نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: خیانت مالی همسرم

2413
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    شماره عضویت
    45361
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    خیانت مالی همسرم

    لطفا کمکم کنید. دیگه نمی دونم چکار کنم.
    من الان ۱۵ ساله ازدواج کردم. خودم و همسرم کارمندیم و دو تا بچه دارم.
    موقع ازدواجمون همسرم یه خونه نقلی کوچیک داشت که دو سال بعد ازدواجمون با هم به این نتیجه رسیدیم که خونمون رو عوض کنیم. پدرم بهم یه تکه زمین داده بود که همسرم گفت تو اون زمین رو بفروش خونه کوچیکمون رو هم میفروشیم و با یه مقدار پس انداز و وام مسکن یه خونه خوب میخریم. بعد کلی ماجرا گفت خونه فروش نمیره و میدیمش رهن یه خونه مناسب میگیریم. بگذریم بالاخره من زمینم رو فروختم و کمی هم پس انداز داشتم با پول رهن خونه و پس انداز مسکن و وام یه خونه خریدیم.
    اینجا بود که همسرم گفت وام به اسم توعه. قشطهاشو خودت بده ولی خونه رو وکالتی نصف نصف میزنیم. با توجه به اینکه خونه خودشو نفروخته بود اورده اون حدود یک چهارم مبلع خونه بود ولی اصرار داشت که باید سه دنگ خونه بنام اون باشه. و از اونجا که من هم باردار بودم و در مرخصی زایمان میزان حقوقم به شدت کم میشد و توانایی پرداخت قسط نداشتم قبول نکردنم. در حالی که خودش به راحتی قادر به پرداخت بود. اون موقع بود که کلی تو فکر رفتم.
    گذشته از اون همسرم تو خرج و مخارج منزل و من هسچ هزینه ای غیر از هزینه مواد خوراکی خونه نمیکرد. منم چون خودم شاغل بودم هیچ پولی یه عنوان خرجی خونه یا سایر هزینه ها ازش نمیگرفتم. حتی هزینه های کامل بچه و لباسها و هر چی فکر کنید با خودم بود. اون فقط خرید مواد خوراکی خونه رو میکرد. که البته من هم خیلی مواقع میکردم. اینم بگم که منم اوایل حداقل ازش توقع یه کادوی کوچیک داشتم. ولی اون تو طول این ۱۵ سال هیچ کادویی برا من نخریده حتی یه جوراب. انقد که من بعد زایمانم برای حفظ آبرو جلو خونوادم یه نیم ست خریدم و گفتم همسرم خریده. بگذریم. به همین روند عادت کردیم تا ده سال بعد. من کل درامدم رو میدادم به همسرم تا پس انداز کنه تا بتونیم یه خونه ویلایی بخریم. چند جایی رفتیم خونه دیدیم و قرار بود خونه مون رو هم بفروشیم و یه وام مسکن هم بزاریم روش تا بتونیم خونه بخریم. و قرار بود خونه رو نصف نصف کنیم. ولی چون من باردار بودم همسرم گفت که با این اوضاع نمی تونیم خونه رو بفروشیم و جابجا بشیم. باشه تا بعد زایمان تو و مرخصی زایمانت. چون من برای مرخصی زایمان میرفتم شهرستان پش مادرم. من رفتم شهرستان و اون موند و قرار شد کار خرید خونه رو انجام بده. دو سه ماه گذشت و هیچ کاری نکرد. گفت قیمتها بالا رفته و با پولمون نمی تونیم خونه بخریم. رفت دو تا زمین خرید. و یه ماشین ثبت نام کرد. زمین ها قولنامه ای بود و سندش چند ماهی طول میکشید بیاد. به من گفت یکی از زمینا رو میزنم به نام تو و یکیش به نام خودش. سند زمین خودش اماده شد و چند ماه بعد که سند اون یکی زمین اومد من از پست تحویل گرفتم دیدم هر دو رو زده به نام خودش.
    مثل اینکه اب یخ روم ریخته باشن باور نمیکردم اینکارو با من کرده باشه. باهاش صحبت کردم و گفتم مگه قرارمون نبود به نام من باشه. گقت من همچین حرفی نزدم. زمینها و ماشین ثبت نامی که حالا بیشتر زمینها هم میرزید دست من امانت باشه ن باهاش کار میکنم و خرید و فروش میکنم تا بتونم یه زمین بهتر برا ساخت بخرم. بهم گفت یه دوسالی صبر کن تا بتونم یکم باهاش کار کنم بتونم یه زمین بهتر بخریم و خونه بسازیم.
    و استدلالش هم این بود که اگه همه رو به نام خودم کردم تو هنوز ۳۰۰ تا سکه مهریه تو بعنوان ضمانت داری. اگه اتفاقی بیوفته می تونی همه رو با مهریه ات پس بگیری.
    با اینکه بهش دیگه اعتماد نداشتم ولی باز هم راضی شدم ادامه بدم. ولی نمیتونم شکم رو بهش از ذهنم بیرون کنم . خصوصا که همون شب چند تا دیگه از پنهانکاریهای مالیش برام رو شد. اول اینکه یه زمینی داشت که نصفشو مهریه من کرده بود و سند هم زده بود. چند سالی هم هی میرفتییم بررسی میکردیم که همون زمین رو بسازیم . بعد اون شب متوجه شدم که زمینی که مهریه من کرده اصلا این زمین نیست و یه زمین دور تر و خیلی کم ارزشتره. و من اینو ۱۴ سال بعد شروع زندگیم فهمیدم. دوم اینکه زمینی که صفشو مهریه من کرده شریکی با باباش داشته که اونم همون یکی دو سال بعد ازدواجمون باهاش تسویه کرده و ازش خریده. یعنی مهریه من شده بود سه دنگ زمین شریکی که من حتی از وجودش هم خبر نداشتم.
    و یه چیز دیگه که منو کاملا داغون کرد این بود که اول ازدواج به من گفته بود که ده سال قراره تو این شهر زندگی کنیم و بعد ده سال برمیگردیم شهرستان خودمون. ولی بعد یازده دوازده سال مصادف با همون دروغگویی های مالیش گفت که قرار نیست حالا حالا ها برگردیم.
    تنها نتیجه ای که از این دروغ گفتن هاش گرفتم این بود که نمی خواد چیزی به نام من باشه تا من نتونم ازش جدا بشم. چون این دو سال اخر بعد تولد پسرم رفتارش هم خیلی خشن تر شده بود مخصوصا با دخترم که چندین بار کتکش زده و اسمش رو میزاره تنبیه و تربیت. دخترم هم الان تو سن بلوغه و ما سر این موضوع چنین بار باهم برخورد داشتیم.
    چون من چند باری سر کتک زدن دخترم تهدید کردم که دفعه بعد واقعا تحمل نمیکنم و قید همه چی رو میزنم و ترکت میکنم و بچه هامم می برم. حتی یه بار یه مقدار طلا و سکه پس اندازم رو برداشتم که از خونه برم که نزاشت.
    فک میکنم برا همین همه پس اندازمون رو در اختیار خودش گرفته تا استقلال مالی من رو بگیره که نتونم تصمیم به طلاق بگیرم.
    تا آخرین بار که دوباره دخترم رو اونم جلو مادر و خواهرم کتک زد من دیگه نتونستم تحمل کنم و بعد چند روز کلنجار رفتن و قهر تصمیم گرفتم واقعا ترکش کنم. گفتم حساب کتاب مالیمون رو بکنیم من دیگه نمی تونم له شدن شخصیت و آینده دخترم رو تحمل کنم. که نهایتا گفت من هیچی از این ده سال پس انداز بهت نمیدم. همش بنام خودمه و قانونا هم هیچ کاری نمی تونی بکنی.
    اگر هم طلاق میخوای باید مهریه ات رو ببخشی حتی اون سه دانگ زمین رو تا بچه ها رو بهت بدم. که البته به این حرفش هم اطمینان ندارم که بچه ها رو به راحتی بده.
    باز هم راضی شدم. گفتم تا اینجا باختم بیشتر از این سلامت روح و روان بچه هامو به خطر نندازم. حساب کردم با طباهایی که دارم و یه مقدار پس انداز ارزی و مبلغ سه دانگ خونه ای که دارم می تونم یه سر پناه برای خودم و بچه هام دست و پا کنم. خواستم طلاها و دلارهامو بردارم که دیدم نیست و اونا رو هم برداشته. ازش سراغشو گرفتم میگه طلاها دیگه مال تو نیست. بیشترش کادوی عروسیت بوده که حالا که میخوای طلاق بگیری دیگه مال تو نیست.
    نمی دونم دیگه چیکار کنم. از خودم متنفرم که چقدر سادگی کردم و بهش مثل چشمام اعتماد کردم. با اینکه گه گداری نشانه هایی از غیر قابل اعتماد بودن توش دیده بودم باز هم خودم رو گول زدم و بهش اعتماد کردم.
    حتی به خانواده ام هم نمی تونم بگم که چقدر حماقت کردم.
    الان بعد ۱۵ سال بدبختی کشیدن تو غربت و با خفت و خواری و تحمل رفتارهای بی عاطفه و خشنش وقتی که دیگه صبرم تموم شده و نمی تونم بیشتر از این تحمل کنم مجبورم با دست خالی از صفر شروع کنم. و این فکر که بچه هام قراره تو چه شرایطی بدون پشتوانه مالی بزرگ بشن داره داغونم میکنه.
    از همه بدتر روحیه از هم پاشیده خودمه که احساس میکنم این همه سال مورد سواستفاده قرار گرفتم. تو این ۱۵ سال فقط یکی رو میخواسته که نیازهای جنسی اش رو برآورده کنه و از طرفی هم براش خرج و مخارج که نداشته باشه هیچ سود اوری داشته باشه.
    صراحتا به من میگه تو چون زن من هستی پس هر چی حقوق هم میگیری مال منه.
    تو این سالها تمام این رفتارهاش و بی عاطفگیهاش بوده. دقیقا از رفتارهاش وخاموشی احساسی اش میفهمیدم که اصلا من رو دوست نداره و براش فقط در حکم برطرف کننده نیازهاش هستم. چه از نظر جنسی چه خونه داری و بچه داری.
    و چون یک آدم کاملا محاسبه گره پیش خودش حساب کرده که یه زنش رو داشته باشه که همه رو یکجا براورده کنه براش کمتر خرج داره تا بخواد پرستار بگیره برا بچه هاش و آشپز و کلفت بیاره برا خونش. فقط به همین دلیله که میخاد منو نگه داره ضمن اینکه من یه زن کاملا کم هزینه هستم. اگر هم هزینه داشته باشم از حقوق خودم می پردازه. از خودم متنفرم که اجازه دادم یکی انقدر از من سواستفاده کنه. حالا میفهمم که چرا تو طول این سالها من ارزشش رو نداشتم که برام حتی یه کادو بخره. وقتی که زنای دیگه طلا و جواهر کادو میگیرن من حتی یه روسری یا جوراب هم ارشش رو نداشتم که بگیرم. چون فقط براش یه زن سود اور بودم.
    همه این نشانه ها از اول زندگی وجود داشت و من احمق تو طول این سالها بخاطر علاقه ام هیچکومشون رو ندیدم. الان که واقعیت رو با شدت کوبونده تو صورتم واقعا هضمش برام سخته.
    ولی همینجور دارم یکی یکی نشونه ها رو پیدا میکنم
    اینکه پول بلیط هواپیمای خودش رو میداد و من خودم باید پول بلیطم رو میدادم
    اینکه وقتی خواستم ماشین برا خودم بخرم به بهونه اینکه پارکینگ نداریم نزاشت من ماشین برا خودم داشته باشم.
    حتی یه مقدتر طلا و ارز پس انداز خونه پدریم داشتم هفته پیش به بهونه جاش تو خونه پدریم امن نیست و ممکنه دزد بزنه مجبورم کرد اونا رو هم بیارم بزارم رو بقیه پس اندازم تا کاملا دست منو خالی کنه.
    بدتر از همه اینکه الان تا سقف حقوقم زیر بار بدهی وام هایی هستم که گرفتم و به همسرم دادم. وباقیمونده حقوقم کفاف گذروندن زندگیم رو نمیده.
    تو رو خدا کمکم کنین. تو رو خدا.

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : خیانت مالی همسرم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    سعی کنین خودتون رو سرزنش نکنین چون نه تنها کمک کننده نیست بلکه باعث بد تر شدن شرایط روحی تون میشه
    درسته سخته اما باید همواره این واقعیت رو بپذیرین که کوتاهی از خودتون بوده و باید قبل از ازدواج خیلی مسائل رو محکم میگرفتین و با تحقیق کامل درمورد زمینی که مهریه شما شده اطلاعات کسب میکردین و یا باید برای گرفتن وام و خونه و .... هزینه هارو تقبل نمیکردین
    به هرحال یه مدتی مسیر اشتباهی رو طی کردین و اجازه دادین از شما و موقعیت شما سو استفاده بشه و از الان مسیر با توجه به تصمیم شما طی خواهد شد
    تصمیم اینکه آیا به این شرایط ادامه بدین یا اینکه برای بهتر شدن اوضاع تلاش کنید یا اینکه جدا بشین
    نهایتا تصمیم باشماست باید ببینید دنبال چی هستید و میخواین چیکار کنید باید با دید واقعیت به مسئله نگاه کنید و برای خرید خونه ، میهتاج بچه ها و هزینه های شما همسرتون باید مسئولیت قبول کنه و شما دیگه مسئولیتی رو تقبل نکنید مطمئناً همسرتون از قبول مسئولیت هایی که چندسال هست نپذیرفته سرباز میزنه اما باید با قدرت و صبر بهش مسئولیت واگذار کنید
    مثلا بهش بگین اگر مخارج رو تقبل نکنی به خاطر عدم پرداخت نفقه ازت شکایت میکنم و چون برای حقوق خودم برای زندگی مشترک قسط بدهکارم نمیتونم خرجم رو از حقوقم بدم و اگر ندی دلایل کافی و قابل اثبات دارم تا ازت شکایت کنم
    بهش بگو بچه ها مسئولیتشون با توئه برام دیگه مهم نیست که چیکارشون میکنی اما کاری نکن مهر و نفقه رو باهم ازت بگیرم

    بببن دوست خوب شما خودت شوهرت رو بد عادت کردی و کافیه از الان جدیت و ثبات داشته باشی تا به نتیجه برسی
    دیگه هیچ پس انداز و پولی دراختیارش قرارنده لطفا
    ودرمورد رفتارهای تندش با بچه ها متاسفانه باید بگم افکار و رفتارهاش میتونه به خاطر سبک شخصیتی ایشون که از خانواده هم نشات میگیره و الگو پذیری ایشون از دوران گذشته باشه و اینکه خشونت و رفتارهای ایشون و عدم اطمینانش به شما و زندگی برای چیه نیاز به بررسی داره که از طریق ارتباط سایت ممکن نیست
    در این راستا مشاوره حضوری و زوج درمانی ( با مراجعه حضوری )
    میتونه کمک کننده باشه
    ویرایش توسط Saltanat : 10-03-2020 در ساعت 11:39 AM

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خیانت مالی همسرم

    سلام به شما دوست عزیز
    احساسات شما قابل احترام هست اما عزیزم دقت کنید که در زمان فعلی سرزنش کردن خودتان کمکی به شما در این مسیر نمی کند و تنها باعث می شود که شما فشار روحی بیشتری را تجربه کنید.
    در این مسیر بهتر است جدا از فرزندانتان به این موضوع فکر کنید که خودتان دوست دارید و احساس رضایت از زندگی عاطفی ،جنسی و... با همسرتان دارید یا خیر و در این مسیر تصمیم گیری برای ازدواج نباید تنها فرزندانتان باشند چون این بار مسئولیت اگر بر عهده ان افتاده باشد برای انها فشار روحی زیادی را به دنبال خواهد داشت پس بهتر است شما بر اساس شرایط زندگی خودتان که یکی از وجهه های آن رشد فرزندانتان است در مسیر جدایی تصمیم گیری کنید اگر بازهم مایل به ادامه زندگی مشترک با همسرتان نبودید که بازهم پیشنهاد من حضور هردوی شما قبل از تصمیم گیری برای جدایی رفتن پیش زوج درمانگر می باشد ، بهتر است قبل از اقدام به درخواست جدایی به یک وکیل مراجعه داشته باشید و شرایط مالی پیش آمده را با ایشان مرور کنید تا از نظر قانونی راحل های لازم را به شما بدهند تا بتوانید در مورد ادامه مسیر تصمیم گیری کنید .
    دقت داشته باشید که بهتر است از هرگونه بخشیدن مهریه و... در این زمان خوداری کنید و دقت کنید که حضانت فرزندان نیز می تواند براساس رای دادگاه و شرایط سنی آنها با شما باشد پس بهتر است بدون مشورت با وکیل هیچ تصمیم گیری در این زمان نداشته باشید .

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    شماره عضویت
    45361
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت مالی همسرم

    تو این دو سال که مشکلاتمون بالا گرفته چندین بار بهش پیشنهاد رفتن پیش مشاور خانواده رو دادم ولی هیچ رقمه زیر بارش نمی ره. میگه من لازم ندارم. خودم از همه مشاورها همه چیز رو بهتر بلدم.
    عدم اطمینانش به من از این جهته که از همون اول زندگی رفتارهای به شدت کنترل گرانه داشت و من هم از نظر شخصیتی ادم مستقلی بودم که رفتارهای سلطه جویانه اون رو نمی تونستم تحمل کنم و زیر بار برم و از نظر اجتماعی هم ادم فعال و اکتیوی بودم. هرچند که خیلی از مراودات اجتماعیم رو بخاطر ازدواجم کم کردم و همین هم خیلی باعث بهم ریختگی روحی روانی من میشه. ولی اون حتی با کمش هم مشکل داره و میگه تو به غیر از من هیچ کس دیگه ای نباید تو زندگیت باشه. چون خودش دقیقا همینطوریه. نه دوست و رفیقی داره نه با خانوادش در ارتباطه و رفت و آمد داره نه با همکارهاش. و میخواد که من و بچه هاش هم مثل خودش باشیم و فقط تو غار تنهایی اون زندگی کنیم. مسلمه که من از همون اول نتونستم زیر بار این مسئله برم. برا همین به همه ارتباطات اجتماعی من گیر میده و بهش شک داره.
    با همه چیز مخالفت میکنه و من برای هر چیزی و حقی تو زندگیم باید بجنگم. برای ادامه تحصیلم برا ورزش کردنم و حتی گاهی وقتا برای رفتن به دیدن خونوادم. البته که زیر بار خیلی از اونها نمیرم. ولی با اعصاب خوردی و جنگ و دعوا باید ادامش بدم. به همه چیز گیر میده و من دیگه کم آوردم.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خیانت مالی همسرم

    ببین عزیزم این کاهش روابط اجتماعی و شک و سوء ظن هایی که شما بیان می کنید می تواند نشان از یک سری سبک های شخصیتی خاص داشته باشد که برای نظر دادن نیاز است که دقیقا این موراد بررسی شود با حضور خود ایشان اما اگر ایشان تمایلی به رفتن پیش روانشناس ندارند بهتر است شما برای 50 درصد خودتان تلاش کنید و برای بهبود شرایط روحی خودتان و بررسی شرایط جدایی و یا ادامه زندگش مشترک با دریافت مشاوره حمایتی در این مسیر تصمیم گیری کنید .

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2019
    شماره عضویت
    40068
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    14
    تشکر شده 58 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : خیانت مالی همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط lglg نمایش پست ها
    لطفا کمکم کنید. دیگه نمی دونم چکار کنم.
    من الان ۱۵ ساله ازدواج کردم. خودم و همسرم کارمندیم و دو تا بچه دارم.
    موقع ازدواجمون همسرم یه خونه نقلی کوچیک داشت که دو سال بعد ازدواجمون با هم به این نتیجه رسیدیم که خونمون رو عوض کنیم. پدرم بهم یه تکه زمین داده بود که همسرم گفت تو اون زمین رو بفروش خونه کوچیکمون رو هم میفروشیم و با یه مقدار پس انداز و وام مسکن یه خونه خوب میخریم. بعد کلی ماجرا گفت خونه فروش نمیره و میدیمش رهن یه خونه مناسب میگیریم. بگذریم بالاخره من زمینم رو فروختم و کمی هم پس انداز داشتم با پول رهن خونه و پس انداز مسکن و وام یه خونه خریدیم.
    اینجا بود که همسرم گفت وام به اسم توعه. قشطهاشو خودت بده ولی خونه رو وکالتی نصف نصف میزنیم. با توجه به اینکه خونه خودشو نفروخته بود اورده اون حدود یک چهارم مبلع خونه بود ولی اصرار داشت که باید سه دنگ خونه بنام اون باشه. و از اونجا که من هم باردار بودم و در مرخصی زایمان میزان حقوقم به شدت کم میشد و توانایی پرداخت قسط نداشتم قبول نکردنم. در حالی که خودش به راحتی قادر به پرداخت بود. اون موقع بود که کلی تو فکر رفتم.
    گذشته از اون همسرم تو خرج و مخارج منزل و من هسچ هزینه ای غیر از هزینه مواد خوراکی خونه نمیکرد. منم چون خودم شاغل بودم هیچ پولی یه عنوان خرجی خونه یا سایر هزینه ها ازش نمیگرفتم. حتی هزینه های کامل بچه و لباسها و هر چی فکر کنید با خودم بود. اون فقط خرید مواد خوراکی خونه رو میکرد. که البته من هم خیلی مواقع میکردم. اینم بگم که منم اوایل حداقل ازش توقع یه کادوی کوچیک داشتم. ولی اون تو طول این ۱۵ سال هیچ کادویی برا من نخریده حتی یه جوراب. انقد که من بعد زایمانم برای حفظ آبرو جلو خونوادم یه نیم ست خریدم و گفتم همسرم خریده. بگذریم. به همین روند عادت کردیم تا ده سال بعد. من کل درامدم رو میدادم به همسرم تا پس انداز کنه تا بتونیم یه خونه ویلایی بخریم. چند جایی رفتیم خونه دیدیم و قرار بود خونه مون رو هم بفروشیم و یه وام مسکن هم بزاریم روش تا بتونیم خونه بخریم. و قرار بود خونه رو نصف نصف کنیم. ولی چون من باردار بودم همسرم گفت که با این اوضاع نمی تونیم خونه رو بفروشیم و جابجا بشیم. باشه تا بعد زایمان تو و مرخصی زایمانت. چون من برای مرخصی زایمان میرفتم شهرستان پش مادرم. من رفتم شهرستان و اون موند و قرار شد کار خرید خونه رو انجام بده. دو سه ماه گذشت و هیچ کاری نکرد. گفت قیمتها بالا رفته و با پولمون نمی تونیم خونه بخریم. رفت دو تا زمین خرید. و یه ماشین ثبت نام کرد. زمین ها قولنامه ای بود و سندش چند ماهی طول میکشید بیاد. به من گفت یکی از زمینا رو میزنم به نام تو و یکیش به نام خودش. سند زمین خودش اماده شد و چند ماه بعد که سند اون یکی زمین اومد من از پست تحویل گرفتم دیدم هر دو رو زده به نام خودش.
    مثل اینکه اب یخ روم ریخته باشن باور نمیکردم اینکارو با من کرده باشه. باهاش صحبت کردم و گفتم مگه قرارمون نبود به نام من باشه. گقت من همچین حرفی نزدم. زمینها و ماشین ثبت نامی که حالا بیشتر زمینها هم میرزید دست من امانت باشه ن باهاش کار میکنم و خرید و فروش میکنم تا بتونم یه زمین بهتر برا ساخت بخرم. بهم گفت یه دوسالی صبر کن تا بتونم یکم باهاش کار کنم بتونم یه زمین بهتر بخریم و خونه بسازیم.
    و استدلالش هم این بود که اگه همه رو به نام خودم کردم تو هنوز ۳۰۰ تا سکه مهریه تو بعنوان ضمانت داری. اگه اتفاقی بیوفته می تونی همه رو با مهریه ات پس بگیری.
    با اینکه بهش دیگه اعتماد نداشتم ولی باز هم راضی شدم ادامه بدم. ولی نمیتونم شکم رو بهش از ذهنم بیرون کنم . خصوصا که همون شب چند تا دیگه از پنهانکاریهای مالیش برام رو شد. اول اینکه یه زمینی داشت که نصفشو مهریه من کرده بود و سند هم زده بود. چند سالی هم هی میرفتییم بررسی میکردیم که همون زمین رو بسازیم . بعد اون شب متوجه شدم که زمینی که مهریه من کرده اصلا این زمین نیست و یه زمین دور تر و خیلی کم ارزشتره. و من اینو ۱۴ سال بعد شروع زندگیم فهمیدم. دوم اینکه زمینی که صفشو مهریه من کرده شریکی با باباش داشته که اونم همون یکی دو سال بعد ازدواجمون باهاش تسویه کرده و ازش خریده. یعنی مهریه من شده بود سه دنگ زمین شریکی که من حتی از وجودش هم خبر نداشتم.
    و یه چیز دیگه که منو کاملا داغون کرد این بود که اول ازدواج به من گفته بود که ده سال قراره تو این شهر زندگی کنیم و بعد ده سال برمیگردیم شهرستان خودمون. ولی بعد یازده دوازده سال مصادف با همون دروغگویی های مالیش گفت که قرار نیست حالا حالا ها برگردیم.
    تنها نتیجه ای که از این دروغ گفتن هاش گرفتم این بود که نمی خواد چیزی به نام من باشه تا من نتونم ازش جدا بشم. چون این دو سال اخر بعد تولد پسرم رفتارش هم خیلی خشن تر شده بود مخصوصا با دخترم که چندین بار کتکش زده و اسمش رو میزاره تنبیه و تربیت. دخترم هم الان تو سن بلوغه و ما سر این موضوع چنین بار باهم برخورد داشتیم.
    چون من چند باری سر کتک زدن دخترم تهدید کردم که دفعه بعد واقعا تحمل نمیکنم و قید همه چی رو میزنم و ترکت میکنم و بچه هامم می برم. حتی یه بار یه مقدار طلا و سکه پس اندازم رو برداشتم که از خونه برم که نزاشت.
    فک میکنم برا همین همه پس اندازمون رو در اختیار خودش گرفته تا استقلال مالی من رو بگیره که نتونم تصمیم به طلاق بگیرم.
    تا آخرین بار که دوباره دخترم رو اونم جلو مادر و خواهرم کتک زد من دیگه نتونستم تحمل کنم و بعد چند روز کلنجار رفتن و قهر تصمیم گرفتم واقعا ترکش کنم. گفتم حساب کتاب مالیمون رو بکنیم من دیگه نمی تونم له شدن شخصیت و آینده دخترم رو تحمل کنم. که نهایتا گفت من هیچی از این ده سال پس انداز بهت نمیدم. همش بنام خودمه و قانونا هم هیچ کاری نمی تونی بکنی.
    اگر هم طلاق میخوای باید مهریه ات رو ببخشی حتی اون سه دانگ زمین رو تا بچه ها رو بهت بدم. که البته به این حرفش هم اطمینان ندارم که بچه ها رو به راحتی بده.
    باز هم راضی شدم. گفتم تا اینجا باختم بیشتر از این سلامت روح و روان بچه هامو به خطر نندازم. حساب کردم با طباهایی که دارم و یه مقدار پس انداز ارزی و مبلغ سه دانگ خونه ای که دارم می تونم یه سر پناه برای خودم و بچه هام دست و پا کنم. خواستم طلاها و دلارهامو بردارم که دیدم نیست و اونا رو هم برداشته. ازش سراغشو گرفتم میگه طلاها دیگه مال تو نیست. بیشترش کادوی عروسیت بوده که حالا که میخوای طلاق بگیری دیگه مال تو نیست.
    نمی دونم دیگه چیکار کنم. از خودم متنفرم که چقدر سادگی کردم و بهش مثل چشمام اعتماد کردم. با اینکه گه گداری نشانه هایی از غیر قابل اعتماد بودن توش دیده بودم باز هم خودم رو گول زدم و بهش اعتماد کردم.
    حتی به خانواده ام هم نمی تونم بگم که چقدر حماقت کردم.
    الان بعد ۱۵ سال بدبختی کشیدن تو غربت و با خفت و خواری و تحمل رفتارهای بی عاطفه و خشنش وقتی که دیگه صبرم تموم شده و نمی تونم بیشتر از این تحمل کنم مجبورم با دست خالی از صفر شروع کنم. و این فکر که بچه هام قراره تو چه شرایطی بدون پشتوانه مالی بزرگ بشن داره داغونم میکنه.
    از همه بدتر روحیه از هم پاشیده خودمه که احساس میکنم این همه سال مورد سواستفاده قرار گرفتم. تو این ۱۵ سال فقط یکی رو میخواسته که نیازهای جنسی اش رو برآورده کنه و از طرفی هم براش خرج و مخارج که نداشته باشه هیچ سود اوری داشته باشه.
    صراحتا به من میگه تو چون زن من هستی پس هر چی حقوق هم میگیری مال منه.
    تو این سالها تمام این رفتارهاش و بی عاطفگیهاش بوده. دقیقا از رفتارهاش وخاموشی احساسی اش میفهمیدم که اصلا من رو دوست نداره و براش فقط در حکم برطرف کننده نیازهاش هستم. چه از نظر جنسی چه خونه داری و بچه داری.
    و چون یک آدم کاملا محاسبه گره پیش خودش حساب کرده که یه زنش رو داشته باشه که همه رو یکجا براورده کنه براش کمتر خرج داره تا بخواد پرستار بگیره برا بچه هاش و آشپز و کلفت بیاره برا خونش. فقط به همین دلیله که میخاد منو نگه داره ضمن اینکه من یه زن کاملا کم هزینه هستم. اگر هم هزینه داشته باشم از حقوق خودم می پردازه. از خودم متنفرم که اجازه دادم یکی انقدر از من سواستفاده کنه. حالا میفهمم که چرا تو طول این سالها من ارزشش رو نداشتم که برام حتی یه کادو بخره. وقتی که زنای دیگه طلا و جواهر کادو میگیرن من حتی یه روسری یا جوراب هم ارشش رو نداشتم که بگیرم. چون فقط براش یه زن سود اور بودم.
    همه این نشانه ها از اول زندگی وجود داشت و من احمق تو طول این سالها بخاطر علاقه ام هیچکومشون رو ندیدم. الان که واقعیت رو با شدت کوبونده تو صورتم واقعا هضمش برام سخته.
    ولی همینجور دارم یکی یکی نشونه ها رو پیدا میکنم
    اینکه پول بلیط هواپیمای خودش رو میداد و من خودم باید پول بلیطم رو میدادم
    اینکه وقتی خواستم ماشین برا خودم بخرم به بهونه اینکه پارکینگ نداریم نزاشت من ماشین برا خودم داشته باشم.
    حتی یه مقدتر طلا و ارز پس انداز خونه پدریم داشتم هفته پیش به بهونه جاش تو خونه پدریم امن نیست و ممکنه دزد بزنه مجبورم کرد اونا رو هم بیارم بزارم رو بقیه پس اندازم تا کاملا دست منو خالی کنه.
    بدتر از همه اینکه الان تا سقف حقوقم زیر بار بدهی وام هایی هستم که گرفتم و به همسرم دادم. وباقیمونده حقوقم کفاف گذروندن زندگیم رو نمیده.
    تو رو خدا کمکم کنین. تو رو خدا.
    سلام خانم،

    امیدوارم حال شما خوب باشد.

    مسائل دشواری برای شما پیش آمده است که البته سخت بوده است. با این حال، همه باید یادمان باشد که مسائل خانوادگی دو سر دارد و یقیناً برای همسر شما هم (اگر کسی پای دردِ دل او بنشیند) سختی‌های زیادی بوده است. معمولاً این رفتارها ناشی از عدم اعتماد شدید افراد است که متأسفانه بین شما و همسرتان هر دو ایجاد شده است. دلیل آن چیست، در گفته‌های شما پیدا نیست باید ابتدا دلیل آن را بیابید. برای مثال، اگر به سال‌های گذشته بنگرید، حتماً روابط عاطفی شما با همسرتان نیز چندان مطلوب نبوده است، که از برخی گفته‌های شما پیداست: ”اگه همه رو به نام خودم کردم تو هنوز ۳۰۰ تا سکه مهریه تو بعنوان ضمانت داری. اگه اتفاقی بیوفته می تونی همه رو با مهریه ات پس بگیری.“

    به نظر من، این مسائل یک شبه رخ نمی‌دهد و قطره قطره جمع می‌شود. قطعاً اگر شما بگردید ایشان از اول این جوری نبوده است.

    به هر ترتیب، الآن اگر می‌خواهید به آرامش برسید، شما دو کار همزمان باید انجام دهید؛ اول اینکه، دیگر با همسرتان شراکت مالی نکنید، دوم اینکه، روابط خود را با همسرتان اصلاح کنید. راهی که شما الآن دارید پیش می‌گیرید، مطمئناً به نفع همسر شماست نه شما و کودکانتان. دنیای بعد از طلاق برای فردی چون شما با این روحیات و با دو فرزند بسیار دشوارتر است.

    موفق باشید.

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    شماره عضویت
    45361
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت مالی همسرم

    از راهنمای شما متشکرم. در مورد بی اعتمادی بین طرفین البته بایدد بگم من تا دو سه سال پیش کاملا بهش اعتماد داشتم. از هر نظر وگرنه بهش اختیار تام تو همه چیز نمی دادم. ولی این بی اعتمادی از طرف اون از اول زندگی بوده.
    ولی تو این دو سه سال من هم دیگه حد اقل از نظر امانتداری تو مسائل مالی بهش اعتماد ندارم.
    از یه طرف این مسئله، از طرف دیگه رفتارهای تند و ایرادگیرانه اش و لحن صحبت تحقیری و توهینی اش و طرف سوم هم سردی عاطفی بی نهایتش کاملا زندگی رو برام سخت کرده. اگر فقط خیانت مالی بود واقعا برام مسئله ای نبود.
    مهمتر از همه فعلا بدرفتاریهاش با دخترمه که باعث پرخاشگری و تندخویی دخترم شده. زندگی خودم رو دیگه از دست رفته می بینم ولی می خوام نهایت تلاشم رو بکنم که زندگی دخترم رو نجات بدم. اگر همچنان ادامه بدم مطمعنا سلامت روانی دخترم در خطره و چند سال دیگه هم نوبت فرزند کوچکترم میرسه.
    من کاملا خودم هم می دونم که من هم مقصرم. ولی الان بزرگترین مسئولیتم در قبال بچه هامه.
    با یک مشاور روانشناس و رواان درمانگر صحبت کردم . هم راجع به پرخاشگری دخترم هم راجع به اختلافات خانوادگیم و هم راجع به رفارهای تند همسرم نسبت به دخترم.
    ایشون معتقد بودن که همسرم دارای سبک شخصیتی سلطه جویانه متمایل به کمی وسواس هست که به سختی هم قابل درمان هست. از اول اب پاکی رو ریختن تو دستم که حتی بعد از شش ماه یکسال رواندرمانی هم این این جور افراد درمان نمیشن چون اصولا اعتقاد ندارن که مشکلی هست.
    پیشنهاد اولشون ایم بود که ایشون رو ترغیب به مشاوره و زوج درمانی کنم که خودشون هم بعید می دونستن راضی بشن و دقیقا هم اینطور شد. الان دو هفته است که بر خلاف قولی که داده بود که حاصر به مشاوره میشه کاملا انکار میکنه و حاضر نیست همراهیم کنه.
    ولی مشاور کاملا عقیده داشتن ادامه دادن این زندگی کاملا سلامت روانی من و مخصوصا بچه ها رو به خطر میندازه و هر چه زودتر تموم کنم بیشتر به نفع بچه هاست.
    الان من موندم و یه تصمیم بزرگ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد