نمایش نتایج: از 1 به 23 از 23

موضوع: چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

3280
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    سلام و عرض ادب، وقت به خیر
    من در مورد مسئله ای میخواستم راهنمایی بگیرم و ممنونم که وقت میگذارین.
    متاسفانه حدود سه هفته پیش زن عموی من که بیماری خاصی هم نداشتن خیلی ناگهانی که توی خونه بودن و دوسه ساعتی بقیه بیرون بودن ایشون یهو دچار عارضه ی سکته ی مغزی میشن و متاسفانه توی چند ثانیه همون موقع از دنیا میرن.
    به خاطر رابطه ی صمیمی و طولانی مدت ما از بچگی با خانواده ی عموم و زن عموم و از اونجایی که زن عموی من بسیار خانوم مهربان ، خوش قلب و با روی باز و خیلی با شخصیت و با کمالات بودن ما ایشون رو خیلی دوست داشتیم و همینطور ایشون هم خیلی به ما لطف داشتن همیشه
    به همین خاطر شبی که این اتفاق افتاد و یهو به ما خبر دادن که زن عموم حالش بد شده و رفته بیمارستان و بعد که ما رفتیم و متاسفانه جای بیمارستان ما زن عموم رو توی غسال خونه دیدیم و یکی از بدترین و تلخ ترین شب زندگی ما اون شب رقم خورد برای خانواده ی عموم و خانواده ی ما


    خلاصه ما همه مون خیلی از این اتفاق حالمون بد شد و راستش گاهی همه ی خانواده انگار باورمون نشده که همچین اتفاقی افتاده چون خیلی بی مقدمه و ناگهانی بود و تبعا تاثیرات بی سابقه ای روی همه مون گذاشته.
    مسئله ای که من الان دارم و به خاطرش اینجا مطرح کردم این بود که من امسال تصمیم گرفتم برای آزمون ارشد 1400 از همین اول های سال بشینم درس بخونم و موقعی که این اتفاق افتاد من داشتم منابع ام رو پیدا میکردم و روی برنامه هام بررسی میکردم و دقیقا از همون شبی که این اتفاق افتاد من انگار مغزم قفل شد و اونقدر درگیر شدم که کاملا سررشته ی کارهام رو از دست دادم
    و چون به خاطر اینکه همیشه دوس ندارم وقتی کسی ناراحته من هم بهش دامن بزنم ابراز احساس و گریه هام رو بیشتر توی تنهایی میذارم تا پیش مادرم و دختر عموهام و بچه های عموم، چون میدونم حلشون به اندازه ی کافی بد هست و فقط سعی میکنم حفظ ظاهر کنم و دلداری بدم بهشون.

    این چند روز بعد از مراسم روز هفتم که تا اون موقع ما همه ی خانواده شب و روز اونجا بودیم و در حد چند ساعت استراحت و لباس عوض کردن خونه میومدیم و از روز دوم من میدیدم مهمون ها زیاد هستن احساس مسئولیت کردم توی تدارکات و پذیرایی با اینکه خیلی سختم بود ولی کمک کردم به خصوص چون عروس بزرگ زن عموم مدیریت کارها رو بر عهده داشتن و خیلی زحمت کشیدن.


    ما با عموم اینا هم شهری هستیم و سعی کردیم هفته ای دوسه بار بریم خونه شون و هر هفته پنجشنبه ها رو سرخاک میریم با اینکه هوا شدید گرم شده اینجا و متاسفانه ساعات سرخاک رفتن هم دقیقا اوج گرمای روز هستش که خیلی اذیت کننده هم هست ولی خب زیاد به چشم نمیاد و دیگه این مدت مراقبت های کرونا هم برای ما و خانواده ی عموم به حاشیه رفت ولی خب خداروشکر کسی مریض نشد توی مراسم ها.

    من این چند روز کمی که حالم بهتر شد یه مقدار توی اینترنت مطالعه کردم که چجوری میشه حال خودم و بقیه رو بهتر کنم چون همه میگن زن عموتون راضی نیست شما اینقدر گریه و زاری و بی طاقتی میگنین و روح ایشون اینجوری اذیت میشه.
    مراحل سوگواری رو خوندم و چون اولین باره توی این شرایط هستم نمیدونستم باید دقیقا چیکار کنم و الان نمیدونم با این وضعی که پیش اومده آیا من میتونم با تمرکز و دقت خوب بشینم برنامه هام رو اجرا کنم؟
    چون تا قبل از این جریان با وجود کرونا و محدودیت روابط ما روزهای تعطیل به خصوص جمعه ها رو همیشه تو طبیعت میرفتیم و جاهای خلوت که زیبایی های بهار رو ببینیم و من همیشه آهنگ های شاد گوش میدادم و خلاصه همه چیز برام خیلی خوب بود، اما بعد این اتفاق من اولین بار لباس عزا پوشیدم و حتی گاهی جلوی آیینه میرم یهو به خودم میام میگم من چرا این لباس رو پوشیدم!
    و به خاطر آداب و رسومی که هست نمیشه هنوز مسافرت رفت یا تفریح که یه مقدار تاثیر گذار باشه
    من خیلی آسیب دیدم واقعا و یادم نمیاد در تمام عمر برای کسی اینجوری ناراحت شده باشم و اینقدر اشک بریزم
    روزای اول اصلا آروم و قرار نداشتم و وقت بالشم از اشک خیس میشد و اصلا نمیخواستم باور کنم زن عموم دیگه بین ما نیست ولی دوسه تا از دوستام لطف کردن وقتی حالمو دیدن خیلی باهام صحبت کردن و همینطور چند تا از خانوم های فامیل، اونقدر ناراحت بودم که حس کردم یه تیکه از وجودم کنده شده و هر روز قلبم درد میگرفت و چشمام و خیلی فشار روی من بود
    و هنوز تمرکز و حواسم کاملا سرجاش نیومده چون حس می کنم چیزها رو یادم میره، ولی خب حرفای بقیه خیلی برام موثر بود و به نسبت حال بهتری دارم و میخوام ببینم چطوری میشه برنامه هام رو از سر بگیرم.

    و اینکه چه کارهایی لازمه انجام بدم که هم حال خودم بهتر بشه و هم خانواده و بچه های عموم رو بتونم در حد توانم روی حالشون تاثیر مثبت بذارم چون شدیدا حالشون بده و این چند روز یکم بهتر شدن و دوتا پسراش چند بار اقدام به خودکشی کردن و هر روز و هر شب میرن سرخاک، چون متاسفانه غم و غصه و اشک ریختن و ناراحتی هیچ چیزی رو درست نمیکنه و خودمم حس می کنم روح زن عموم اینجوری راضی نیست چون یکی از نوه هاشم خوابشو دیده بود که بهش گفته بود چرا اینقدر همش گریه میکنین.

    با تشکر
    ویرایش توسط یلدا 25 : 06-01-2020 در ساعت 09:15 PM
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    سلام

    تسلیت میگم.

    راستش متاسفانه نظری ندارم چون خودمم در اینجور مواقع نمیدونم باید چکار کنم.

  3. کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام و عرض ادب، وقت به خیر
    من در مورد مسئله ای میخواستم راهنمایی بگیرم و ممنونم که وقت میگذارین.
    متاسفانه حدود سه هفته پیش زن عموی من که بیماری خاصی هم نداشتن خیلی ناگهانی که توی خونه بودن و دوسه ساعتی بقیه بیرون بودن ایشون یهو دچار عارضه ی سکته ی مغزی میشن و متاسفانه توی چند ثانیه همون موقع از دنیا میرن.
    به خاطر رابطه ی صمیمی و طولانی مدت ما از بچگی با خانواده ی عموم و زن عموم و از اونجایی که زن عموی من بسیار خانوم مهربان ، خوش قلب و با روی باز و خیلی با شخصیت و با کمالات بودن ما ایشون رو خیلی دوست داشتیم و همینطور ایشون هم خیلی به ما لطف داشتن همیشه
    به همین خاطر شبی که این اتفاق افتاد و یهو به ما خبر دادن که زن عموم حالش بد شده و رفته بیمارستان و بعد که ما رفتیم و متاسفانه جای بیمارستان ما زن عموم رو توی غسال خونه دیدیم و یکی از بدترین و تلخ ترین شب زندگی ما اون شب رقم خورد برای خانواده ی عموم و خانواده ی ما


    خلاصه ما همه مون خیلی از این اتفاق حالمون بد شد و راستش گاهی همه ی خانواده انگار باورمون نشده که همچین اتفاقی افتاده چون خیلی بی مقدمه و ناگهانی بود و تبعا تاثیرات بی سابقه ای روی همه مون گذاشته.
    مسئله ای که من الان دارم و به خاطرش اینجا مطرح کردم این بود که من امسال تصمیم گرفتم برای آزمون ارشد 1400 از همین اول های سال بشینم درس بخونم و موقعی که این اتفاق افتاد من داشتم منابع ام رو پیدا میکردم و روی برنامه هام بررسی میکردم و دقیقا از همون شبی که این اتفاق افتاد من انگار مغزم قفل شد و اونقدر درگیر شدم که کاملا سررشته ی کارهام رو از دست دادم
    و چون به خاطر اینکه همیشه دوس ندارم وقتی کسی ناراحته من هم بهش دامن بزنم ابراز احساس و گریه هام رو بیشتر توی تنهایی میذارم تا پیش مادرم و دختر عموهام و بچه های عموم، چون میدونم حلشون به اندازه ی کافی بد هست و فقط سعی میکنم حفظ ظاهر کنم و دلداری بدم بهشون.

    این چند روز بعد از مراسم روز هفتم که تا اون موقع ما همه ی خانواده شب و روز اونجا بودیم و در حد چند ساعت استراحت و لباس عوض کردن خونه میومدیم و از روز دوم من میدیدم مهمون ها زیاد هستن احساس مسئولیت کردم توی تدارکات و پذیرایی با اینکه خیلی سختم بود ولی کمک کردم به خصوص چون عروس بزرگ زن عموم مدیریت کارها رو بر عهده داشتن و خیلی زحمت کشیدن.


    ما با عموم اینا هم شهری هستیم و سعی کردیم هفته ای دوسه بار بریم خونه شون و هر هفته پنجشنبه ها رو سرخاک میریم با اینکه هوا شدید گرم شده اینجا و متاسفانه ساعات سرخاک رفتن هم دقیقا اوج گرمای روز هستش که خیلی اذیت کننده هم هست ولی خب زیاد به چشم نمیاد و دیگه این مدت مراقبت های کرونا هم برای ما و خانواده ی عموم به حاشیه رفت ولی خب خداروشکر کسی مریض نشد توی مراسم ها.

    من این چند روز کمی که حالم بهتر شد یه مقدار توی اینترنت مطالعه کردم که چجوری میشه حال خودم و بقیه رو بهتر کنم چون همه میگن زن عموتون راضی نیست شما اینقدر گریه و زاری و بی طاقتی میگنین و روح ایشون اینجوری اذیت میشه.
    مراحل سوگواری رو خوندم و چون اولین باره توی این شرایط هستم نمیدونستم باید دقیقا چیکار کنم و الان نمیدونم با این وضعی که پیش اومده آیا من میتونم با تمرکز و دقت خوب بشینم برنامه هام رو اجرا کنم؟
    چون تا قبل از این جریان با وجود کرونا و محدودیت روابط ما روزهای تعطیل به خصوص جمعه ها رو همیشه تو طبیعت میرفتیم و جاهای خلوت که زیبایی های بهار رو ببینیم و من همیشه آهنگ های شاد گوش میدادم و خلاصه همه چیز برام خیلی خوب بود، اما بعد این اتفاق من اولین بار لباس عزا پوشیدم و حتی گاهی جلوی میرم یهو به خودم میام میگم من چرا این لباس رو پوشیدم!
    و به خاطر آداب و رسومی که هست نمیشه هنوز مسافرت رفت یا تفریح که یه مقدار تاثیر گذار باشه
    من خیلی آسیب دیدم واقعا و یادم نمیاد در تمام عمر برای کسی اینجوری ناراحت شده باشم و اینقدر اشک بریزم
    روزای اول اصلا آروم و قرار نداشتم و وقت بالشم از اشک خیس میشد و اصلا نمیخواستم باور کنم زن عموم دیگه بین ما نیست ولی دوسه تا از دوستام لطف کردن وقتی حالمو دیدن خیلی باهام صحبت کردن و همینطور چند تا از خانوم های فامیل، اونقدر ناراحت بودم که حس کردم یه تیکه از وجودم کنده شده و هر روز قلبم درد میگرفت و چشمام و خیلی فشار روی من بود
    و هنوز تمرکز و حواسم کاملا سرجاش نیومده چون حس می کنم چیزها رو یادم میره، ولی خب حرفای بقیه خیلی برام موثر بود و به نسبت حال بهتری دارم و میخوام ببینم چطوری میشه برنامه هام رو از سر بگیرم.

    و اینکه چه کارهایی لازمه انجام بدم که هم حال خودم بهتر بشه و هم خانواده و بچه های عموم رو بتونم در حد توانم روی حالشون تاثیر مثبت بذارم چون شدیدا حالشون بده و این چند روز یکم بهتر شدن و دوتا پسراش چند بار اقدام به خودکشی کردن و هر روز و هر شب میرن سرخاک، چون متاسفانه غم و غصه و اشک ریختن و ناراحتی هیچ چیزی رو درست نمیکنه و خودمم حس می کنم روح زن عموم اینجوری راضی نیست چون یکی از نوه هاشم خوابشو دیده بود که بهش گفته بود چرا اینقدر همش گریه میکنین.

    با تشکر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام یلدا خانم

    ضایعه درگذشت زن عموتون رو تسلیت عرض میکنم
    خیلی متاسف شدم و از خدا برای شما و به ویژه فرزند هاشون صبر مسئلت میکنم
    چیزی که من میتونم بهتون بگم به عنوان کسی که توی ۱۳ سالگی مادرش مرحوم شده و این دوران رو طی کرده و میدونه چه درد عمیقی توی وجود آدم احساس میشه
    پذیرش خودتون رو نسبت به این اتفاق بالاببرین پذیرش بهترین سلاح شما و خانواده هست دربرابر این ضایعه و البته با زمان به وجود میاد دراین مسیر کاری که شما باید برای خودتون بکنید هیچ وقت این اندوه رو داخل خودتون نریزید و خودتون رو تخلیه کنید
    سعی کنید به لحاظ معنوی روح و روانتون رو تقویت کنید و دلتون رو به خدا بسپارین قرائت قرآن نه باصوت که باعث گریه بشه اما برای درک معنی قرائت قرآن بسیار مفید هست
    من خودم توی روزهای سخت و طاقت فرسای داغ مادرم این آیه رو زمزمه میکردم
    وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ

    اى پیامبر ـ به شکیبایان نوید ده.
    همانان که چون پیشامد ناگوارى به آنان برسد مى گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او بازمى گردیم.


    توی تمام روزهای غم آلود این آیه برای من مرحم شد امید دارم با زمزمه مکرر این آیه شاهد تاثیر معجزه آساش باشین

    درمورد خانواده عموتون تنهاشون نگزارین و اجازه بدین خودشون رو با گریه و حتی فریاد خالی کنن
    بهشون دلداری بدین با کلماتی مثل اینکه مادرت بهشت رفت جایگاهش کنار خداست بهره گیری کنید از کلماتی مثل اینکه یادت میره ، فراموش میکنی ، غصه نخور ، گریه نکن ، همه میمیرن، به شدت پرهیز کنید که احوال داغ دیده رو آشفته میکنه

    امیدوارم خدا بهتون به ویژه به فرزند هاش صبر بده

  5. کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 70 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    با سلام خدمت شما
    دوست عزیزاحساس ناراحتی شما در شرایطی که توصیف کردید کاملا قابل درک است.
    واقعیت این است که وقتی عزیزی را از دست می دهیم هیچ راهی جز سوگواری کردن به هر شیوه ای که دوست داریم و با آن احساس راحتتری می کنیم وجو ندارد.
    قرار نیست با اشک ریختن و یا به قول شما ناراحتی کردن چیزی را درست کنیم، بلکه اینها همه ابراز هیجانات احساسات عمیقی اس که در هر کسی به شیوه خودش رخ می دهد.
    فردی که عمل جراحی انجام داده به هرحال درد می کشد تا آثار جراحی التیام یابند و اگر فریادی بزند قرار نیست که آن زخم خوب شود.
    فقدان و از دست دادن یک فرد عزیز در زندگی یک درد و رنج عظیمی است که غم و ناراحتی ناشی از آن اجتناب ناپذیر است و به هرحال باید طی شود و فقط گذر زمان می تواند کمی به افراد کمک کند تا این واقعا دردناک را بتوانند هضم کنند و آن را بپذیرند.
    افراد معمولا مراحل مختلفی را پشت سر می گذارند که می تواند به ترتیب و یا به صورت رفت و برگشت باشد.
    به این ترتیب که مراحل اولیه معمولا به همراه شوک و انکار است و فرد نمی تواند از دست دادن یک نفر مهم در زندگی اش را باور کند و شاید تلاش کند و یا خیال پردازی و رویا بافی کند و یا منتظر باشد که آن فرد بازگردد.
    در ادامه می تواند با احساس گناه و خشم همراه باشد.
    خشم از هر فرد یا عاملی که نتوانست به زنده ماندن آن فرد کمک کند و یا روزگار که او را گرفت و احساس گناه بابت اینکه افراد نزدیک به او نتوانستند او را از این مرگ نجات دهند و باید کاری می کرده اند که نکرده اند.
    مرحله دیگر افسردگی است که افراد در غم فرو می روند و حتی ممکن است برای مدتی کارکردهای معمول خودشان را از دست بدهند و افت شدیدی در خلقشان و عملکردهای معمولشان پیدا کنند.
    مرحله آخر پذیرش است که فرد می بیند چاره ای ندارد جز اینکه بپذیرد آن فرد برای همیشه از بین آنها رفته است و دیگر هم باز نمی گردد و زندگی بدون حضور او همچنان ادامه دارد و آنها هم ناچارند بدون آن فرد به زندگی شان ادامه دهند و با نبودن او کنار بیایند.
    به این ترتیب به هیچ عنوان نمی توان از این پروسه اجتناب کرد و یا میزان آن را کم کرد.
    تنها موضوعی که می تواند کمی التیام بخش باشد و تحمل این حجم از غم و اندوه را راحتتر کند، حضور اطرافیان و تنها نگذاشتن افراد داغدار است.
    هرچه آنها بیشتر درباره احساساتی که تجربه می کنند و یا خاطراتشان با آن فرد صحبت کنند بهتر می توانند با این موضوع کنار بیایند.
    بر خلاف تصور عموم که فکر می کنند گریه کردن بد است و یا سعی دارند به نحوی اینگونه افراد را به سکوت و یا عدم ناراحتی دعوت کنند، هرگونه ممانعت از این جریان طبیعی باعث ایجاد اختلال در طی شدن روند عادی این فرایند می شود.
    همچنین گفتن جملاتی مانند راحت شد که رفت، الان حالش اونجا خوبه، خدا رو شکر کن که بقیه غزیزانت هستند و یا اون ناراحت میشه تو رو اینطوری ببیینه، نه تنها به فرد کمکی نمی کنند بلکه ممکن است بر درد و رنج آنها بیفزاید.
    پس بهتر است به این افراد اجازه دهیم به شیوه خودشان سوگواری کنند و مسلما هرچه این فرد برای آنها عزیزتر بوده باشد فقدان او دشوارتر خواهد بود.
    تنها کاری که از دست اطرافیان برمی آید راحت گذاشتن آنها و همدلی و حمایت و همراهی آنها است تا بتوانند این پروسه را طی کنند و به مرحله پذیرش برسند.
    می تواند مراحل سوگ را جستجو کنید و دربار ه آن اطلاعات بیشتری به دست آورید تا بتوانید نقش و حضور موثرتری برای آنها داشته باشید.

