سلام لطفا راهنمایم کنید بخدا خسته شدم اصلا حس میکنم تو ۱۵ سالگی فسردگی گرفتم بابام باهام درست حرف نمیزنه وقتی میخواد ی چیزیو بهم بگه با داد و فوحشع بعد توقع داره من درست باهاش حرف بزنم البته من بهش فوحش نمیدم ک فقط صدام بلنده ک اونم دسته خودم نیست اینقد از بچگی تو خونمون سرم داد زدن ک منم الان ناخودآگاه کلن صدام بلنده سرع همین من میشم بی ادب و فلان سره کوچیک ترین بی اهمیت ترین موضوع ها داد میزنه و حرف الکی میزنه جلو بقیع خوردم میکنه فوش میده بعد همش میخواد ک بقیه خوب باهاش حرف بزنن از ۹ سالگی به بعدم همش خاطره های خیلی بدی دارم از ازندگیم اینق ک دلم نمیخواد بهشون فک کنم افسرده شدم بخدا اصلا از خونمون بیرون نمیرم ب جز خونه مامانبزرگ و عمه عمو و فلان ک خیلی خیلی کمه سالی۳ بار اونم شاید برم شاید نرم مامان بابام میرن و میان ولی من علاقه ایی ندارم
از جمع بیزارم
تو خونمون بیشتر وقتا تنهام و گریه میکنم
چیکار کنم بخدا خسته شدم چن روزیع ک اصلن باهاشون حزف نمیزنم از اتاقمم ب جز دستشویی بیرون نمیرم حس میکنم اینطوری بهتره چون اگ برم بیرون باز سر هرچی بحث و دعواس خیلی خیلی خسته شدم
هم سن و سالامو ک میبینم چقد باباهاشون بهشون احترام میزارن حسرت میخورم واقعا
ی اخلاق خیلی بدی داره اصن یه موضوعو ک شروع کرد ب حرف زدن همینجوری ادامش میده و هی حرف میزنه و غر میزنه اینقد ک دلت میخواد خودتو بکشی جوابشم بدم میشم بی ادب و فوش و فلان
اگ میتونستم خودمو میکشتم