سلام من خیلی مشکل دارم نمیدونم چیکار کنم با هیچ کس نمیتونم کنار بیام قضیه اینه که من از یه مدتی من به خاطر کنکور از وقتی که وارد دهم شدم تصمیم گرفتم که تو اتاق درس بخونم و روی درس خوندنم خیلی حساسیت به خرج دادم اما چون دایم درس میخواندم و وقتی نمیداشتم برای خودم و حرفای دیگران منو گیج میکرد و از طرفی وقتی درس میخواندم فایده ای نداشت چون افکار منفی داشتم البته برای کنکوری نتیجه نداد ولی تو مدرسه معلم هر سه سال بالای نوزده بود امسال که سال دونمه و بازم خوب نخوندم اما من میخوام هدفمو و من اگه امسال ویزیو که میخوام در نیام دوباره میخونم برام مهم نیس خانواده یا کسی دیگه پشتم باشه یاز طرفی من اصلا ورزش نمیکنم کلا آدم آروم و ساکتیم نمیدونم چیکار کنم کاش تو یه جای دیگه به دنیا میومدم مثلاً تو اروپا همیشه دوست دارم تنها باشم و مجبور نباشم بقیه رو تحمل کنم میدونین چیه دوستان دارم تو مهمونی باشم ولی دیگه نمیدونم هیچی نمیدونم من اعتراف میکنم هیچی نمیدونم ولی میخوام من اعتراف میکنم که نمیتونم ولی هدفمو میخوام میخوام جراح شم و بعد برم آلمان حداقل اونجا آدما کمتر همدیگه رو میبینن اونجوری نه من بقیه رو اذیت میکنم نه اونا منو من میترسم از این که بقیه منو قضاوت کنن کاش اینجا هم مثل خارج بود که بچه ها زودتر جدا میشن و علاوه بر درس کار نیمه وقت انجام میدن از بس که به زور میتونم به بقیه اطمینان کنم و میترسم از یه طرفم خودم دیگه بریدم یه راه حل بگین چطوری میتونم مشاوره بگیرم که ما مان بابام نفهمن یعنی من زیاد متوجه میشم یا بقیه زیاد بیخیالن تو رو خدا کمکم هیچ جوری نمیشه مشکلاتم و وب کنم رفتار بده ادمارو ول کنم به خودم توجه کنم خودخواه باشم خودمو بخوام زندگی رو بخوام لطفا کمکم کنین و زود جواب بدین مامان و بابام آدما خوبین نمیدونم چمه شاید وسواس دارم چیکار میتونم بکنم نمیدونم با این نسبت به قبل بهتر شدم اما مثل قبل هیچی برام مهم نیس نمیشه گفت کاملا هیچی برام مهم نیس یعنی از زندگی اصلا لذت نمیبرم از زندگی اصلا کاش تنها بودم تنها بی عرضه تر از من تو دنیا پیدا نمیشه به اینترنت اعتیاد دارم هیچ کس رو نمیخوام تو زندگیم باشه هیچ کس متاسفم حتی نمیدونم چی مینویسم براتون ولی اینو فهمیدم که من واسه جنگیدن تو این زندگی ضعیفم و متاسفانه حاضرم برای حل شدن کار دیگران وقتمو بیشتر بزارم نمیدونم چمه نمیدونم الان مرده بودم کمتر عذاب میکشیدم