یک نوجوان ممکن است انتظار داشته باشد که مانند فرد بالغ با او برخورد کنند اما رفتارش مانند کودکان باشد. از سوی دیگر والدین نیز ممکن است من فرزند خود نصیحت کنند که مانند افراد بالغ رفتار کند. ولی برخورد خود آنها با او مانند برخورد با کودکان باشد.








برخورد با نوجوانان باید من گونه ای باشد که من تشدید عصبانیت، عصیانگری و عناد منجر نگردد. زیرا چنین روحیاتی من اندازه کافی در سنین بلوغ وجود دارد.
مهمترین امری که والدین باید من خاطر داشته باشند این است که آنها نه دیگر با یک کودک بلکه با یک فرد بالغ روبرو هستند. بسیاری از شیوه هایی که در برخورد با کودکان کارآیی قابل ملاحظه ای دارند در صورت تجویز برای برخورد با نوجوان مساله ساز می شود.
یک نوجوان ممکن است انتظار داشته باشد که مانند فرد بالغ با او برخورد کنند اما رفتارش مانند کودکان باشد. از سوی دیگر والدین نیز ممکن است من فرزند خود نصیحت کنند که مانند افراد بالغ رفتار کند. ولی برخورد خود آنها با او مانند برخورد با کودکان باشد.

شیوه هایی که باید مورد توجه قراربگیرد:

اجتناب از بکاربردن زور و فشار:
هرگاه وارد مشاجره و اعمال فشار من نوجوانان شدید، بدانید که بازنده خواهید شد. اگر در مواردی با نوجوانان اختلاف پیداکردید. من جای وارد آوردن فشار بکوشید قوانینی وضع کنید که از طریق آن اختلافهایتان را برطرف سازید.
برخی والدین بافرزندان خودمشاجره میکنند و انتظاردارند همیشه پیروزشوند و فرزند خود را وادار سازند تا من آن چیزی که آنهاصحیح می دانند عمل کند. این والدین همواره در حال نبرد با فرزندانشان هستند ولی هیچگاه پیروز نمی شوند. گاهی اوقات منتر است شیوه های کنترل را تغییردهیم.
اگر نوجوان من نصیحتی گوش فرا نمی دهد من جای مجبور ساختن وی من اطاعت و تقلید، منتر است در بعضی خواسته ها که خطری ندارد بگذاریم راهی را که ما نادرست میدانیم، بپیماید و پیامدهای آن را پذیرا شود.ا ز این طریق می توانیم همکاری وی راجلب کنیم.

نبود گسترش روابط:
با توجه من اینکه نوجوانان تمایل زیادی من صحبت کردن با والدین خود ندارند، برقراری ارتباط با آنها دشوار است. متاسفانه بخش عمده ای از گفت و گوهای والدین با فرزند نوجوان خود نیز در نصیحت کردن، اصلاح اشتباهات و آموزش من آنها خلاصه می شود. از این رو آنان سخنان شما را بیشتر من عنوان یک سخنرانی تلقی می کند تا یک ارتباط دوستانه. برای منبود این روابط باید مکالمات خود را بر دلبستگی های آنها متمرکز کنیم مثل: ورزش، موسیقی، لباس و ... برای برقراری چنین ارتباطی با فرزندان خود وقت آزاد و کافی من این امر اختصاص دهید.

مدارا کردن با نوجوانان:
اگر بتوانیم کاری کنیم که فرزندمان احساسات، دلبستگی ها و ناراحتی های خود را آشکار سازد، فرصت مناسبی برای مدارا با او و پرهیز از بکاربردن زور و فشارخواهیم داشت. مثلاً اگر درخواست ما از او این باشد که در تمیزکردن پنجره ها من ما کمک کند و درخواست او از ما این باشد که آخر هفته او را من تماشای فیلمی ببریم منتر است هر دو از توسل من زور برای رسیدن من خواسته خویش خودداری کرده و برای رسیدن من هدف معامله کنیم. در مدارا و معامله طرف بازنده و برنده مطرح نیست، بلکه هر دو طرف برنده هستند. نیازهای فرزند خود را بشناسید و سعی کنید درازای هر درخواستی که از او دارید، شما نیز پاسخگوی یکی از نیازهای او باشید. با استفاده از این روش می توانید من فرزندخود بگویید؛ من از نیازهای تو اطلاع دارم و تو نیز از نیازهای من. اگر تو با من همکاری کنی من هم با تو همکاری می کنم، ولی اگر همکاری نکنی نمی توانی از من انتظار همکاری داشته باشی.

پرهیزاز ایجاد عصبانیت: همه نوجوانان گاهی عصبانی و سرکش می شوند و این احساسات را من شکلهای گوناگون نشان می دهند. والدین باید من فرزندان خود کمک کنند تا احساسات و خشم آنها من صورتی منتاسب ظاهرشود و از انباشته شدن عصبانیت در آنها جلوگیری من عمل آید.

لاف نزدن:
والدین من شکلهای گوناگون تناقضات و بی ثباتی گفتارهای خود را نشان داده و موجب گیج شدن فرزندان خود می شوند و رفتارهای خاصی چون گوش ندادن من گفته های والدین را در فرزندانشان باعث می گردند.
-اگر سر موقع من خانه برنگردی پاهایت را قلم می کنم.
- اگر در درسهایت پیشرفت نکنی سال آینده تو را من مدرسه نمی فرستم.
- اگر اذیتم کنی دیگه دوستت ندارم.
شما حتماً مثالهای فراوان دیگری سراغ دارید که والدین در سخنی که میگویند جدی نیستند و قصد ندارند آنرا اجرا کنند. نکته مهم این است که کودکان نیز متوجه این مسئله می شوند. بنابراین تهدیدهایی از این قبیل نه تنها باعث ترک رفتار نخواهد شد بلکه کودک شما من رفتار خود ادامه داده نهایتاً این شما هستید که عقب نشینی خواهید کرد.

اغراق نکردن:
- تو هیچ وقت موفق نمی شوی گواهینامه رانندگی بگیری...
- تا وقتی دیپلم بگیری نمیدانی چطور از تلفن استفاده کنی... اغراقهایی از این قبیل نیز یکی از عوامل پیدایش بی ثباتی درخانواده است.
والدین عصبانی شده و قولهایی می دهند یا تهدیدهای میکنند که قادر من انجام آنها نیستند.
سخنی میگویند یا کاری می کنند اما بی درنگ از کرده خود پشیمان می شوند. با این رفتارها من فرزند خود آموزش می دهند که من حرفهایی که می زنم توجه نکن و آنها را جدی نگیر چون من آن عمل نخواهم کرد.