  7. 2 کاربران زیر از moshaver-editor بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 70 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    با سلام خدمت شما
    دوست عزیزاحساس ناراحتی شما در شرایطی که توصیف کردید کاملا قابل درک است.
    واقعیت این است که وقتی عزیزی را از دست می دهیم هیچ راهی جز سوگواری کردن به هر شیوه ای که دوست داریم و با آن احساس راحتتری می کنیم وجو ندارد.
    قرار نیست با اشک ریختن و یا به قول شما ناراحتی کردن چیزی را درست کنیم، بلکه اینها همه ابراز هیجانات احساسات عمیقی اس که در هر کسی به شیوه خودش رخ می دهد.
    فردی که عمل جراحی انجام داده به هرحال درد می کشد تا آثار جراحی التیام یابند و اگر فریادی بزند قرار نیست که آن زخم خوب شود.
    فقدان و از دست دادن یک فرد عزیز در زندگی یک درد و رنج عظیمی است که غم و ناراحتی ناشی از آن اجتناب ناپذیر است و به هرحال باید طی شود و فقط گذر زمان می تواند کمی به افراد کمک کند تا این واقعا دردناک را بتوانند هضم کنند و آن را بپذیرند.
    افراد معمولا مراحل مختلفی را پشت سر می گذارند که می تواند به ترتیب و یا به صورت رفت و برگشت باشد.
    به این ترتیب که مراحل اولیه معمولا به همراه شوک و انکار است و فرد نمی تواند از دست دادن یک نفر مهم در زندگی اش را باور کند و شاید تلاش کند و یا خیال پردازی و رویا بافی کند و یا منتظر باشد که آن فرد بازگردد.
    در ادامه می تواند با احساس گناه و خشم همراه باشد.
    خشم از هر فرد یا عاملی که نتوانست به زنده ماندن آن فرد کمک کند و یا روزگار که او را گرفت و احساس گناه بابت اینکه افراد نزدیک به او نتوانستند او را از این مرگ نجات دهند و باید کاری می کرده اند که نکرده اند.
    مرحله دیگر افسردگی است که افراد در غم فرو می روند و حتی ممکن است برای مدتی کارکردهای معمول خودشان را از دست بدهند و افت شدیدی در خلقشان و عملکردهای معمولشان پیدا کنند.
    مرحله آخر پذیرش است که فرد می بیند چاره ای ندارد جز اینکه بپذیرد آن فرد برای همیشه از بین آنها رفته است و دیگر هم باز نمی گردد و زندگی بدون حضور او همچنان ادامه دارد و آنها هم ناچارند بدون آن فرد به زندگی شان ادامه دهند و با نبودن او کنار بیایند.
    به این ترتیب به هیچ عنوان نمی توان از این پروسه اجتناب کرد و یا میزان آن را کم کرد.
    تنها موضوعی که می تواند کمی التیام بخش باشد و تحمل این حجم از غم و اندوه را راحتتر کند، حضور اطرافیان و تنها نگذاشتن افراد داغدار است.
    هرچه آنها بیشتر درباره احساساتی که تجربه می کنند و یا خاطراتشان با آن فرد صحبت کنند بهتر می توانند با این موضوع کنار بیایند.
    بر خلاف تصور عموم که فکر می کنند گریه کردن بد است و یا سعی دارند به نحوی اینگونه افراد را به سکوت و یا عدم ناراحتی دعوت کنند، هرگونه ممانعت از این جریان طبیعی باعث ایجاد اختلال در طی شدن روند عادی این فرایند می شود.
    همچنین گفتن جملاتی مانند راحت شد که رفت، الان حالش اونجا خوبه، خدا رو شکر کن که بقیه غزیزانت هستند و یا اون ناراحت میشه تو رو اینطوری ببیینه، نه تنها به فرد کمکی نمی کنند بلکه ممکن است بر درد و رنج آنها بیفزاید.
    پس بهتر است به این افراد اجازه دهیم به شیوه خودشان سوگواری کنند و مسلما هرچه این فرد برای آنها عزیزتر بوده باشد فقدان او دشوارتر خواهد بود.
    تنها کاری که از دست اطرافیان برمی آید راحت گذاشتن آنها و همدلی و حمایت و همراهی آنها است تا بتوانند این پروسه را طی کنند و به مرحله پذیرش برسند.
    می تواند مراحل سوگ را جستجو کنید و دربار ه آن اطلاعات بیشتری به دست آورید تا بتوانید نقش و حضور موثرتری برای آنها داشته باشید.

  9. کاربران زیر از moshaver-editor بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,912 بار در 980 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام و عرض ادب، وقت به خیر
    من در مورد مسئله ای میخواستم راهنمایی بگیرم و ممنونم که وقت میگذارین.
    متاسفانه حدود سه هفته پیش زن عموی من که بیماری خاصی هم نداشتن خیلی ناگهانی که توی خونه بودن و دوسه ساعتی بقیه بیرون بودن ایشون یهو دچار عارضه ی سکته ی مغزی میشن و متاسفانه توی چند ثانیه همون موقع از دنیا میرن.
    به خاطر رابطه ی صمیمی و طولانی مدت ما از بچگی با خانواده ی عموم و زن عموم و از اونجایی که زن عموی من بسیار خانوم مهربان ، خوش قلب و با روی باز و خیلی با شخصیت و با کمالات بودن ما ایشون رو خیلی دوست داشتیم و همینطور ایشون هم خیلی به ما لطف داشتن همیشه
    به همین خاطر شبی که این اتفاق افتاد و یهو به ما خبر دادن که زن عموم حالش بد شده و رفته بیمارستان و بعد که ما رفتیم و متاسفانه جای بیمارستان ما زن عموم رو توی غسال خونه دیدیم و یکی از بدترین و تلخ ترین شب زندگی ما اون شب رقم خورد برای خانواده ی عموم و خانواده ی ما


    خلاصه ما همه مون خیلی از این اتفاق حالمون بد شد و راستش گاهی همه ی خانواده انگار باورمون نشده که همچین اتفاقی افتاده چون خیلی بی مقدمه و ناگهانی بود و تبعا تاثیرات بی سابقه ای روی همه مون گذاشته.
    مسئله ای که من الان دارم و به خاطرش اینجا مطرح کردم این بود که من امسال تصمیم گرفتم برای آزمون ارشد 1400 از همین اول های سال بشینم درس بخونم و موقعی که این اتفاق افتاد من داشتم منابع ام رو پیدا میکردم و روی برنامه هام بررسی میکردم و دقیقا از همون شبی که این اتفاق افتاد من انگار مغزم قفل شد و اونقدر درگیر شدم که کاملا سررشته ی کارهام رو از دست دادم
    و چون به خاطر اینکه همیشه دوس ندارم وقتی کسی ناراحته من هم بهش دامن بزنم ابراز احساس و گریه هام رو بیشتر توی تنهایی میذارم تا پیش مادرم و دختر عموهام و بچه های عموم، چون میدونم حلشون به اندازه ی کافی بد هست و فقط سعی میکنم حفظ ظاهر کنم و دلداری بدم بهشون.

    این چند روز بعد از مراسم روز هفتم که تا اون موقع ما همه ی خانواده شب و روز اونجا بودیم و در حد چند ساعت استراحت و لباس عوض کردن خونه میومدیم و از روز دوم من میدیدم مهمون ها زیاد هستن احساس مسئولیت کردم توی تدارکات و پذیرایی با اینکه خیلی سختم بود ولی کمک کردم به خصوص چون عروس بزرگ زن عموم مدیریت کارها رو بر عهده داشتن و خیلی زحمت کشیدن.


    ما با عموم اینا هم شهری هستیم و سعی کردیم هفته ای دوسه بار بریم خونه شون و هر هفته پنجشنبه ها رو سرخاک میریم با اینکه هوا شدید گرم شده اینجا و متاسفانه ساعات سرخاک رفتن هم دقیقا اوج گرمای روز هستش که خیلی اذیت کننده هم هست ولی خب زیاد به چشم نمیاد و دیگه این مدت مراقبت های کرونا هم برای ما و خانواده ی عموم به حاشیه رفت ولی خب خداروشکر کسی مریض نشد توی مراسم ها.

    من این چند روز کمی که حالم بهتر شد یه مقدار توی اینترنت مطالعه کردم که چجوری میشه حال خودم و بقیه رو بهتر کنم چون همه میگن زن عموتون راضی نیست شما اینقدر گریه و زاری و بی طاقتی میگنین و روح ایشون اینجوری اذیت میشه.
    مراحل سوگواری رو خوندم و چون اولین باره توی این شرایط هستم نمیدونستم باید دقیقا چیکار کنم و الان نمیدونم با این وضعی که پیش اومده آیا من میتونم با تمرکز و دقت خوب بشینم برنامه هام رو اجرا کنم؟
    چون تا قبل از این جریان با وجود کرونا و محدودیت روابط ما روزهای تعطیل به خصوص جمعه ها رو همیشه تو طبیعت میرفتیم و جاهای خلوت که زیبایی های بهار رو ببینیم و من همیشه آهنگ های شاد گوش میدادم و خلاصه همه چیز برام خیلی خوب بود، اما بعد این اتفاق من اولین بار لباس عزا پوشیدم و حتی گاهی جلوی آیینه میرم یهو به خودم میام میگم من چرا این لباس رو پوشیدم!
    و به خاطر آداب و رسومی که هست نمیشه هنوز مسافرت رفت یا تفریح که یه مقدار تاثیر گذار باشه
    من خیلی آسیب دیدم واقعا و یادم نمیاد در تمام عمر برای کسی اینجوری ناراحت شده باشم و اینقدر اشک بریزم
    روزای اول اصلا آروم و قرار نداشتم و وقت بالشم از اشک خیس میشد و اصلا نمیخواستم باور کنم زن عموم دیگه بین ما نیست ولی دوسه تا از دوستام لطف کردن وقتی حالمو دیدن خیلی باهام صحبت کردن و همینطور چند تا از خانوم های فامیل، اونقدر ناراحت بودم که حس کردم یه تیکه از وجودم کنده شده و هر روز قلبم درد میگرفت و چشمام و خیلی فشار روی من بود
    و هنوز تمرکز و حواسم کاملا سرجاش نیومده چون حس می کنم چیزها رو یادم میره، ولی خب حرفای بقیه خیلی برام موثر بود و به نسبت حال بهتری دارم و میخوام ببینم چطوری میشه برنامه هام رو از سر بگیرم.

    و اینکه چه کارهایی لازمه انجام بدم که هم حال خودم بهتر بشه و هم خانواده و بچه های عموم رو بتونم در حد توانم روی حالشون تاثیر مثبت بذارم چون شدیدا حالشون بده و این چند روز یکم بهتر شدن و دوتا پسراش چند بار اقدام به خودکشی کردن و هر روز و هر شب میرن سرخاک، چون متاسفانه غم و غصه و اشک ریختن و ناراحتی هیچ چیزی رو درست نمیکنه و خودمم حس می کنم روح زن عموم اینجوری راضی نیست چون یکی از نوه هاشم خوابشو دیده بود که بهش گفته بود چرا اینقدر همش گریه میکنین.

    با تشکر
    یلدا جان سلام عزیزم.
    تسلیت میگم، ان شاءالله روحشون شاد باشه و در آغوش رحمت و مهربانی خداوند قرار بگیرن.

    واقعیت اینه که زندگی انسانها پس از مرگ جسم مادی تموم نمیشه و تازه روح از بند و اسارت جسم رها میشه و وارد مرحله بالاتر و والاتری از زندگی قرار میگیره.

    این ما هستیم که در این دنیا خوابیم و اسیر وابستگیها و معرفت و دانش محدود این دنیاییم و از درک حقیقی زندگی محرومیم.

    با وجود خوبیهای زیادی که از ایشون گفتی قطعا الان در بهترین جایگاه قرار دارن و همونطور که ایشون به خواب نوه شون اومده و ابراز ناراحتی کرده از اینکه زیاد گریه میکنین ،
    این ناراحتیهای شما مانع از این میشه که روح ایشون در آرامش باشه و از زیباییهای عالم ملکوت لذت ببره.

    پس خواهش میکنم به خاطر خدا و آرامش روح ایشون آروم باشین و به خونواده اون مرحومم با انتقال این مطالب کمک کنین تا آروم باشن.

    فقط خدا میدونه که روح اون مرحوم چه عذابی کشیده از دیدن اینکه بچه هاش خودکشی کردن و به دست خودشون میخواستن وارد تاریکی جهنم بشن...

    با خوندن قرآن ،دعا و صدقاتی که به نیابت از ایشون انجام میدبن هم به آرامش بیشتر خودتون کمک کنین و هم با ثوابشون دستگیر روح این بزرگوار باشین در عالم بالا.

    بهت پیشنهاد میکنم حتما درباره تجارب نزدیک به مرگ رو مطالعه کن تا بیشتر بدونی ارواح خوبی که از بند این دنیا خلاص میشن چه شادمانی بی حد و اندازه ای شامل حالشون میشه و دیدن ناراحتی عزیزانشون چقدر جلوی لذت و حال خوبشونو میگیره.

  11. 3 کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41621
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    110
    تشکر شده 44 بار در 37 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    یلدا جان بهت تسلیت میگم
    زمان که بگذره همه چیز اروم میشه یه چیزی شنیدی میگن خاک سرد میکنه واقعا هم سرد میکنه
    ادما میرن و فقط خاطره هاشون میمونه هعیییی روزگار

  13. کاربران زیر از tarah2020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    44135
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    فقط میدونم که خیلی سخته ولی انسان باید رو پا خودش بایسته و بدونکه زندگی جریان داره
    اینکه میگم خیلی سخته واقعا درکت میکنم واقعا سخته ولی چکار میشه کرد همیشه همین است و همیشه هم همین بوده و نمیشه که آدم خودشه دیوونه کنه ، باید بخاطر اون عزیزشم که شده به زندگی ادامه بده و به یادش باشه ولی نباید اون رو از یاد ببره
    ویرایش توسط sobhan99 : 06-02-2020 در ساعت 05:23 PM
    امضای ایشان
    لوله بازکنی

  15. کاربران زیر از sobhan99 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    سلام و عرض ادب، وقت به خیر بچه ها
    خیلی متشکرم که لطف و توجه گذاشتین و برام پیام گذاشتین هم دوستان عزیز و هم مشاور محترم انجمن
    عذر میخوام بابت اینکه زودتر نتونستم آنلاین بشم و جواب پست ها رو بدم، متاسفانه این دوسه روز که یه مقدار حالم داشت بهتر میشد مریض شدن دوسه نفر از خانواده و فامیل باز حالم رو بهم ریخت
    یکیشون برادرزاده ام که دیروز دوباره رفت اتاق عمل
    یکیشون خالم، خاله ی بزرگم و همسرش هم باز مریض شدن


    بدتر از همه ی این ها دختر عمه ام که دوسال پیش سرطان سینه گرفت و خیلی شرایط سختی رو گذروند که با شیمی درمانی تونست به زندگی برگرده، متاسفانه مدتیه حالش خوب نبود و خیلی استرس کرونا داشت، الان یه دکتر ازش سی تی اسکن گرفته گفته سه تا تومور توی سرش هست!!!!!
    روحیه اش شدیدا خرابه و همش گریه میکنه و مضطربه و خیلی برای پسر بچه اش ناراحته
    دیگه این چند روز همش درگیر این مسائل شدم و عیادتشون رفتم، راستش یه روز مغزم انگار قفل کرد، نمیدونم سیستم این دنیا و کارهای خدا و سرنوشت چجوریه که گ اهی اینجوری آدم ها رو گیر میاره
    اما سعی میکنم آرامشم رو تا حدی حفظ کنم و خب به جز روحیه دادن و دعا کاری از دستم برنمیاد.
    حالا ببینیم تا هفته ی آینده که دکتر خودش میاد مطب و دوباره سی تی اسکن بگیره که ببینیم اوضاعش چطوری هست.
    من سعی کردم خیلی بهش روحیه بدم ، متاسفانه خواهر و برادرهاش با اینکه سن شون بالاست اصلا شرایط رو درک نمیکنن و فقط گریه میکنن
    متوجه هم نیستن نباید با تلفن همراه زیاد حرف بزنه، متاسفانه سری قبل هم که بیمار شد صبح تا شب بدون توجه به حال و شرایط فقط از روی نگرانی و احساس کلی باهاش حرف میزدن و من فکر می کنم اون تلفن های صبح تا شب شاید روی این تومورهای امروزی که درست تشخیص داده شده بی تاثیر نباشن
    چون خودش میگفت گاهی از بس با گوشی حرف میزد سردرد و گوش درد میگرفته دیگه من بهش خیلی تذکر دادم ولی خب!!!!!
    دیگه من امروز یکم تونستم بیام پای لپتاپ و پیام ها رو جواب بدم
    ببخشید بچه ها دلم خیلی پر بود.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 06-03-2020 در ساعت 09:44 PM
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  17. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Experience نمایش پست ها
    سلام

    تسلیت میگم.

    راستش متاسفانه نظری ندارم چون خودمم در اینجور مواقع نمیدونم باید چکار کنم.
    سلام آقای تجربه، متشکرم از تسلیت تون،
    همین که لطف کردین برام پیام گذاشتین ممنونم.
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  18. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام یلدا خانم

    ضایعه درگذشت زن عموتون رو تسلیت عرض میکنم
    خیلی متاسف شدم و از خدا برای شما و به ویژه فرزند هاشون صبر مسئلت میکنم
    چیزی که من میتونم بهتون بگم به عنوان کسی که توی ۱۳ سالگی مادرش مرحوم شده و این دوران رو طی کرده و میدونه چه درد عمیقی توی وجود آدم احساس میشه
    پذیرش خودتون رو نسبت به این اتفاق بالاببرین پذیرش بهترین سلاح شما و خانواده هست دربرابر این ضایعه و البته با زمان به وجود میاد دراین مسیر کاری که شما باید برای خودتون بکنید هیچ وقت این اندوه رو داخل خودتون نریزید و خودتون رو تخلیه کنید
    سعی کنید به لحاظ معنوی روح و روانتون رو تقویت کنید و دلتون رو به خدا بسپارین قرائت قرآن نه باصوت که باعث گریه بشه اما برای درک معنی قرائت قرآن بسیار مفید هست
    من خودم توی روزهای سخت و طاقت فرسای داغ مادرم این آیه رو زمزمه میکردم
    وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ

    اى پیامبر ـ به شکیبایان نوید ده.
    همانان که چون پیشامد ناگوارى به آنان برسد مى گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او بازمى گردیم.


    توی تمام روزهای غم آلود این آیه برای من مرحم شد امید دارم با زمزمه مکرر این آیه شاهد تاثیر معجزه آساش باشین

    درمورد خانواده عموتون تنهاشون نگزارین و اجازه بدین خودشون رو با گریه و حتی فریاد خالی کنن
    بهشون دلداری بدین با کلماتی مثل اینکه مادرت بهشت رفت جایگاهش کنار خداست بهره گیری کنید از کلماتی مثل اینکه یادت میره ، فراموش میکنی ، غصه نخور ، گریه نکن ، همه میمیرن، به شدت پرهیز کنید که احوال داغ دیده رو آشفته میکنه

    امیدوارم خدا بهتون به ویژه به فرزند هاش صبر بده

    سلام آقای سلطنت
    سپاسگزارم از حرفای قشنگ و مفیدتون
    متاسفم بابت تجربه تون در این مورد و امیدوارم روح مادر گرانقدرتون تا ابدیت در دنیای جاویدان شاد باشن

    متشکرا از تسلیت تون، ان شاالله که غم نبینین دیگه، واقعا صبر هست که آدم رو سر پا نگه میداره این مواقع

    در مورد پذیرش و توصیه هاتون هم متشکرم و موافقم ، واقعا لازم هستن
    من تا حدودی تونستم خودم رو اینجوری آروم کنم این چند روز، هرچند این دوسه روز باز حالم به خاطر شرایط فامیل و برادرزاده ام بد شد، اما خب دارم قوی بودن رو تمرین می کنم

    ممنون که این آیه رو بهم گفتین وقتی خوندم آروم شدم اما خب میدونین که این موقع ها آدم بیشتر بر اساس احساس هست تا عقل و منطق
    خیلی سخته پذیرش این آیه ولی خب آرامش دهنده هست

    در مورد شرایط خانواده ی عموم هم با اینکه من تا به حال همچین شرایطی رو تجربه نکردم ولی به بقیه گفتم اجازه بدید گریه کنن خالی کنن خودشون رو
    پسر بزرگش حدود 50 سالشه هفته ی قبل با اینکه راهش دوره بازم اومده بود سرخاک و گریه میکرد، پدرم هم براش یه لیوان آب برد و سعی کرد مانع گریه اش بشه، منم آب رو ازش گرفتم گفتم بابا لطفا راحتش بذار که خالی بشه
    اصلا از این عقیده که مرد نباید گریه کنه خوشم نمیاد، این چند روز هم دیدم چقدر مردهای فامیل گریه میکردن و توی سرشون میزدن به خاطر این اتفاق
    خب مرد ها هم آدم هستن احساس دارن و نیاز دارن به خالی شدن.

