۳۰ سالمه،قدم ۱۷۳ هست وزنم ۵۷
کسی رو ک دوسش داشتم اصلا ذره ای به من علاقه نداشت
بخاطر کنجکاوی دوبار سمت رابطه جنسی کشیده شدم و تو هر دوبار بشدت شکست خوردم و اونها هم ذره ای به من علاقه نداشتن
میدونم خیلی لاغرم و هیچکس دوسم نداره ،بخصوص بعد رابطه
البته بهشون حق میدم
داداشم جدیدا ازدواج کرده و خانمش ۷ سال از من کوچیکتره و طبیعتا الان خیلی رمانتیکن و اینو توی جمع ابراز میکنند
حسودیم نمیشه ولی خیلی یادم میفته چقدر حسرت بدلم مونده ،ی بغل پر از احساس یا حتی ی بغل ساده
نمیتونم اینا رو ببینم ،اعصابم خورد میشه،یاد نداشته های زندگیم میوفتم ،یاد اینکه چقدر تنهام و از چه چیزهایی محروم هستم
چطور بدون عشق و امید به زندگی ،زندگی ارومی داشته باشم
بدتر از همه اینکه ادم ایده ال گرایی هستم و از هر پسری خوشم نمیاد و وقتی هم خوشم نیاد نمیتونم حتی یکثانیه تحملشون کنم،یکبار عاشق شدم و ۴ ساله ک بابتش میسوزم،دوسال کات کردیم و الان هنوز بیادشم،هرشب و روز
درحالی ک هیچکس از من خوشش نمیاد
چطور بدون عشق زندگی کنم؟ چطور با اینکه میدونم هیچوقت قرار نیست ازدواج کنم به زندگی ادامه بدم؟
حتی دگ حوصله ی سرکار رفتن هم ندارم،چون امکان تفریح فردی ندارم ،خانوادم خیلی متعصب هستند