نوشته اصلی توسط
سعید29
سلام وقت بخیر
من نزدیک به 7 ماه که عقد کردم خانومم به شدت یه دختر حساس و کم طاقته اختلاف من با خانواده از زمانی شروع شد که تفاوت فرهنگاشون و عقاید مذهبی کورکورانه و تعصب و همچنین تاثیر پذیری نسبت به حرفای اقوام روشون خیلی زیاده من یه جوون 29 ساله و همسرم 24 سال تفکراتمون با آدمای نسل قدیم دهه 50 60 فرق داره چون دیدمون باز تره ولی متاسفانه تو این 7 ماه ماهی دست کم یکبار به خاطر حرفای مادرم من با همسرم بحث و دعوا داریم مادرم فکر میکنه حرفی که میزنه زشت نیست ولی به این فکر نمیکنه که این دختر تازه 7 ماه عروسش شده چرا بهش میگه فلان شوهر خاله میاد شال سرت بزار در صورتی که خانوم من خودش تشخیص میده چون فقط پیش شوهر خواهرم شال نمیزاره و خودمم مشکلی ندارم با این موضوع دید مادرم نسبت بهش کلا منفیه همشم بهم میگه حیف شدی در صورتی که خانومم تحصیلاتش از من بیشتره خیلی با شخصیت خیلی فهمیده ...این شال که گفتم یه موضوع بودا یکسری بابام گفت رفتین بیرون واسم یه تیشرت بگیرین مادر من بین راه دوبار زنگ زد نگیرینا دوبار زنگ زد اخرم نگرفتیم بازم یه جنگ و دعوا روز مادر واسش یه کیف گرفتیم یکبارم دستش نگرفته ..رفتیم خونه خواهرم ازشمال واسشون سوغات بردیم نشسته کنار مادر زنم گفته اقا ماکان اصلا خوشش نیومد از سوغات در صورتی که تو خونه همسرم اینا تا الان تو این هفت ماه کوچکترین بی احترامی بهم نشده هروقت رفتم خونشون.من محل کارم عسلویه 15 روز سر کارم 15 روز تعطیل وقتی عسلویه هستم مادرم یکسره زنگ میزنه که چرا نمیاد خونمون همه عروس دارن منم عروس دارم...انقدر هر روز میگه تا منم به خانومم میگم اونم میگه من اونجا بدون تو راحت نیستم میرم میبینم نیستی عصبی میشم خود منم از ترس اینکه بره اونجا مامانم دوباره حرفی بزنه راستش دوست ندارم بره واسه همین بیشتر میگم با مامانت برو 2 ساعت بشین بیا.اینا همه قسمتی از مشکلات من با خانوادم تو این 7 ماه بوده هر بارم زنگ زدم یا حضوری رفتم کلی دادوبیداد که چرا اینجوری میکنین چرا همچین حرفی زدی.... جواب اونام اینه که حرفی نزدم که مگه چی گفتم یه شال گفتم دیگه یعنی با این عقاید یکم اعتقادیم که داشتم نسبت به بعضی چیزا همش دیگه پرید...من میدونم مشکل از خودمم دل قهر کردن ندارم ...دادو بیداد میکنم مادرم ناراحتی میکنه دوباره اروم میشم .بین زن ومادرم گیر افتادم هر بارم میرم خونه درست میکنم مادرم میگه باشه ولی باز تکرار میکنه انقدرم سر هر مساله ای به خانومم توضیح دادم کاراشونو توجیح کردم دیگه کپن ام تموم شده. ترو خدا کمکم کنین