    من که زن عموم اینجوری شد کلا احساساتم داشت من رو مدیریت میکرد و روزای اول با اصرار بقیه و خانوم های مسن فامیل یکم غذا میخوردم، انگار نمیخواستم باور کنم زن عموم توی خونه نیست، گفتم باید اول زن عمو بیاد بعد من غذا بخورم، دیگه بقیه میگفتن اینجوری خیلی آسیب میبینی و بی توجه به ضعف و درد چشم و سر درد فقط گریه میکردم، مادرمم گفت میدونم سخته اما باید یکم غذا بخورین که تو این شرایط کرونا مجبور نشیم بریم بیمارستان، غذا ّ همه چی انگار زهر بود و تلخ
    همه چیز خیلی سخت گذشت و خیلی تلخ...


    نمیدونم میشد پیشگیری کرد یا واقعا عمر زن عموم باید اینجا و اینجوری تموم میشد ولی هر چیزی که بود شدیدا سخت بود و قلب همونو تا همیشه به درد آورد.
    من میدونم حتی خانواده ی ما و به خصوص بچه هاش تا همیشه این سوگ رو گوشه ی قلب و ذهن شون دارن، مگه میشه آدم عزیزش رو کلا یادش بره...
    خیلی سخته کسی که زیاد دوسش داشته باشی و یهو اینجوری بره، خدا کنه برای هیچ آدمی پیش نیاد.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 06-03-2020 در ساعت 09:37 PM
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  20. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 12


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام آقای سلطنت
    سپاسگزارم از حرفای قشنگ و مفیدتون
    متاسفم بابت تجربه تون در این مورد و امیدوارم روح مادر گرانقدرتون تا ابدیت در دنیای جاویدان شاد باشن

    متشکرا از تسلیت تون، ان شاالله که غم نبینین دیگه، واقعا صبر هست که آدم رو سر پا نگه میداره این مواقع

    در مورد پذیرش و توصیه هاتون هم متشکرم و موافقم ، واقعا لازم هستن
    من تا حدودی تونستم خودم رو اینجوری آروم کنم این چند روز، هرچند این دوسه روز باز حالم به خاطر شرایط فامیل و برادرزاده ام بد شد، اما خب دارم قوی بودن رو تمرین می کنم

    ممنون که این آیه رو بهم گفتین وقتی خوندم آروم شدم اما خب میدونین که این موقع ها آدم بیشتر بر اساس احساس هست تا عقل و منطق
    خیلی سخته پذیرش این آیه ولی خب آرامش دهنده هست

    در مورد شرایط خانواده ی عموم هم با اینکه من تا به حال همچین شرایطی رو تجربه نکردم ولی به بقیه گفتم اجازه بدید گریه کنن خالی کنن خودشون رو
    پسر بزرگش حدود 50 سالشه هفته ی قبل با اینکه راهش دوره بازم اومده بود سرخاک و گریه میکرد، پدرم هم براش یه لیوان آب برد و سعی کرد مانع گریه اش بشه، منم آب رو ازش گرفتم گفتم بابا لطفا راحتش بذار که خالی بشه
    اصلا از این عقیده که مرد نباید گریه کنه خوشم نمیاد، این چند روز هم دیدم چقدر مردهای فامیل گریه میکردن و توی سرشون میزدن به خاطر این اتفاق
    خب مرد ها هم آدم هستن احساس دارن و نیاز دارن به خالی شدن.

    من که زن عموم اینجوری شد کلا احساساتم داشت من رو مدیریت میکرد و روزای اول با اصرار بقیه و خانوم های مسن فامیل یکم غذا میخوردم، انگار نمیخواستم باور کنم زن عموم توی خونه نیست، گفتم باید اول زن عمو بیاد بعد من غذا بخورم، دیگه بقیه میگفتن اینجوری خیلی آسیب میبینی و بی توجه به ضعف و درد چشم و سر درد فقط گریه میکردم، مادرمم گفت میدونم سخته اما باید یکم غذا بخورین که تو این شرایط کرونا مجبور نشیم بریم بیمارستان، غذا ّ همه چی انگار زهر بود و تلخ
    همه چیز خیلی سخت گذشت و خیلی تلخ...


    نمیدونم میشد پیشگیری کرد یا واقعا عمر زن عموم باید اینجا و اینجوری تموم میشد ولی هر چیزی که بود شدیدا سخت بود و قلب همونو تا همیشه به درد آورد.
    من میدونم حتی خانواده ی ما و به خصوص بچه هاش تا همیشه این سوگ رو گوشه ی قلب و ذهن شون دارن، مگه میشه آدم عزیزش رو کلا یادش بره...
    خیلی سخته کسی که زیاد دوسش داشته باشی و یهو اینجوری بره، خدا کنه برای هیچ آدمی پیش نیاد.

    یلدا خانم تمام سوالات شما برای من پیش اومد و پرسیدم وبرای هرکدام جواب گرفتم
    احساسی که باعث میشه شما بگین شاید میشد کاری کرد برای من کاملا قابل درکه
    اما خدایی جهان هستی درقرآن کریم گفته

    هُوَ الَّذِى خَلَقَکُم مِن طِینٍ ثُمَّ قَضَى‏ أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمّىً عِندَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (انعام، ۲)
    او کسى است که شما را از گل آفرید، پس از آن أجلى را (براى زندگى شما در دنیا) قرار داد و أجلى معیّن (که مربوط به آخرت یا غیر قابل تغیر در دنیاست) نزد اوست. پس (با وجود این) شما شک و شبهه می‏کنید
    درتفسیر این ایه گفته شده مرگ نه ساعتی پیش میوفته نه ساعتی عقب درزمانی که خدا مقدر کرده جان به جان آفرین تسلیم میشه
    پس هیچ گاه نبودن خودتون دراون لحضه درکنار شخص مرحوم رو
    علت کوتاهی خودتون ندونید
    که اگر درکنار ایشون بورین و تمام کادر پزشکی هم بودن نمیشد کاری کرد وقتی خواست خدا درزمان معین برسه

  22. 3 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط moshaver-editor نمایش پست ها
    با سلام خدمت شما
    دوست عزیزاحساس ناراحتی شما در شرایطی که توصیف کردید کاملا قابل درک است.
    واقعیت این است که وقتی عزیزی را از دست می دهیم هیچ راهی جز سوگواری کردن به هر شیوه ای که دوست داریم و با آن احساس راحتتری می کنیم وجو ندارد.
    قرار نیست با اشک ریختن و یا به قول شما ناراحتی کردن چیزی را درست کنیم، بلکه اینها همه ابراز هیجانات احساسات عمیقی اس که در هر کسی به شیوه خودش رخ می دهد.
    فردی که عمل جراحی انجام داده به هرحال درد می کشد تا آثار جراحی التیام یابند و اگر فریادی بزند قرار نیست که آن زخم خوب شود.
    فقدان و از دست دادن یک فرد عزیز در زندگی یک درد و رنج عظیمی است که غم و ناراحتی ناشی از آن اجتناب ناپذیر است و به هرحال باید طی شود و فقط گذر زمان می تواند کمی به افراد کمک کند تا این واقعا دردناک را بتوانند هضم کنند و آن را بپذیرند.
    افراد معمولا مراحل مختلفی را پشت سر می گذارند که می تواند به ترتیب و یا به صورت رفت و برگشت باشد.
    به این ترتیب که مراحل اولیه معمولا به همراه شوک و انکار است و فرد نمی تواند از دست دادن یک نفر مهم در زندگی اش را باور کند و شاید تلاش کند و یا خیال پردازی و رویا بافی کند و یا منتظر باشد که آن فرد بازگردد.
    در ادامه می تواند با احساس گناه و خشم همراه باشد.
    خشم از هر فرد یا عاملی که نتوانست به زنده ماندن آن فرد کمک کند و یا روزگار که او را گرفت و احساس گناه بابت اینکه افراد نزدیک به او نتوانستند او را از این مرگ نجات دهند و باید کاری می کرده اند که نکرده اند.
    مرحله دیگر افسردگی است که افراد در غم فرو می روند و حتی ممکن است برای مدتی کارکردهای معمول خودشان را از دست بدهند و افت شدیدی در خلقشان و عملکردهای معمولشان پیدا کنند.
    مرحله آخر پذیرش است که فرد می بیند چاره ای ندارد جز اینکه بپذیرد آن فرد برای همیشه از بین آنها رفته است و دیگر هم باز نمی گردد و زندگی بدون حضور او همچنان ادامه دارد و آنها هم ناچارند بدون آن فرد به زندگی شان ادامه دهند و با نبودن او کنار بیایند.
    به این ترتیب به هیچ عنوان نمی توان از این پروسه اجتناب کرد و یا میزان آن را کم کرد.
    تنها موضوعی که می تواند کمی التیام بخش باشد و تحمل این حجم از غم و اندوه را راحتتر کند، حضور اطرافیان و تنها نگذاشتن افراد داغدار است.
    هرچه آنها بیشتر درباره احساساتی که تجربه می کنند و یا خاطراتشان با آن فرد صحبت کنند بهتر می توانند با این موضوع کنار بیایند.
    بر خلاف تصور عموم که فکر می کنند گریه کردن بد است و یا سعی دارند به نحوی اینگونه افراد را به سکوت و یا عدم ناراحتی دعوت کنند، هرگونه ممانعت از این جریان طبیعی باعث ایجاد اختلال در طی شدن روند عادی این فرایند می شود.
    همچنین گفتن جملاتی مانند راحت شد که رفت، الان حالش اونجا خوبه، خدا رو شکر کن که بقیه غزیزانت هستند و یا اون ناراحت میشه تو رو اینطوری ببیینه، نه تنها به فرد کمکی نمی کنند بلکه ممکن است بر درد و رنج آنها بیفزاید.
    پس بهتر است به این افراد اجازه دهیم به شیوه خودشان سوگواری کنند و مسلما هرچه این فرد برای آنها عزیزتر بوده باشد فقدان او دشوارتر خواهد بود.
    تنها کاری که از دست اطرافیان برمی آید راحت گذاشتن آنها و همدلی و حمایت و همراهی آنها است تا بتوانند این پروسه را طی کنند و به مرحله پذیرش برسند.
    می تواند مراحل سوگ را جستجو کنید و دربار ه آن اطلاعات بیشتری به دست آورید تا بتوانید نقش و حضور موثرتری برای آنها داشته باشید.


    سلام و عرض ادب
    سپاسگزارم بابت مطالب مفیدتون
    استفاده کردم.
    زنده باشین.

    من برام سوال شده بود که آیا این مراحل رفت و برگشت هم دارن یا نه از نظر روانشناسی
    که شما این نکته رو اشاره کردین، متشکرم

    من خودم الان مسئله ای که دارم با کمک و حرفای اطرفیان و چند تا از دوستانم خیلی بهتر شدم و کمک کردن که به مرحله ی پذیرش برسم اما خب یه مقدار ناراحتی که هنوز هستش
    اما خب هر روز که یادم میاد یا بحثش تو خونه و خاطراتمون هست و یا آخر هفته ها که سر مزار میریم بازم این زخم انگار تازه میشه
    من هنوز نمیتونم براش خوراکی فاتحه بخونم ولی چند بار قران و دعا و صلوات خوندم
    انگار ضمیر ناخودآگاهم نمیخواد قبول کنه مرگ رو در مورد زن عموم، چون خیلی یهویی این اتفاق افتاد و هیچ مقدمه ای نداشت.
    ما هیچ کدوم فکر نمیکردیم این اتفاق تا 20 یا 30 سال دیگه بیفته.
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  24. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    یلدا جان سلام عزیزم.
    تسلیت میگم، ان شاءالله روحشون شاد باشه و در آغوش رحمت و مهربانی خداوند قرار بگیرن.

    واقعیت اینه که زندگی انسانها پس از مرگ جسم مادی تموم نمیشه و تازه روح از بند و اسارت جسم رها میشه و وارد مرحله بالاتر و والاتری از زندگی قرار میگیره.

    این ما هستیم که در این دنیا خوابیم و اسیر وابستگیها و معرفت و دانش محدود این دنیاییم و از درک حقیقی زندگی محرومیم.

    با وجود خوبیهای زیادی که از ایشون گفتی قطعا الان در بهترین جایگاه قرار دارن و همونطور که ایشون به خواب نوه شون اومده و ابراز ناراحتی کرده از اینکه زیاد گریه میکنین ،
    این ناراحتیهای شما مانع از این میشه که روح ایشون در آرامش باشه و از زیباییهای عالم ملکوت لذت ببره.

    پس خواهش میکنم به خاطر خدا و آرامش روح ایشون آروم باشین و به خونواده اون مرحومم با انتقال این مطالب کمک کنین تا آروم باشن.

    فقط خدا میدونه که روح اون مرحوم چه عذابی کشیده از دیدن اینکه بچه هاش خودکشی کردن و به دست خودشون میخواستن وارد تاریکی جهنم بشن...

    با خوندن قرآن ،دعا و صدقاتی که به نیابت از ایشون انجام میدبن هم به آرامش بیشتر خودتون کمک کنین و هم با ثوابشون دستگیر روح این بزرگوار باشین در عالم بالا.

    بهت پیشنهاد میکنم حتما درباره تجارب نزدیک به مرگ رو مطالعه کن تا بیشتر بدونی ارواح خوبی که از بند این دنیا خلاص میشن چه شادمانی بی حد و اندازه ای شامل حالشون میشه و دیدن ناراحتی عزیزانشون چقدر جلوی لذت و حال خوبشونو میگیره.


    سلام رامونا جان، متشکرم عزیزدلم
    غم نبینی عزیزم
    حرفات رو با دقت دوسه بار خوندم ، آرامش بخش بود و تونستم واقع بینانه به موضوع نگاه کنم

    حرفات درسته عزیزم و قبولشون دارم اما گاهی انقدر احساسات افراطی میشن که مانع میشن آدم عاقلانه به موضوع نگاه کنه و خب میدونی که این مواقع آدم تقریبا به ضورت تمام در اختیار احساسات قرار میگیره
    این چند روز اخیر بیشتر به این چیزا فکر کردم و سعی میکنم واقع بینانه نگاهش کنم
    من خیلی زن عموم رو دوست داشتم، مادرم میگه تو هیچوقت بهش بی احترامی نکردی همیشه بهش احترام گذاشتی و محبت بینتون بوده پس اینقدر خودتو عذاب نده
    زن عموم واقعا جزو بهترین های زندگیم هست و خواهد موند اینقدر که این زن با کمالات و عین یه اقیانوس بود که همه چیز رو توی خودش گم میکرد
    من این چند روز سعی میکنم درس های اخلاقیشو سرلوحه ی زندگیم قرار بدم، اون واقعا مثل فرشته ها بود، خیلی با درک و شعور بالا ، خیلی با حیا و با نجابت
    زن داییم میگفت زن عموت خیلی ماه بود من که یه زن هستم وقتی چند بار دیدمش باهاش حرف میزدم هیچوقت مستقیم تو چشمام نگاه نمیکرد اینقدر که این زن حجب و حیا داشت
    خداییش هر چقدر از خوبی هاش بگم بازم کم گفتم
    ولی خب حیف و صد حیف که خیلی یهویی رفت ، کاش حداقل 20 سال دیگه زنده بود و سه تا بچه های مجردش هم ازدواج میکردن
    اون همیشه نگران همه بود نگران بچه هاش بود به جز خودش
    یا اینکه کاش یه چند مدت مریض بود که هم خودش و هم بقیه بهتر میتونستیم این اتفاق رو هضم کنیم
    چون خودش هم شوکه شده، خیلی یهویی شد

    شبی که ما رفتیم بیمارستان من با مانتو و شال قرمز رفتم، دلم نیومد مانتوی مشکی بپوشم گفتم من میدونم زن عموم هیچیش نیست اون به ندرت بیمارستان میرفت
    اما خب یه جوری انگار ته دلم خالی شده بود چون برادرم گفته بود همتون بیاین بیمارستان زن عمو حالش خوب نیست، در واقع همون موقع تموم کرده بود توی خونه و شوک ها هم نتونستن برش گردونن
    بعدش که اونجا رسیدیم انگار یه ساعت گذشت و وقتی داداشم به ما ملحق شد و یهو با داد و گریه گفت زن عمو....
    من اصلا باورم نشد گفتم چرا دارید میبریدش غسال خونه زن عموی من زنده است ، من نهایت فکر میکردم شاید کرونا گرفته باشه یا فشارش رفته بالا
    میدونی خیلی بد بود ما حتی تو بیمارستان هم نرفتیم که ببینیمش، توی غسال خونه دیدیمش که قشنگ و آروم خوابیده بود ولی هرچی صداش زدیم دیگه بیدار نشد...

    اون شب یکی از بدترین شب های زندگی ما شد، از صدای گریه و شیون ما دو خانواده مسئول غسال خونه هم گریه میکرد
    روز بعد هم که مراسم تشییع بود من جلوتر بودم خیلی سخت بود دیدنش که داشتن توی قبر میذاشتن
    هرچی میگفتم اونجا نذاریدش گوش نمیدادن...
    بعد فکر کردم شاید بهتر بود شب میاوردیمش خونه شاید صدای ما رو میشنید بیدار میشد یا اینکه یه روز به تاخیر مینداختیم تشییع رو
    به خدا هنوز باورم نمیشه، حس می کنم زنده است ولی خب میدونم یادش مثل همیشه زنده است من براش فعل گذشته استفاده نمیکنم.
    چند شب پیش خونه شون بودیم پیش بجه ها موقع برگشت دیدم زن عموم تو جمع نیست که مثل همیشه با محبت مارو بدرقه کنه یه لحظه خواستم بگم پس زن عمو کجاست ولی یهو به خودم اومدم و خودمو کنترل کردم
    اون باید زنده میموند............

    ممنونم عزیزم ار حرف ها و پیشنهادت، آرومم کرد.
    درست میگی عزیزم خیلی ها هم بهمون میگن با گریه و این چیزا روحش رو اذیت میکنین
    براش خیرات دادیم و بچه ها چند بار بازم اینکارو کردن
    دوتا پسر کوچیکش چون وابسته تر بودن خیلی اذیت میشن و دختر کوچیکش
    دیگه من روزای اول حواسم به پسرها بود که نکنه خودکشی کنن و به برادرهام سپردم تنهاشون نگذارن و هر جا میخوان باهاشون باشن
    یکیشون رفته بود قبر کنار زن عموم رو خریده بود میگفت باید با ماشین خودمو از دره پرت کنم بعد بیارید من و پیش مادرم بذارید
    یا شب ها میرفتیم میگفت مادرم اینجا تنها اذیت میشه بیایم چادر بزنیم اینجا زندگی کنیم
    یا تو خونه همش میگفت اینجا جای مامان بود، بعد گوشیشو میگرفت باهاش حرف میزد میگفت باشه امشب زودتر میام خونه
    آخه زن عموم هر شب بهشون زنگ میزده که از سرکار برن خونه، دیونه مون کردن به خدا
    گاه و بیگاه سر خاک میرن نصفه شب شیش صبح
    شبای اول من با اینکه اصلا حالم خوب نبود ولی بقیه میگفتن اگه دوسش داری براش نماز وحشت و قرآن بخون
    دیگه من و پسر عموم نماز میخوندیم شبای اول
    اصلا خونه هم عذاب دهنده شده چون خاطرات زن عموم اونجاست.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 06-04-2020 در ساعت 09:33 PM
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  25. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط tarah2020 نمایش پست ها
    یلدا جان بهت تسلیت میگم
    زمان که بگذره همه چیز اروم میشه یه چیزی شنیدی میگن خاک سرد میکنه واقعا هم سرد میکنه
    ادما میرن و فقط خاطره هاشون میمونه هعیییی روزگار

    سلام آقای طراح
    متشکرم، غم نبینین
    بله شنیدم، این مدت هم زیاد میگفتن بقیه
    مادرم روز تشییع روی سر همه مون از خاک اونجا ریخت، اینجا معتقدن که این کار ناراحتی و وابستگی و غصه رو کم میکنه

