کي به روانشناس مراجعه کنيم؟
روانپزشک و روانشناس چه تفاوتي دارند؟ کي به روانپزشک مراجعه کنيم، کي به روانشناس؟ اينها سوالهايي است که ممکن است براي خيلي از افراد جامعه پيش بيايد و خيليها هم جواب آن را ندانند و به اشتباه به روانپزشک يا روانشناس مراجعه کنند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از هفته نامه سلامت، حتي اين عدم شناخت بين طبقه تحصيلکرده و ممتاز جامعه هم مشاهده ميشود که نمونه آن را در فيلمهاي سينمايي و سريالهاي تلويزيوني هم زياد ميتوان ديد.در این مطلب در مورد تفاوت اين 2 رشته صحبت کردهايم و از دکتر حسين ابراهيميمقدم، روانشناس، عضو هياتعلمي دانشگاه آزاد اسلامي پرسيدهايم که اصولا کي بايد به روانشناس مراجعه کنيم؟
ابتدا بگوييد چه تعريفي از روانپزشک و روانشناس داريد؟
بهطور کلي از نظر محتوايي و علمي، روانشناس و روانپزشک تفاوتهايي نيز با يکديگر دارند. روانشناس فردي است که ابتدا در مقطع کارشناسي (ليسانس) و سپس کارشناسيارشد (فوقليسانس) و در آخر دکترا (PhD) تحصيل کرده و ميتواند در مورد مسائل خانوادهها، فرزندان، شخصيت افراد، چگونگي شکلگيري يک خانواده سالم، مسائل زيستشناختي و... مشاوره دهد. از آن طرف، روانپزشکان افرادي هستند که ابتدا بهعنوان پزشک عمومي تحصيلات دانشگاهي خود را انجام دادهاند و سپس در زمينه تخصص حرفه روانپزشکي را انتخاب کردهاند و به عبارت ديگر روانپزشک اصولا پزشکي است که براساس ديدگاههاي پزشکي و فيزيولوژيکي و با تاکيد بر مباني زيستشناسي روي اختلالهاي رفتاري به مطالعه افراد ميپردازد و ميتوانند با تجويز دارو اختلالها و رفتارهاي نابهنجار را کنترل کنند و از تجويز دارو کمک ميگيرند.
روانشناس با چه تکنيکهايي ميتواند بهتر مشاوره دهد؟
روانشناس قادر است با استفاده از روشهاي خانوادهدرماني، تئاتردرماني، بررسي رفتارهاي روانشناختي و روانکاوي به مراجعان خود کمک کند. ضمنا روانشناسها در عين حالي که سعي در شناسايي و برطرفکردن اختلالهاي رواني افراد براي بهتر شدن زندگيشان دارند صرفا به دنبال نشانههاي بيماري نيستند.
معمولا ديدگاه يک روانشناس با يک روانپزشک درباره يک فرد سالم چيست؟
از ديدگاه روانپزشک، فرد سالم فردي است که نشانههاي بيماري رواني در او وجود نداشته باشد و اگر چنين نشانهاي در فرد وجود داشته باشد، روانپزشک دارودرماني و شوکدرماني را در اولويت کارش قرار ميدهد ولي از ديدگاه يک روانشناس فرد سالم فردي است که نهتنها بيماري رواني ندارد بلکه ويژگيهاي مثبت ديگري مانند مفيد بودن، پيشرفت کردن و احساس تعلق و... در او وجود دارد. اين موضوع را ميتوانم با يک مثال روشن کنم، فرض کنيد يک دستگاه فاکس خريداري کردهايد. اگر موفق به راهاندازي آن دستگاه نشويد احتمالا اولين کاري که ميکنيد خواندن بروشور يا راهنماي آن است و اگر به شما کمکي نکرد با شرکت مربوطه تماس ميگيريد و اگر آن تماس هم مشکل شما را حل نکرد، مسئول تعميرگاه آن شرکت در محل حاضر خواهد شد. در خيلي از مواقع دستگاهها با دستورالعمل و برنامهريزي خاص بدون نياز به قطعه کار خواهند کرد و در پارهاي از موارد، نياز به تعويض يک قطعه خواهد بود.
منظورتان از اين مثال شرايط آدمها و مشکلات آنهاست. اينطور نيست؟
بله همينطور است. اختلالهاي رفتاري افراد هم به همين شکل است مثلا دانشآموزي که انگيزه کافي براي درس خواندن ندارد، والدين او سعي ميکنند با خواندن مقالات و کتابها راهکارهاي مناسب را پيدا کنند مانند مثال بروشور ولي گاهي نياز است که با يک مشاور تماس بگيرند مانند مثالي که با کارشناس دستگاه فاکس به عمل آمد و اگر مشکل اين دانشآموز حل نشد با کمک گرفتن از يک مشاور و شرکت در جلسههاي مختلف مشاوره، ممکن است مشکل پيش آمده حل شود. مثل کاري که که فرد کارشناس براي دستگاه فاکس انجام داد ولي اگر جلسههاي مشاوره نتيجه مطلوبي نداشت، آن وقت ميتوان به يک روانپزشک مراجعه کرد که با دارودرماني آن مشکل برطرف شود مثل مثال تعويض قطعه. بنابراين بايد اول مشکل را ريشهيابي و بعد به روانشناس يا روانپزشک مراجعه کنيم.
منبع : سلامت نیوز