بابام بیماری اختلال دوقطبی داره و معلمه ابتداییه و الان خوب شده یکم مامانمم خیلی عصبیه ما اصلا با هم دوست نیستیم یعنی اصلا جز حرو بحث با هم حرف نمیزنیم متولد مرداد هفتادو هشتمو تیزهوشان درس میخونم ولی با این حال اجازه ندارم برنم خونه دوستام یا باهاشون برم بیرون از وقتی چشمامو باز کردم تنها هم بازیم پسر عمم بود ومنم خیلی دوسش داشتم شد عشق دوران کودکی من و الان ب خاطر ی سری مشکلات الکی اونا باا عموم اینا رابطشونو کلا با خونواده بابابزرگم قطع کردن و من الان سه ساله ک پسر عممو عید ب عید یمبینم من خیلی دوسش دارم خیلیییی ولی اون خیلییییییییی از من مغرور تره و میدونم اگه دوسم داشته باشه دم نمیزنه ....تورو خدا بهم نگین صبر کن چون نمیتونممممم داره ب این جام میرسه (!) من عادم شادو خجسته ایم کلا روابط عمومیمم ب گفته دوستان خیلیییییییی بالاست ....ولی این عشق لعنتی داره دیوونه م میکنه.....پسر عمم خیلی بچش ننس و همه چیم ب ننش میگه.....من موندم چیکار کنم.....حداقل دلم میخواد بدونم دوسم داره یا ن ....ولی چیجوری؟؟؟