    مادرم میگه با اینکه 33 سال از فوت پدربزرگم میگذره ولی هنوز انگار تازه است
    من میبینم هر بار سرخاک بابابزرگم میریم مادرم عین دختر بچه ها قبرشو بوس میکنه و کلی گریه میکنه
    میگه آدم عزیزشو از دست بده هر چی هم روزگار بهش به خوشی بگذره ولی تا وقتی زنده است اون داغ روی دلشه...
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط sobhan99 نمایش پست ها
    فقط میدونم که خیلی سخته ولی انسان باید رو پا خودش بایسته و بدونکه زندگی جریان داره
    اینکه میگم خیلی سخته واقعا درکت میکنم واقعا سخته ولی چکار میشه کرد همیشه همین است و همیشه هم همین بوده و نمیشه که آدم خودشه دیوونه کنه ، باید بخاطر اون عزیزشم که شده به زندگی ادامه بده و به یادش باشه ولی نباید اون رو از یاد ببره


    سلام
    سپاسگزارم از پیام تون
    حق با شماست ولی گاهی واقعیت اونقدر تلخه پذیرشش خیلی سخت میشه
    عین یه داروی تلخ
    واقعا آدم ها موجودات عجیب غریبی هستن
    امروز توی مزارستان یه خانومی بود پسر جوونشو به خاطر کرونا از دست داده بود، پسره دوسه هفته پیش عقد کرده بود و عروسیشو به خاطر کرونا عقب انداخته بود
    مادرش جوری گریه میکرد آدم جیگرش کباب میشد
    افسوس که گاهی جز غصه هیچی برای آدم نمیمونه
    ولی خب بایست کم کم کنار اومد چون راه دیگه ای نیست و روح این افراد هم به گفته ی خیلی ها عذاب میکشن.
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  28. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    بعد بچه ها یه رسم بدی اینجا هست
    خانوما موقع عزا با ناخن یا انگشت روی صورتشون میکشن و گاها زخمی میشه گونه هاشون
    من اون مدت میدیدم انگار دلم ریش ریش میشد و خیلی میترسیدم
    انگار ناخنشونو روی جیگر من میکشیدن

    مادر من پدرش رو بر اثر یه تصادف ناگهانی از دست داده، میگفت تا یک سال خانوم های فامیل و مامان بزرگم اینا روی قبرشو با خون میشستن و چون خانواده اش و خواهرهاش خیلی گریه کردن چند بار به خواب بقیه اومده بوده و گفته بود اصلا نمیتونم توی خونه ام بشینم همه جا نمناک و خیسه و آرامش ندارم اصلا
    مادرم میگفت بقیه بهشون گفتن کمتر گریه کنن و لباس های عزاشونو در بیارن

    یا اینکه یکی از فامیل های زن عموم رو این چند روز دیدم، یه خانومی بود که دختر نوجوونش رو تو یه تصادف از دست داده بود
    بعد خانومای فامیل گفتن توی مراسمش و اون موقع به حدی شیون میکرده که خون از آستین لباسش روی زمین میچکید...
    خیلی دردناکه واقعا از دست دادن عزیز........
    خدا کنه برای هیچ کسی پیش نیاد

    به نظرم کار خوبی نیست در این حد و من احساس می کنم زن عموم اینقدر آدم خوبیه که همه ازش راضی هستن، خانواده فامیل همسایه آشناها
    مرد و زن براش گریه میکردن ، من میگفتم زن عموم نیاز به هیچی نداره چون جاش تو بهشت هست.
    واقعا از ادم ها فقط خوبی و بدی میمونه، دنیا خیلی بی ارزش تر از چیزی هست که خیلی از ماها فکرشو میکنیم.
    من این مدت خیلی به زند گی فکر کردم
    اینکه تا وقتی هستیم قدر همو بیشتر بدونیم
    بیشتر ببه خانواده و عزیزان و دوستامون عشق بورزیم و اینکه خوش اخلاق و با محبت و احترام و شخصیت خوب و سالم چقدر میتونه نام نیک از آدم بر جای بگذاره
    زندگی خیلی کوتاهه...
    ویرایش توسط یلدا 25 : 06-04-2020 در ساعت 09:52 PM
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  29. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    یلدا خانم تمام سوالات شما برای من پیش اومد و پرسیدم وبرای هرکدام جواب گرفتم
    احساسی که باعث میشه شما بگین شاید میشد کاری کرد برای من کاملا قابل درکه
    اما خدایی جهان هستی درقرآن کریم گفته

    هُوَ الَّذِى خَلَقَکُم مِن طِینٍ ثُمَّ قَضَى‏ أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمّىً عِندَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (انعام، ۲)
    او کسى است که شما را از گل آفرید، پس از آن أجلى را (براى زندگى شما در دنیا) قرار داد و أجلى معیّن (که مربوط به آخرت یا غیر قابل تغیر در دنیاست) نزد اوست. پس (با وجود این) شما شک و شبهه می‏کنید
    درتفسیر این ایه گفته شده مرگ نه ساعتی پیش میوفته نه ساعتی عقب درزمانی که خدا مقدر کرده جان به جان آفرین تسلیم میشه
    پس هیچ گاه نبودن خودتون دراون لحضه درکنار شخص مرحوم رو
    علت کوتاهی خودتون ندونید
    که اگر درکنار ایشون بورین و تمام کادر پزشکی هم بودن نمیشد کاری کرد وقتی خواست خدا درزمان معین برسه

    ممنونم آقای سلطنت، آیه ی غمگین ولی آرامش بخشی بود
    درست میفرمایین
    اما خب توی دین اسلام میگن دو نوع مرگ هستش یکی اجل قطعی و یکی اجل مسمی
    یعنی بعضی مرگ ها قابل پیشگیری هستن
    همیشه برام سواله مرگ زن عموم از کدوم دسته بوده.
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  30. بالا | پست 19


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    ممنونم آقای سلطنت، آیه ی غمگین ولی آرامش بخشی بود
    درست میفرمایین
    اما خب توی دین اسلام میگن دو نوع مرگ هستش یکی اجل قطعی و یکی اجل مسمی
    یعنی بعضی مرگ ها قابل پیشگیری هستن
    همیشه برام سواله مرگ زن عموم از کدوم دسته بوده.
    خواهش میکنم وظیفه بود
    درمورد اجل : زن عموتون باتوجه به اینکه پسرشون پنجاه سال سن دارن پس زن عموی شما بالای شصت سال سن داشتند و توی این برهه از زندگی فکر میکنم مرگ ایشون همون مرگ مقدر شده در زمان معین بوده
    یلدا خانم مادر من توی سن جوانی تو سانحه تصادف با خودرو به گود برداری یک ساختمان تو حاشیه شهر پرتاب شد و در دم از دنیا رفتن . طی پنج سال اخیر تمام این فکرها توی ذهنم اومد و
    اگر ها ، اماها ، شاید ها ، برام سوالات زیادی به وجود آوردن
    وفکر میکردم شاید مادر جوان من اگر با ماشین نمیرفت الان زنده بود
    اگر اون روز یه اتفاقی میوفتاد تا از خونه بیرون نمیرفت الان زنده بود و......
    تا اینکه ماه رمضون دوسال قبل توی معنی یه قسمت از دعا که تومسجد میخوندن خوندم نوشته بود
    ای آنکه سبب میسازی تا مرا مورد رحمت قرار دهی و بیامرزی گناهانم را ای آنکه سبب میسازی تا عمری دوباره نصیبم کنی

    بله خداوند مسبب الاسباب ( سبب ساز ) هستند و اگر اراده میکرد و میخواست چیزی رو بهانه قرار میداد تا بواسطه اون عمری دوباره به زن عموتون و مادر من بده
    وقتی جویامیشیم که چطور مرگی که قطعی نیست از سر مارفع میشه میبینم حتی یک صدقه دادن یا یک ثواب و کار خیر
    باعث میشه بلاها و حتی مرگ ناگهانی از ما دفع بشه
    بنابراین باتوجه به اینکه خداوند سبب ساز هستند و ویژگی مسبب الاسباب از صفات خداست اگر صلاح میدونست چیزی رو بهانه ای قرار میداد تا عمر دوباره به زن عموتون و مادر من بده
    وبا توجه به اینکه زن عموی شما بسیار شخص خوبی بودن بنابراین خداوند کم علت نداشت تا عمری دوباره نصیب ایشون کنه

    پس یلدا خانم ذهنت تون رو درگیر این مسائل نکنید چون درگیر مراحل اولیه ی شوک این اتفاق میشین و نمیتونید زود تر به مرحله پذیرش برسین

  31. 3 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    خواهش میکنم وظیفه بود
    درمورد اجل : زن عموتون باتوجه به اینکه پسرشون پنجاه سال سن دارن پس زن عموی شما بالای شصت سال سن داشتند و توی این برهه از زندگی فکر میکنم مرگ ایشون همون مرگ مقدر شده در زمان معین بوده
    یلدا خانم مادر من توی سن جوانی تو سانحه تصادف با خودرو به گود برداری یک ساختمان تو حاشیه شهر پرتاب شد و در دم از دنیا رفتن . طی پنج سال اخیر تمام این فکرها توی ذهنم اومد و
    اگر ها ، اماها ، شاید ها ، برام سوالات زیادی به وجود آوردن
    وفکر میکردم شاید مادر جوان من اگر با ماشین نمیرفت الان زنده بود
    اگر اون روز یه اتفاقی میوفتاد تا از خونه بیرون نمیرفت الان زنده بود و......
    تا اینکه ماه رمضون دوسال قبل توی معنی یه قسمت از دعا که تومسجد میخوندن خوندم نوشته بود
    ای آنکه سبب میسازی تا مرا مورد رحمت قرار دهی و بیامرزی گناهانم را ای آنکه سبب میسازی تا عمری دوباره نصیبم کنی

    بله خداوند مسبب الاسباب ( سبب ساز ) هستند و اگر اراده میکرد و میخواست چیزی رو بهانه قرار میداد تا بواسطه اون عمری دوباره به زن عموتون و مادر من بده
    وقتی جویامیشیم که چطور مرگی که قطعی نیست از سر مارفع میشه میبینم حتی یک صدقه دادن یا یک ثواب و کار خیر
    باعث میشه بلاها و حتی مرگ ناگهانی از ما دفع بشه
    بنابراین باتوجه به اینکه خداوند سبب ساز هستند و ویژگی مسبب الاسباب از صفات خداست اگر صلاح میدونست چیزی رو بهانه ای قرار میداد تا عمر دوباره به زن عموتون و مادر من بده
    وبا توجه به اینکه زن عموی شما بسیار شخص خوبی بودن بنابراین خداوند کم علت نداشت تا عمری دوباره نصیب ایشون کنه

    پس یلدا خانم ذهنت تون رو درگیر این مسائل نکنید چون درگیر مراحل اولیه ی شوک این اتفاق میشین و نمیتونید زود تر به مرحله پذیرش برسین


    سلام، وقت به خیر
    سپاسگزارم، وظیفه ی بزرگواریتون هستش

    عذرخواهی می کنم که یادآور خاطرات تلخ 5 سال پیش براتون شدم
    امیدوارم روح مادر عزیزتون همیشه شاد باشه و شما و خانواده ی محترم با صبوری بتونین زندگی کنین
    مطمئنن وقتی مادرتون ببینن شما شاد و سرزنده هستن تو زندگی تون ایشون هم روح شون بیشتر آرامش میگیره

    بابت توضیحات قشنگ و مفیدتون خیلی ممنونم
    حرفاتون متین هستش ولی خب خودتون میدونین این مواقع یه مقدار منطقی رفتار کردن سخت میشه
    اما من بازم سعی می کنم بتونم با دید منطقی به مسئله نگاه کنم، که روح زن عموم هم بیشتر آروم بشه
    چون میگن هیچ کاری خارج از اراده ی خداوند نیست شاید هر نوع مرگی رو خداوند میتونن جلوش رو بگیرن و خب به قول شما اینجوری صلاح بوده شاید.
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  33. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    بچه ها بیشتر مراقب خودتون باشین
    متاسفانه موج دوم کرونا شروع شده و شیوعش همونطور که میدونین زیاد شده
    شوهرخاله ام و خاله ی من متاسفانه مبتلا شدن
    نمیخوام بگم استرس بگیرین و بترسین
    اما سعی کنین با آرامش خیلی مراقب خودتون باشین
    امیدوارم این ویروس لعنتی هر چی زودتر کم و کمتر بشه و رختشو ببنده از .کشور ما و کل دنیا.
    امضای ایشان

    زن در زبان کوردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده
    واژه ی "زن" در ادبیات کوردی، نه خانم است
    نه زنیکه
    نه بانو
    نه ضعیفه
    نه زن
    اور را"آفرت" می نامند، به معنای آفریننده!

  35. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    43959
    نوشته ها
    72
    تشکـر
    133
    تشکر شده 18 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام و عرض ادب، وقت به خیر
    من در مورد مسئله ای میخواستم راهنمایی بگیرم و ممنونم که وقت میگذارین.
    متاسفانه حدود سه هفته پیش زن عموی من که بیماری خاصی هم نداشتن خیلی ناگهانی که توی خونه بودن و دوسه ساعتی بقیه بیرون بودن ایشون یهو دچار عارضه ی سکته ی مغزی میشن و متاسفانه توی چند ثانیه همون موقع از دنیا میرن.
    به خاطر رابطه ی صمیمی و طولانی مدت ما از بچگی با خانواده ی عموم و زن عموم و از اونجایی که زن عموی من بسیار خانوم مهربان ، خوش قلب و با روی باز و خیلی با شخصیت و با کمالات بودن ما ایشون رو خیلی دوست داشتیم و همینطور ایشون هم خیلی به ما لطف داشتن همیشه
    به همین خاطر شبی که این اتفاق افتاد و یهو به ما خبر دادن که زن عموم حالش بد شده و رفته بیمارستان و بعد که ما رفتیم و متاسفانه جای بیمارستان ما زن عموم رو توی غسال خونه دیدیم و یکی از بدترین و تلخ ترین شب زندگی ما اون شب رقم خورد برای خانواده ی عموم و خانواده ی ما


    خلاصه ما همه مون خیلی از این اتفاق حالمون بد شد و راستش گاهی همه ی خانواده انگار باورمون نشده که همچین اتفاقی افتاده چون خیلی بی مقدمه و ناگهانی بود و تبعا تاثیرات بی سابقه ای روی همه مون گذاشته.
    مسئله ای که من الان دارم و به خاطرش اینجا مطرح کردم این بود که من امسال تصمیم گرفتم برای آزمون ارشد 1400 از همین اول های سال بشینم درس بخونم و موقعی که این اتفاق افتاد من داشتم منابع ام رو پیدا میکردم و روی برنامه هام بررسی میکردم و دقیقا از همون شبی که این اتفاق افتاد من انگار مغزم قفل شد و اونقدر درگیر شدم که کاملا سررشته ی کارهام رو از دست دادم
    و چون به خاطر اینکه همیشه دوس ندارم وقتی کسی ناراحته من هم بهش دامن بزنم ابراز احساس و گریه هام رو بیشتر توی تنهایی میذارم تا پیش مادرم و دختر عموهام و بچه های عموم، چون میدونم حلشون به اندازه ی کافی بد هست و فقط سعی میکنم حفظ ظاهر کنم و دلداری بدم بهشون.

    این چند روز بعد از مراسم روز هفتم که تا اون موقع ما همه ی خانواده شب و روز اونجا بودیم و در حد چند ساعت استراحت و لباس عوض کردن خونه میومدیم و از روز دوم من میدیدم مهمون ها زیاد هستن احساس مسئولیت کردم توی تدارکات و پذیرایی با اینکه خیلی سختم بود ولی کمک کردم به خصوص چون عروس بزرگ زن عموم مدیریت کارها رو بر عهده داشتن و خیلی زحمت کشیدن.


    ما با عموم اینا هم شهری هستیم و سعی کردیم هفته ای دوسه بار بریم خونه شون و هر هفته پنجشنبه ها رو سرخاک میریم با اینکه هوا شدید گرم شده اینجا و متاسفانه ساعات سرخاک رفتن هم دقیقا اوج گرمای روز هستش که خیلی اذیت کننده هم هست ولی خب زیاد به چشم نمیاد و دیگه این مدت مراقبت های کرونا هم برای ما و خانواده ی عموم به حاشیه رفت ولی خب خداروشکر کسی مریض نشد توی مراسم ها.

    من این چند روز کمی که حالم بهتر شد یه مقدار توی اینترنت مطالعه کردم که چجوری میشه حال خودم و بقیه رو بهتر کنم چون همه میگن زن عموتون راضی نیست شما اینقدر گریه و زاری و بی طاقتی میگنین و روح ایشون اینجوری اذیت میشه.
    مراحل سوگواری رو خوندم و چون اولین باره توی این شرایط هستم نمیدونستم باید دقیقا چیکار کنم و الان نمیدونم با این وضعی که پیش اومده آیا من میتونم با تمرکز و دقت خوب بشینم برنامه هام رو اجرا کنم؟
    چون تا قبل از این جریان با وجود کرونا و محدودیت روابط ما روزهای تعطیل به خصوص جمعه ها رو همیشه تو طبیعت میرفتیم و جاهای خلوت که زیبایی های بهار رو ببینیم و من همیشه آهنگ های شاد گوش میدادم و خلاصه همه چیز برام خیلی خوب بود، اما بعد این اتفاق من اولین بار لباس عزا پوشیدم و حتی گاهی جلوی آیینه میرم یهو به خودم میام میگم من چرا این لباس رو پوشیدم!
    و به خاطر آداب و رسومی که هست نمیشه هنوز مسافرت رفت یا تفریح که یه مقدار تاثیر گذار باشه
    من خیلی آسیب دیدم واقعا و یادم نمیاد در تمام عمر برای کسی اینجوری ناراحت شده باشم و اینقدر اشک بریزم
    روزای اول اصلا آروم و قرار نداشتم و وقت بالشم از اشک خیس میشد و اصلا نمیخواستم باور کنم زن عموم دیگه بین ما نیست ولی دوسه تا از دوستام لطف کردن وقتی حالمو دیدن خیلی باهام صحبت کردن و همینطور چند تا از خانوم های فامیل، اونقدر ناراحت بودم که حس کردم یه تیکه از وجودم کنده شده و هر روز قلبم درد میگرفت و چشمام و خیلی فشار روی من بود
    و هنوز تمرکز و حواسم کاملا سرجاش نیومده چون حس می کنم چیزها رو یادم میره، ولی خب حرفای بقیه خیلی برام موثر بود و به نسبت حال بهتری دارم و میخوام ببینم چطوری میشه برنامه هام رو از سر بگیرم.

    و اینکه چه کارهایی لازمه انجام بدم که هم حال خودم بهتر بشه و هم خانواده و بچه های عموم رو بتونم در حد توانم روی حالشون تاثیر مثبت بذارم چون شدیدا حالشون بده و این چند روز یکم بهتر شدن و دوتا پسراش چند بار اقدام به خودکشی کردن و هر روز و هر شب میرن سرخاک، چون متاسفانه غم و غصه و اشک ریختن و ناراحتی هیچ چیزی رو درست نمیکنه و خودمم حس می کنم روح زن عموم اینجوری راضی نیست چون یکی از نوه هاشم خوابشو دیده بود که بهش گفته بود چرا اینقدر همش گریه میکنین.

    با تشکر
    سلام درکتون میکنم من سال ۹۸ دوتا مادربزرگام از دست دادم خیلی حس بدی داشتم جدیدا همون حسا برگشته نمیدونم چجوری باهاش کنار بیامخونمون بی روح شده

  37. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2019
    شماره عضویت
    42552
    نوشته ها
    266
    تشکـر
    2,650
    تشکر شده 118 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : چگونه با غم از دست دادن عزیزکنار بیایم؟

    سلام
    ان شاء الله حال بهتری داشته باشید و براتون قابل تحمل تر شده باشه
    درک میکنم شما رو
    داغ عزیران سخت سپری میشه اما چیزی که به یادگار میزاره برامون
    دست خودمونه ، سعی کتید از این اتفاق صبوری و وسعت روح رو سرمشق زندگی کنید
    چون زندگی هر روز چیرای جدیدی سر راهمون میزاره

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 12-20-2019, 05:28 PM
  2. گفتگوی صمیمانه با خواهرهای عزیزم
    توسط سمیراه در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 08-15-2015, 01:22 PM
  3. صداپیشه شخصیت"عزیزم ببخشید" چه کسی است؟+عکس
    توسط mahdi2250 در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 04-11-2014, 08:18 AM
  4. موهاتو می کنی ؟ خوب استرس داری عزیزم
    توسط Star.Sz در انجمن سایر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-05-2014, 08:00 PM
  5. جواب "بله عزیزم" ریاکارنه یا گیج کننده؟؟؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-05-2013, 11:47 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

من، که، از، به،

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد