نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: عدم ساست برقراری رابطه خوب بین خانومم و مادرم

2124
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2020
    شماره عضویت
    44401
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy عدم ساست برقراری رابطه خوب بین خانومم و مادرم

    سلام وقت بخیر

    من نزدیک به 7 ماه که عقد کردم خانومم به شدت یه دختر حساس و کم طاقته اختلاف من با خانواده از زمانی شروع شد که تفاوت فرهنگاشون و عقاید مذهبی کورکورانه و تعصب و همچنین تاثیر پذیری نسبت به حرفای اقوام روشون خیلی زیاده من یه جوون 29 ساله و همسرم 24 سال تفکراتمون با آدمای نسل قدیم دهه 50 60 فرق داره چون دیدمون باز تره ولی متاسفانه تو این 7 ماه ماهی دست کم یکبار به خاطر حرفای مادرم من با همسرم بحث و دعوا داریم مادرم فکر میکنه حرفی که میزنه زشت نیست ولی به این فکر نمیکنه که این دختر تازه 7 ماه عروسش شده چرا بهش میگه فلان شوهر خاله میاد شال سرت بزار در صورتی که خانوم من خودش تشخیص میده چون فقط پیش شوهر خواهرم شال نمیزاره و خودمم مشکلی ندارم با این موضوع دید مادرم نسبت بهش کلا منفیه همشم بهم میگه حیف شدی در صورتی که خانومم تحصیلاتش از من بیشتره خیلی با شخصیت خیلی فهمیده ...این شال که گفتم یه موضوع بودا یکسری بابام گفت رفتین بیرون واسم یه تیشرت بگیرین مادر من بین راه دوبار زنگ زد نگیرینا دوبار زنگ زد اخرم نگرفتیم بازم یه جنگ و دعوا روز مادر واسش یه کیف گرفتیم یکبارم دستش نگرفته ..رفتیم خونه خواهرم ازشمال واسشون سوغات بردیم نشسته کنار مادر زنم گفته اقا ماکان اصلا خوشش نیومد از سوغات در صورتی که تو خونه همسرم اینا تا الان تو این هفت ماه کوچکترین بی احترامی بهم نشده هروقت رفتم خونشون.من محل کارم عسلویه 15 روز سر کارم 15 روز تعطیل وقتی عسلویه هستم مادرم یکسره زنگ میزنه که چرا نمیاد خونمون همه عروس دارن منم عروس دارم...انقدر هر روز میگه تا منم به خانومم میگم اونم میگه من اونجا بدون تو راحت نیستم میرم میبینم نیستی عصبی میشم خود منم از ترس اینکه بره اونجا مامانم دوباره حرفی بزنه راستش دوست ندارم بره واسه همین بیشتر میگم با مامانت برو 2 ساعت بشین بیا.اینا همه قسمتی از مشکلات من با خانوادم تو این 7 ماه بوده هر بارم زنگ زدم یا حضوری رفتم کلی دادوبیداد که چرا اینجوری میکنین چرا همچین حرفی زدی.... جواب اونام اینه که حرفی نزدم که مگه چی گفتم یه شال گفتم دیگه یعنی با این عقاید یکم اعتقادیم که داشتم نسبت به بعضی چیزا همش دیگه پرید...من میدونم مشکل از خودمم دل قهر کردن ندارم ...دادو بیداد میکنم مادرم ناراحتی میکنه دوباره اروم میشم .بین زن ومادرم گیر افتادم هر بارم میرم خونه درست میکنم مادرم میگه باشه ولی باز تکرار میکنه انقدرم سر هر مساله ای به خانومم توضیح دادم کاراشونو توجیح کردم دیگه کپن ام تموم شده. ترو خدا کمکم کنین

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : عدم ساست برقراری رابطه خوب بین خانومم و مادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید29 نمایش پست ها
    سلام وقت بخیر

    من نزدیک به 7 ماه که عقد کردم خانومم به شدت یه دختر حساس و کم طاقته اختلاف من با خانواده از زمانی شروع شد که تفاوت فرهنگاشون و عقاید مذهبی کورکورانه و تعصب و همچنین تاثیر پذیری نسبت به حرفای اقوام روشون خیلی زیاده من یه جوون 29 ساله و همسرم 24 سال تفکراتمون با آدمای نسل قدیم دهه 50 60 فرق داره چون دیدمون باز تره ولی متاسفانه تو این 7 ماه ماهی دست کم یکبار به خاطر حرفای مادرم من با همسرم بحث و دعوا داریم مادرم فکر میکنه حرفی که میزنه زشت نیست ولی به این فکر نمیکنه که این دختر تازه 7 ماه عروسش شده چرا بهش میگه فلان شوهر خاله میاد شال سرت بزار در صورتی که خانوم من خودش تشخیص میده چون فقط پیش شوهر خواهرم شال نمیزاره و خودمم مشکلی ندارم با این موضوع دید مادرم نسبت بهش کلا منفیه همشم بهم میگه حیف شدی در صورتی که خانومم تحصیلاتش از من بیشتره خیلی با شخصیت خیلی فهمیده ...این شال که گفتم یه موضوع بودا یکسری بابام گفت رفتین بیرون واسم یه تیشرت بگیرین مادر من بین راه دوبار زنگ زد نگیرینا دوبار زنگ زد اخرم نگرفتیم بازم یه جنگ و دعوا روز مادر واسش یه کیف گرفتیم یکبارم دستش نگرفته ..رفتیم خونه خواهرم ازشمال واسشون سوغات بردیم نشسته کنار مادر زنم گفته اقا ماکان اصلا خوشش نیومد از سوغات در صورتی که تو خونه همسرم اینا تا الان تو این هفت ماه کوچکترین بی احترامی بهم نشده هروقت رفتم خونشون.من محل کارم عسلویه 15 روز سر کارم 15 روز تعطیل وقتی عسلویه هستم مادرم یکسره زنگ میزنه که چرا نمیاد خونمون همه عروس دارن منم عروس دارم...انقدر هر روز میگه تا منم به خانومم میگم اونم میگه من اونجا بدون تو راحت نیستم میرم میبینم نیستی عصبی میشم خود منم از ترس اینکه بره اونجا مامانم دوباره حرفی بزنه راستش دوست ندارم بره واسه همین بیشتر میگم با مامانت برو 2 ساعت بشین بیا.اینا همه قسمتی از مشکلات من با خانوادم تو این 7 ماه بوده هر بارم زنگ زدم یا حضوری رفتم کلی دادوبیداد که چرا اینجوری میکنین چرا همچین حرفی زدی.... جواب اونام اینه که حرفی نزدم که مگه چی گفتم یه شال گفتم دیگه یعنی با این عقاید یکم اعتقادیم که داشتم نسبت به بعضی چیزا همش دیگه پرید...من میدونم مشکل از خودمم دل قهر کردن ندارم ...دادو بیداد میکنم مادرم ناراحتی میکنه دوباره اروم میشم .بین زن ومادرم گیر افتادم هر بارم میرم خونه درست میکنم مادرم میگه باشه ولی باز تکرار میکنه انقدرم سر هر مساله ای به خانومم توضیح دادم کاراشونو توجیح کردم دیگه کپن ام تموم شده. ترو خدا کمکم کنین

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام . قابل درک هست که دیدگاه خانواده و رفتارهاشون برای شما فشار زیادی داره اما دقت کنید شما و همسرتون به عنوان دوفرد بالغ نباید زندگی دونفره و روابط دونفره تون رو با روابط و مشکلات با اعضای خانواده به چالش بکشین چرا که این دو متفاوت ازهم هستند
    درواقع تمام افراد مسئول رفتارهای خودشون هستند چه خوب چه بد و ما هیچ گاه قدرت این که بهشون دستور بدیم چطور رفتارکنند رو نداریم ما تنها مسئول رفتار خودمون هستیم
    به شما شما توصیه میشه که دراین باره دخالتی نکنید و اجازه بدین مادرتون و همسرتون خودشون مشکلشون رو حل کنند چرا که دخالت دراین مسئله میتونه باعث بشه همسر یا مادرتون فکر کنند به دیگری ترجیح داده شدن و این میتونه اوضاع رو بد تر کنه
    دوست ارجمند دقت کنید که آزادی و انتخاب حق هرفرد هست و شما و همسرتون هرطور بخواین میتونید بپوشید و عمل کنید اما گاهی اوقات این رفتار توسط افراد خانواده یا سایر افراد قابل قبول نیست بنابراین شما برای کاهش تنش موظف هستین تازمانی که زندگی مستقل و دونفره ندارین و در دوران عقد یا نامزدی به سر میبرین
    باهنجار ها و ارزش های خانواده کنار بیاین
    مثلا اگر خانواده شما از بی حجاب بودن همسرتون جلوی داماد خانواده ناراضی هستند بهتره شما و همسرتون به این دیدگاه احترام بزارین و سعی کنید تازمانی که زندگی مستقل ندارین و روابط خانوادگی هست با ارزش ها و روابط خانوادگی رفتار متناقض نداشته باشین . برای مثال : هر مکان و اجتماعی رفتار متناسب با اون مکان رو میپذیره اگر کسی در مراسم عزا رخت عروسی بپوشه
    برای دیگران قابل قبول نیست چرا که این پوشس متناسب با اون مکان و شرایط نیست
    و درمورد اینکه همسرتون مایل نیستند درزمانی که شما در منزل تشریف ندارین به خانه پدری شما برن هیچ اجباری نیست و شما هم ایشون رو مجبور به رفتن نکنید و بهتره از همین الان اجازه بدین مادرتون و خانواده با سبک رفتاری همسرتون آشنابشن

  3. بالا | پست 3


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 71 بار در 62 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : عدم ساست برقراری رابطه خوب بین خانومم و مادرم

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    احساس ناراحتی و درماندگی شما در مورد این موضوعاتی که مطرح کردید کاملا قابل درک است.
    اما به نظر می رسد در تمام این مسائل صرف نظر از محتوای آن ها، مشکل اصلی این است که شما باید بدانید چگونه حد و مرز خودتان را برای دیگران از جمله مادرتان مشخص کنید.
    تلاش برای تغییر رفتارهای ایشان و یا هر فرد دیگری کاملا بهوده است چرا که بعد از صرف کلی انرژی روانی با دیدن این که هیچ حاصلی این تلاش های شما نداشته است احساس ناکامی را هر بار بیشتر از قبل تجربه خواهید کرد.
    چرا که اساسا رفتار هیچ کسی به جز خود ما دست ما نیست.
    احتمالا همان گونه که شما سعی دارید ایشان را تغییر بدهید تا به قول شما امروزی تر باشند و با فکر بازتری رفتار کنند و حرف های ناراحت کننده ای نزنند و بیشتر مراقب صحبت کردن هاییشان باشند،‌ایشان هم متقابلا تلاش دارند شما و همسر آینده تان را تغییر دهند به گونه ای که مطابق میل و خواسته و باورها و افکار و عقاید ایشان رفتار کنید.
    نتیجه این تلاش ها چیزی جز خشم و ناراحتی و دلخوری و از بین رفتن صمیمیت و تخریب رابطه ها چیز دیگری نیست.
    به نظر می رسد بهترین راه این باشد که آن ها را همان گونه که هستند بپذیرید و در مقابل ببنید چگونه با تنظیم مناسب رفتار خودتان می توانید حریم و مرزهای خودتان را بهتر مشخص کنید که ایشان هم بدانند هر کسی می تواند و آزاد است هر اعتقاد و مسیر و سبک زندگی داشته باشد اما قرار نیست برای دیگران هم تعیین تکلیف کند.
    به این ترتیب حرف های ایشان دیگر نباید ناراحت کننده باشد چون پذیرفته اید مدلشان همین است اما باید میزان این اثرگذاری و تاثیر پذیری را تعیین کنید.
    بنابراین نه باج دادن و قبول کردن دستورات ایشان و به نوعی اتخاذ موضع منفعلانه درست است و نه موضع پرخاشگرانه که احتمالا ابن دومدام به هم تبدیل میشوند یعنی مدام از آن سر طیف به این سر طیف منتقل خواهیم شد.
    سرزنش و نصیحت و غر زدن و قهر کردن هم بی فایده هستند و فقط شرایط را بدتر و رابطه ها را خراب تر خواهند کرد.
    بهترین جایگاه چیزی میان طیف و بهترین رفتار رفتار قاطعانه و جراتمندانه است.
    رفتار جراتمنانه داشتن یعنی دفاع از مواضع وخود و تعیین درست حد و مرزهای خودمان به شیوه موثری که رابطه ها هم تخریب نشود و رفتار مخرب پرخاشگرانه و کنترلگرانه ای هم انجام نشود.
    بنابراین به شما توصیه می شود برای ریافت راهنمایی های دقیق تر در این زمینه حتما به یک روانشناس یا مشاور مراجعه نمایید تا بتوانید راهکارهای لازم را دریافت کنید و در این زمینه خودتان را توانمند تر سازید و مهارت مدیریت خشم و جراتمندی را آموخته و تمرین کنید تا بتوانید با این گونه مشکلات و مسائل و چالش ها روبرو شوید و در این راستا رفتارهای موثرتری داشته باشید.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2020
    شماره عضویت
    44418
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم ساست برقراری رابطه خوب بین خانومم و مادرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط moshaver-editor نمایش پست ها
    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    احساس ناراحتی و درماندگی شما در مورد این موضوعاتی که مطرح کردید کاملا قابل درک است.
    اما به نظر می رسد در تمام این مسائل صرف نظر از محتوای آن ها، مشکل اصلی این است که شما باید بدانید چگونه حد و مرز خودتان را برای دیگران از جمله مادرتان مشخص کنید.
    تلاش برای تغییر رفتارهای ایشان و یا هر فرد دیگری کاملا بهوده است چرا که بعد از صرف کلی انرژی روانی با دیدن این که هیچ حاصلی این تلاش های شما نداشته است احساس ناکامی را هر بار بیشتر از قبل تجربه خواهید کرد.
    چرا که اساسا رفتار هیچ کسی به جز خود ما دست ما نیست.
    احتمالا همان گونه که شما سعی دارید ایشان را تغییر بدهید تا به قول شما امروزی تر باشند و با فکر بازتری رفتار کنند و حرف های ناراحت کننده ای نزنند و بیشتر مراقب صحبت کردن هاییشان باشند،‌ایشان هم متقابلا تلاش دارند شما و همسر آینده تان را تغییر دهند به گونه ای که مطابق میل و خواسته و باورها و افکار و عقاید ایشان رفتار کنید.
    نتیجه این تلاش ها چیزی جز خشم و ناراحتی و دلخوری و از بین رفتن صمیمیت و تخریب رابطه ها چیز دیگری نیست.
    به نظر می رسد بهترین راه این باشد که آن ها را همان گونه که هستند بپذیرید و در مقابل ببنید چگونه با تنظیم مناسب رفتار خودتان می توانید حریم و مرزهای خودتان را بهتر مشخص کنید که ایشان هم بدانند هر کسی می تواند و آزاد است هر اعتقاد و مسیر و سبک زندگی داشته باشد اما قرار نیست برای دیگران هم تعیین تکلیف کند.
    به این ترتیب حرف های ایشان دیگر نباید ناراحت کننده باشد چون پذیرفته اید مدلشان همین است اما باید میزان این اثرگذاری و تاثیر پذیری را تعیین کنید.
    بنابراین نه باج دادن و قبول کردن دستورات ایشان و به نوعی اتخاذ موضع منفعلانه درست است و نه موضع پرخاشگرانه که احتمالا ابن دومدام به هم تبدیل میشوند یعنی مدام از آن سر طیف به این سر طیف منتقل خواهیم شد.
    سرزنش و نصیحت و غر زدن و قهر کردن هم بی فایده هستند و فقط شرایط را بدتر و رابطه ها را خراب تر خواهند کرد.
    بهترین جایگاه چیزی میان طیف و بهترین رفتار رفتار قاطعانه و جراتمندانه است.
    رفتار جراتمنانه داشتن یعنی دفاع از مواضع وخود و تعیین درست حد و مرزهای خودمان به شیوه موثری که رابطه ها هم تخریب نشود و رفتار مخرب پرخاشگرانه و کنترلگرانه ای هم انجام نشود.
    بنابراین به شما توصیه می شود برای ریافت راهنمایی های دقیق تر در این زمینه حتما به یک روانشناس یا مشاور مراجعه نمایید تا بتوانید راهکارهای لازم را دریافت کنید و در این زمینه خودتان را توانمند تر سازید و مهارت مدیریت خشم و جراتمندی را آموخته و تمرین کنید تا بتوانید با این گونه مشکلات و مسائل و چالش ها روبرو شوید و در این راستا رفتارهای موثرتری داشته باشید.
    با سلام ضمن تشکر از شما و وقتی که برای ما در نظر میگیرین

    در ادامه مشکلاتم برخورد خانومم طوری که من نمیتونم حرف از مادرم یا خواهرم بزنم همین دیشب قبل خواب کلی ابراز علاقه کرد بهم حرفای عاشقانه میزد بعد گفت چه خبر دیگه تا حرف از مادرم بزنم بگم زنگ زد بهم احوالپرسی یا مثلا گفتم شوهر خواهرم بهم گفت از عسلویه واسم یه وسیله ای بخر ...کلا 180 درجه نغییر کرد که تو درست بشو نیستی حاضر نیستی یه مدت با مادرت قطع رابطه کنی تا درست بشه(پیرو موضوع اول که جوابشو دادین من قول دادم بهش که شرایطو درست کنم) یا میگه مه تهران نداره که از تو میخوان بگیری تو کلا درست بشو نیستی...ذره ای به حرفات اعتماد ندارم..جالب اینه من یه پسر بسیار ارومی هستم حتی وقتی عصبانی میشم حواسم هست که چی میگم تا حرمتا شکسته نشه ولی خانومم هرچی میخواد مگه با لحن بد از خانواده میگه در صورتی که من تا الان اصلا به خودم اجازه ندادم نصبت به خانوادش با لحن بد صحبت کنم.ادمی ام هستم که اصلا نمیتونم قهر بمونم بر خلاف خانومم احساس می کنم چون در ماه 15 20 روز عسلویه هستم وظیفه منه که همه جوره جبران کنم .تا الانم دو سه بار بحثمون که بالا رفته گفته هرکار میخوای بکن طلاق...منم خوب تو عصبانیتم میگم باشه هرطور راحتی جالب اینه بعد 2 3 روز مادرش بهم پیام داد به صورت خیلی رسمیی و اینکه انگار واقعا میخوایم طلاق بگیریم وسایل ما که خونه خواهرتون تهرانه رو واسمون با اسنپ بفرستین شمال که من برگشتم گفتم شما به جای اینکه به فکر حل مشکل باشین به فکر طلاقین شما که دوتا بچه دارین سنی ازتون گذشته...(من با خانومم 5سال دوست بودم) واقعا فکرم درگیره دیروز جواب شمارو واسش فرستادم نخونده میگه مادرت باید بره پیش روان شناس من اینارو ازبرم. از آیندم میترسم میترسم که اونجور که من دوسش دارم اون نداره ازوقطی عقد کردم احساس پشیمونی دارم ما اصلا اینجوری نبودیم نمیدونم شاید واقعا خانوادم مقصر بودن که از اول با این دختر بد تا کردن تو این 7 ماه انگار واسم 7سال گذشته انقدر حرص خوردم فکر کردم من تو دوران مجردیم با خیلی از دخترا دوست بودم جوون بودم خب شخصیتم طوری بود غرور داشتم بهم میگفتن بالا چشمت ابرو طوری برخورد میکردم که طرف انقدر زنگ میزد تا من یه زنگشو جواب میدادم با هزار جور عذر خواهی کوتاه میومدم الان احساس میکنم هیچ غرور مردونه ای ندارم چون از اول رابطه طرز فکرم این بود کهادم واسه زنش نباید غرور داشته باشه ولی احساس میکنم نتیجه عکس داشته تا من تو زمانی که قهریم برنگردم خانومم عمرا برگرده بر خلاف من غرور اون دوچندان شده باهاش صحبت میکنم تو واسه هرکی غرور داری دیگه واسه همسرت نباید داشته باشی میرم خونشون صیح میخوام برم بیرون بهم میه خونتون نریا دوست ندارم تنها بری چون فکر میکنه خانوادم مثلا پرم میکنن .دوستامو خیلی از دست دادم در صورتی که میبینم دوستام باهم ماهیگیری میرن..ولی من هرجا بخوام برم خانومم میاد باهام .لطفا کمکم کنین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شکست پُلی است برای پیروزی؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-06-2022, 02:15 AM
  2. تفاوت راست دست ها و چپ دست ها
    توسط Miss tarsa در انجمن دانستنیهای روانشناسی
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 02-20-2019, 10:56 PM
  3. مقایسه هاست لینوکس با هاست ویندوز
    توسط bety10 در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-11-2015, 12:38 PM
  4. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
    توسط prv در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 05-14-2015, 12:14 AM
  5. یک آزمایش روانشاسی/ تا اطلاع ثانوی ماست سیاه است!
    توسط farokh در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-03-2014, 09:11 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

من، که، این، به،

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد