الرحمن الرحیم


عوامل پسیکولوژیک ocd



نقص حافظه

“شک کردن” یکی از ویژگی های اصلی OCD است. نقص در حافظه می تواند باعث ظهور تردیدها و شک ها شود (مثلا نکند در را باز گذاشته باشم؟،نکنه شیر گاز را نبسته باشم، نکند دست هایم را خوب نشسته باشم؟). طبق نظریه هایی که بر نقض حافظه تاکید دارند،افراد مبتلا به OCD :
1 – در حافظه کلی نقص دارند.
2 – به معتبربودن حافظه خود اعتماد ندارند.
3 – نمی توانند خاطرات مربوط به اعمال واقعی و خیالی را از هم تشخیص دهد.
هر چند مبتلایان به OCD قبول دارند که در به یاد آوردن موضوعات مشکل دارند (یادشان نمی آيد که ایا در ماشین را چک کردن یا نه، دست هایشان را شسته اند یا نه) ، شواهد نشان می دهد که عدم اعتماد در یادآوری ممکن است نتیجه چک کردن یا شستن اجباری (کامپالژنی) باشد نه علت آن. در واقع هر چه فرد بیشتر چک میکند ٰ اعتماد او به انچه همین حالا چک کرده است، کمتر میشود.

احساس دانستن

چه وقت متوجه می شویم یا از کجا می دانیم که باید فکر کردن درباره یک موضوع ،تمیز کردن خانه، درس خواندن برای امتحان یا مرتب کردن کمدمان را متوقف کنیم؟
چگونه متوجه می شویم یا از کجا می دانیم که "دیگر بس است"؟ مسلما هیچ سیگنال یا علامتی یا علامتی از محیط دریافت نمی کنیم که طبق آن فکر یا کارمان را متوقف کنیم. این سیگنال همیشه از درون خودمان فرستاده میشود. اکثر انسان ها زمانی فکر یا کار خود متوقف می سازند که احساس می کنند : "کافی است" . درست همانطور که به شما یک علامت می رسد که به اندازه کافی غذا خورده اید و می توانید خوردن را متوقف کنید،یدا سنتی انس (yedasentience= ) یا احساس درونی دانستن نیز یک علامت یا سیگنال درونی است که به شما می گوید به اندازه کافی فکر کرده اید، به اندازه کافی تمیز کرده اید ، به اندازه کافی درس خوانده اید یا برای پیشگیری از هرج و مرج و خطر (عواقب منفی ) به اندازه کافی تلاش کرده اید. به نظر می رسد که افراد مبتلا به OCD در yedasetience نقص دارند. آنها چون از دورن خود پیامی حاکی از تکمیل شدن کارها یا کافی بودن رفتار ها و اعمال دریافت نمی کنند ، نمی توانند جلوی رفتارها و افکار خود را بگیرند. ظاهرا آنها می دانند نیازی نیست که اجاق گاز را چک کنند یا دست هایشان را دوباره بشویند ، اما یک احساس درونی و ازار دهنده به آنها می گوید که : "هنوز کافی نیست " یعنی "ادامه بده ، کارها کامل انجام نشده اند."


سرکوب افکار


افراد مبتلا به OCD افکار مزاحم و غلط را آزاردهنده و رنج آور می دانند و به همین علت با شدت می کوشند تا آنها را سرکوب کنند. (با استفاده تز سرکوب افکار 1 یا با کمک گرفتن از روش های مخصوص برای انحراف توجه). اما شواهد نشان می دهد که سرکوب فعالانه افکار باعث می شود که این افکار باعث می شود که این افکار، بعد از پایان دوره سرکوب یا بازداری، با فراوانی بیشتری روی دهند(موضوعی که اثر ریباند ، rebound effect نامیده می شود).
طبق این نظریه ، اثر ریباند نوعی عملکرد پسیکولوژیک است که در آن، تلاش عمدی فرد برای سرکوب برخی افکار با اجتناب از آن ها همان افکار را سمج تر می کند. یک مثال کلاسیک در این باره ، گفته فئودر داستایوسکی است که یک روز به برادر خود گفت:" سعی کن به خرس قطبی قکر نکنی". بعد از این جمله برادرش چند دقیقه ای مبهوت و سردرگم شد. داستا یوسکی در سال 1863، جمله ای نوشت که امروزه بسیار معروف شده است : " سعی کنید این کار را انجام دهید، فکر نکردن به خرس قطبی ، خواهید دید که لعنتی دقیقه به دقیقه به ذهنتان خواهد آمد." تحقیق درباره این موضوع پسیکولوژیک تقریبا صد سال بعد انجام شد. دکتر دانیل وگنر از آزمودنی ها خواست تا به مدت پنج دقیقه ، هر چه را که فکر می کنند برزبان بیاورند و در تمام این مدت سعی کنند به خرس قطبی فکر نکنند، ولی اگر به رغم تلاششان ، هر بار که خرس قطبی به ذهنشان وارد می شود یک زنگ را به صدا درآورند. معلوم شد که بر خلاف میل آزمودنی ها، خرس قطبی به طور متوسط هر یک دقیقه یک بار وارد ذهن آنها شده است. در مرحله بعد ، وگنر از ازمودنی ها خواست تا همان ازمایش را انجام دهند اما این بار سعی کنند به یک خرس قطبی فکر کنند. ( او از یک گروه دیگر آزمودنی ها خواسته بود که از همان ابتدا به خرس قطبی فکر کنند). نتایج به دست آمده نشان دادند که سرکوب کردن فکر خرس قطبی در پنج دقیقه اول باعث شده است این فکر را rebound کند و در مقایسه با آزمودنی های گروه دیگر ، در دقایق بعدی با شدت بیشتری به ذهن افراد وارد شود.

این رویداد (تلاش برای فکر نکردن به چیزی) ممکن است تا اندازه ای دلیل این واقعیت باشد که مبتلایان به OCD بیشتر از مردم سالم به افکار مزاحم دچار می شوند. همچینین سرکوب افکار مزاحم و ناخواسته باعث یک حالت هیجانی منفی و بسیار قوی می شود و در نتیجه همان فکر منفی با آن حالت هیجانی منفی تداعی می شود. در آینده هر وقت آن حالت هیجانی منفی روی می دهد، احتمال بروز افکار ناخوانده و مزاحم بیشتر می شود و این حالت ممکن است در ایجاد افکار مزاحم غیرقابل کنترل و مکرر در افراد مبتلا به OCD سهم داشته باشد.


khres.jpg


سرکوب "خرس قطبی " در لپ تاپ را چند دقیقه بنندید (نویسنده گفته کتاب ) به دیوار نگاه کنید و سعی کنید به خرس قطبی فکر نکنید!


مسئولیت اغراق آمیز:

همه ی مردم تقریبا هر روز افکار ناخوانده و مزاحمی را تجربه می کنند .اما آنچه افکار ناخوانده و مزاحم ولی عادی را از افکار رنج آور و وسواسی افراد مبتلا به OCD متمایز می کند، معنایی است که به آنها داده می شود. افراد مبتلا به OCD درباره افکار وسواسی خود باور های غلط ایجاد کرده اند مثلا:

-- این افراد ، چون فکری به ذهنشان رسیده است ، در مورد محتوای آن احساس مسئولیت می کنند، بنابراین اگر به ذهن فرد مبتلا به OCD این فکر خطور کند که فرزند خود را خواهد کشت، فکر میکند که واقعا دیوانه خواهد شد و فرزند خود را واقعا "خواهد" کشت.

-- افراد مبتلا به OCD فکر میکنند که افکار وسواسی آنها احتمالا عواقب بدی خواهد داشت، این طرز فکر اضطراب شدیدی در آنها بوجود می آورد و باعث می شود که این افراد برای اینکه مطمئن شوند اتفاقی روی نخواهد داد و به کسی آسیبی وارد نخواهد شد، رفتارهای اجباری (کامپالژنی) در پیش بگیرند(مثلا چک کردن و دوباره چک کردن قفل ها و پنجره ها برای اطمینان از امن بودن خانه).

-- آنها برای پیشگیری از آسیب ، از میزان مسئولیت خود معمولا تصاویر ذهنی اغراق آمیز دارند. همین مسئولیت اغراق آمیز ، عامل مهم آسیب پذیری در ابتلا به OCD است.

همه ما می دانیم بسیاری از امور از توان ما خارج هستند و هیچ کنترلی بر آنها نداریم و یا مقدار کنترلمان اندک است. مسئولیت اغراق آمیز این گونه تعریف می شود: قبول این باور که فرد می تواند باعث رویدادهایی یا عواقب منفی شود یا قادر است از وقوع آن رویداد پیشگیری کند. فرد فکر میکند موظف است از عواقب بد رویدادها جلوگیری به عمل آورد. این عواقب بد و ناگوار ممکن است واقعی باشند،یعنی در دنیای واقعی روی دهند یا ممکن است سابجکتیو باشد یعنی فقط در ذهن فرد روی دهند. شواهد نشان می دهند که مسئولیت اغراق آمیز یکی از ویژگی های علی و اصلی اختلال وسواسی - اجباری ، مخصوصا در چک کردن های اجباری (کامپالژنی) است. مطالعات آزمایشگاهی نیز، با دستکاری مسئولیت اغراق آمیز (متغیر مستقل) ، نشان داده اند که مسئلیت اغراق آمیز باعث افزایش فعالیت های پیشگیرانه و تکراری مثل چک کردن های کامپالژنی ، می شود.
بنابراین مسئولیت اغراق آمیز یکی از ویژگی های اصلی افراد OCD است و به نظر می رسد که در ایجاد این اختلال روانی نقش مهمی دارد. در اینجا برای آیتم های مقیاس نگرش مسئولیت (Responsibility Attitude Scale ( RASنشان داده شده است. RAS برای اندازه گیری باور های مربوط به مسئولیت در مورد OCD طراحی شده است.


-- اغلب در مورد کارهایی که درست انجام نمی گیرد، احساس مسئولیت و تقصیر می کنم.
-- اگر برای پیش گیری خطر کاری نکنم ، مسئول هر گون عواقب بدی که پیش بیاید ، خودم خواهم بود.
-- فکر کردن به کارهای بد به اندازه انجام دادن آنها بد است.
-- درباره پیامد کارهایی که انجام می دهم یا انجام نمی دهم، خیلی نگران می شوم.
-- به عقیده من ، عدم تلاش برای پیشگیری از یک فاجعه، هیچ تفاوتی با باعث و بانی بودن آن فاجعه ندارد.
-- حتی به عواقب کوچکترین و پیش پا افتاده ترین کارها فکر می کنم.
-- اغلب برای کارهایی که دیگران مرا مسئول آن ها نمی دادنند، مسئولیت احساس میکنم.
-- هرکاری که انجام می دهم ممکن است مشکلات جدی بوجود آورد.
-- احساس میکنم که باید از دیگران در مقابل آسیب محافظت کنم.
-- اگر بتوانم در جلوگیری از اتفاقات بد کوچکترین نقشی داشته باشم حتما وارد عمل می شوم.
-- برای من حتی کوچکترین سها انگاری غیر قابل بخشش است زیرا ممکن است عواقب بدی برای دیگران داشته باشد.
-- حتی امکان اگر آسیب خیلی کم باشد، همیشه باید تلاش کنم تا از آن جلوگیری به عمل آورم.
-- باید اطمینان حاصل کنم که دیگران تحت تاثیر عواقب کارهای من قرار نمی گیرند.
-- اگر خوب دقت کنم، می توانم از رویدادهای تروماتیک پیشگیری کنم.
-- همیشه فکر میکنم که اگر خوب دقت نکنم، اتفاقات بدی خواهد افتاد.

روان شناسان طرفدار رویکرد رویکرد شناختی - رفتاری در مورد OCD توضیح خاصی دارند. این توضیح هم تفسیر غلط از معنای افکار مزاحم و ناخوانده و هم مسئولیت اغراق آمیز برای هر گونه عواقب منفی یا تروماتیک را در بر میگیرد. طبق این توضیح باور های غلط در دروان کودکی آموخته می شوند و OCD به علت رویدادها و شرایط بسیار مهم و منفی بوجود می آید.

باورهای غلطی که در افراد مبتلا به OCD دیده می شوند عبارتند از :

-- فکر کردن درباره یک کار مثل انجام دادن آن است (یکی دانستن فکر و عمل یا ترکیب فکر-عمل)
-- پیشگیری نکردن از آسیب احتمالی به خود و دیگران ، فرقی با آسیب رسانی ندارد.
-- محتمل بودن رویداد مسئلیت انسان را کم نمی کند.
-- عدم تلاش برای خنثی یا سرکوب کردن فکر مزاحم ، نشان می دهد که عملا دوست داریم آسیب موجود در فکر واقعا روی دهد.
-- انسان باید همیشه تلاش کند تا بر افکار خود کنترل داشته باشد
.

واقعیت داشتن این ************ه باورهای غلط در افراد مبتلا به OCD و کمک آنها به ظهور سمپتوم های OCD باعث شده است که درمان شناختی رفتاری آنها را هدف قرار دهند.


تکرار مدام و نقش مود:

OCD نمونه ای از چند اختلال روانی تکراری و مداوم است و در همه آنها تکرار دایمی بعضی ازافکار ، رفتارها، فعالیت ها ، به عنوان یک ویژگی اخلاگر دیده می شود. تقریبا در همه این گونه اختلالات روانی ، تکرار مداوم (مثل چک کردن، شستن اجباری(کامپالژنی)) با هدف اصلی تناسب ندارد و با عث ناراحتی فرد مبتلا به این اختلالات می شود.به همین دلیل چند نظریه تلاش کرده اند تا ضویح دهند که چرا افراد OCD یک رفتار را بیش از افراد سالم تکرار می کنند و آن را ادامه می دهند. یکی از این توضیحات، فرضیه مود-به عنوان- اطلاعات ورودی (mood-as-input)است . طبق تین فرضیه، افراد مبتلا به OCD به رفتارهای اجباری (کامپالژنی) خود ادامه می دهند. زیرا :

1 – برای فعالیت های اجباری ، از قانونی به نام "اصل توقف" استفاده می کنند که می گوید آنها فقط زمانی باید فعالیت خود را متوقف سازند که مطمئن شوند تکلیف خود را کامل و خوب انجام داده اند.

2 – زمانی تکلیف را انجام می دهند که در یک حالت خلقی روانی و منفی قرار گیرند (که معمولا اضطراب است). طبق نظریه مود- به عنوان اطلاعات ورودی، افراد مبتلا به OCD از مود کنونی خود به عنوان" اطلاعات " استفاده می کنند تا معلوم شود که ایا به معیار سفت و سخت خود در "اصل توقف" دست یافته اند یا نه.یعنی ، اگر حال آنها خوب باشد و در مود (خلق) مناسبی قرار گیرند فکر خواهند کرد که از عهده وظیفه خود برآمده اند و اگر هنوز در مود بد باقی بمانند، احساس خواهند کرد از عهده وظیفه خود برنیامده اند.

اما خلق منفی و مزمن این طور تفسیر می شود که آنها وظیفه خود را کامل و خوب انجام نداده اند (به همین دلیل به رفتار خود ادامه می دهند و آن را تکرار می کنند) . این گونه توضیح با این واقعیت تایید می شود که مسئولیت اغراق آمیز باعث افزایش تعداد موارد "اصل توقف" می شود (مثلا برای اطمینان از این که چک کردن یا شستن به طور صحیح انجام شده است). یک موضوع جالب و موازی با فرضیه مود- به عنوان – اطلاعات ورودی ، این است که مسئولیت اغراق آمیز ، برای این که فرد در فعالیت کامپالژنی خود تکرار و تداوم نشان دهد، شرط "کافی" نیست و به همین دلیل ، باید با خلق منفی همراه شود. علت این است که خلق منفی ، به عنوان فیدبک ، دایما در حال تفسیر شدن است و فرد چنین می پندارد که مود منفی او دلیل دست نیافتن به اهدافش بوجود آمده است و بنابراین باید به فعالیت خود ادامه دهد.


منبع : آسیب شناسی روانی ( دکتر مهدی گنجی )