اختلال شخصیتی مرزی

[seyaneh]

من با مطالعه و تحقیق فراوان در مورد مشکلات ایجاد شده در زندگیم متوجه شدم دچار یه اختلال شخصیتی ام به اسم نوروز گرایی یا اختلال شخصیتی مرزی . توضیح کوتاهی در مورد این اختلال میدم من در مورد ارتباطم با دیگران خیلی دچار استرس میشم بیشتر اوقات احساس طرد شدگی میکنم حس میکنم دیگران به من به چشم حقارت نگاه میکنن بعضی اوقات از یه نفر در حد فرشته خوشم میاد ولی مدتی نمیگذره که کوچکترین حرکت ناخوشایند در مورد خودم ازش میبینم حتی اگه طرف گناهی نداشته باشه و ناخواسته اینکارو کرده باشه من بسیار ازش متنفر میشم و هی در ذهن خودم حرکاتشو تجزیه و تحلیل میکنم و خودم رو خیلی عذاب میدم از خودم بشدت متنفر میشم از طرف همچنین و از برقراری ارتباط با همه وحشت میکنم و با بیشتر دوستان و فامیلهام بخاطر تصورات ذهنی بیمار واشتباهم قطع ارتباط میکنم و حس میکنم ادم حقیری ام ولی بعضی اوقات خودم رو خیلی بالا میبرم و اعتماد به نفس عجیبی حس میکنم خلاصه رفتار ثابتی ندارم گاهی شیفته کاری یا کسی ام و مدتی نمیگذره که بطور جنون امیزی تنفرپیدامیکنم
از دوستان روانشناس عزیز خواهش میکنم در مورد راه درمان این اختلال راهنماییم کنن ضمنا من دوبار بخاطر مشکلات زندگی زناشوییم پیش مشاور رفتم ولی حالا متوجه میشم بیشتر مشکلاتم بخاطر این اختلال بوده و اونها تشخیص نداده بودن وهر دو بار رای به جدایی و طلاق دادن بدون اینکه حتی کمی شک کنن که ممکنه من از نظر روانی مشکل داشته باشم و با کم تحملی و بدبینی پارانوئیدی خودم نتونسته بودم ارامش رو به زندگیم برگردونم خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید

[yahoo]

سلام
علائمی گه گفتید شبیه اختلال شخصیت مرزی هست
میتونم سوال کنم از چه منبعی اطلاعاتتون رو گرفتید...مثلا کدوم کتاب

[seyaneh]

منبع خاصی ندارم فقط درمورد مشکلم در اینترنت مطالعه کردم و متوجه شدم به اختلال شخصیتی مرزی معروفه چون این مشکل در دورن افرادپنهان میشه وعلایمی از خودش بروز میده که ممکنه دیگران فکر کنن خیلی مغروریم یا اصلا رفتار با ثباتی نداریم و متاسفانه تا الان حتی روانشناس هم نتونسته بهم کمکی بکنه بعضی وقتا به یکی خیلی وابسته و شیفتش میشم ویهو باکوچکترین چیزی آتیش تنفر از اون فرد تو دلم روشن میشه و به حد جنون خودمو ازار میدم و ذهنم درگیر رفتاری که باهام شده یا کوچکترین بی توجهی که بهم شده میشه و دلم می خواد سر به تن طرف نباشه و هی از خودم سوال میکنم چرا مثلا بهم نگاه نکرد چرا سرشو برگردوند چرا یکم اخم کرد چرا دفعه اول زنگ زدم جواب نداد نکنه از من متنفره نکنه داره بازیم میده نکنه کسی چیزی پشت سرم گفته نکنه همه توی جمعشون دارن منو تحقیرمیکنن نکنه به چشم بقیه احمقم وووووووووووو........... این فکرا در طول روز حتی یک ساعت آرومم نمیذاره و تا نیمه های شب بخاطر فکر و خیال خوابم نمیبره و همه رو هم آزار میدم شوهرم پدرم مادرم و... همش ناله و غرو لوند میکنم چرا این اینطوری باهام رفتارکرد چرا اون اونطوری کرد آرامشم نابود شده چندسالی هس این مشکلو دارم ولی از بعد ازدواجم خیلی شدید شده یعنی حدود 2 ساله

[yahoo]

سلام
ببینید اگر شما اختلال شخصیت مرزی داشته باشید درمان انتخابی اش " درمان دیالکتیکه" که حتما بایدحضوری و توسط یک درمانگر وارد انجام بشه
و در حد دنیای مجازی فقط میتونم یسری کتاب بهتون معرفی کنم که با ابعاد این اختلال بیشتر آشنا بشید
اما قبل از اون اجازه بدید همه علائم رو باهم چک کنیم ببینمی واقعا شما علائم این اختلال رو دارید یا خیر
اول بگید علائمتون از چه زمانی شزوع شد؟ یعنی شما اون موقع چند سال داشتید؟ و اینکه نا گهانی شروع شد یا تدریجی؟
این موردی که گفتید الگوی بی ثبات در روابط بین فردی دارید ( مدام یک فرد رو یا آرمانی میکند یا بی ارزش میکنید)جز علائم شخصیت مرزی هست....
من علائم رو یکی یکی چک میکنم شما بگید کدوم رو دارید و کدوم رو نه
اگر کسی شما رو ترک کنه یا احساس کنید که قرار مورد ترک شدن قرار بگیرید چطور واکنش نشون میدید؟مثال بزنید لطفا

[seyaneh]

سلام
نه تدریجی شروع شده یا حداقل من یادم نیست که از بچگی این مشکل رو داشته باشم دوران نوجوانی و سال های بعدش بیشتر گوشه گیر بودم و از اجتماعات فراری بعدا هم که وارد دانشگاه شدم و ازدواج کردم مجبور بودم خودم رو وارد جمعی کنم و چون این توانایی رو از سالهای قبل در خودم بوجود نیاورده بودم از ارتباطات میترسیدم و نوعی بدبینی در من بوجود اومد که شاید اونقدر خوب نباشم که کسی بخواد همیشه با من بمونه یا اینکه مدت کوتاهی با کسی صمیمی میشدم همش استرس داشتم نکنه طرف ترکم کنه و من باز تنها بمونم منظورم دوستی از جنس خودمه نه جنس مخالف و کلا در دوستیابی مشکل داشتم و دارم یعنی نمیتونم به کسی همیشه خوشبین باشم کوچکترین حرکت باعث میشه من دیگه حتی جواب تلفن طرف رو هم ندم و با خودم درگیر باشم مثلا یه هفته پیش با دوستم رفته بودیم مغازه عطر فروشی دوستم مشغول حرف زدن با صاحب مغازه بود و من میخواستم قیمت یک عطر رو بپرسم و چون اون دونفر مشغول صحبت در مورد یک عطر بودن اصلا متوجه من نشدن و همین باعث شد من حس حقارت زیادی در خودم احساس کنم و یک هفته به دوستم زنگ نزنم و اس ندم حتی جواب اس ام اس هاش رو هم با تاخیر بدم و کلا بهش بی توجهی کنم
اگه حس کنم مورد بی توجهی کسی واقع شدم اون فرد واقعا منو ترک کرده باشه یا فقط در تصورات من این اتفاق افتاده باشه یعنی واقعا این قصد رو نداشته باشه من شدیدا روی اون فرد حساس میشم پیش نزدیکانم ازش بدگویی میکنم تا کسی اسمی ازش بیاره داد و بیداد راه میندازم اسم طرف رو یا از گوشی خودم و خانوادم پاک میکنم یا روی شمارش یک اسم تحقیر آمیز سیو میکنم و بعد از مدتی که با خودم کلنجار میرم که چرا باید با من اینکارو کنه نکنه من بی ارزشم من حقیرم پوچم و .... کم کم اون رو از زندگیم پاک میکنم و دیگه دلم نمیخواد کسی اسمی ازش جلوم بیاره ولی نکته اینجاست که خیلی به خودم فشار میارم با روانم بازی میکنم بی خوابی میکشم تا جایی که با قرص خواب میتونم بخوابم اونم فقط بخاطر یک نفر که ممکنه نقش مهمی هم توی زندگیم نداشته باشه ولی بخاطر توجه و محبتی که مدتی به من داشته من حس میکردم میتونه پشتوانه ای واسم باشه ولی با یه بی توجهی تمام امیدهام نقش بر آب میشه

[yahoo]

1-زمانی که بابت اتفاقی یا از دست کسی خشمگیم میشید میتونید خشمتون رو راحت مهار کنید یا خیر؟ در چنین مواردی چطور واکنش نشون میدید یا رفتار می کنید؟
2-آیا نوسان خلق دارید؟مثلا اینکه لحظه ای اهل بحث و مججادله باشید ...لحظه ای دیگه ناراحت و افسرده بشید...و لحظه ای دیگه فکر کنید هیچ احساسی در خودتون وجود نداره؟ ....ورفتارتون برای دیگران غیر قابل پیش بینی باشه؟
3- آیا احساس پوچی ، تنهایی و فقدان هویت دارید ؟در چه حدی یه؟
4- ایا تنهایی رو میتونید تحمل کنید مثلا زمانهایی که احساس بی کسی میکنید میتونید این حالت تنهایی رو تحمل کنید یا سریع کسی رو برای پر کردن این تنهایی پیدا میکنید(هر چند این فرد مورد پسند نباشد یا فرد نا مطلوبی باشد)
5-آیا این رفتارها رو تا به حال داشتید؟اقدام به خودکشی...خود زنی....رفتارهای خود آزارانه...ولخرجی نا متعارف...رانندگی بدون احتیاط....دوره های پرخوری.....سوء مصرف

[seyaneh]

نه وقتی کسی رو از دست میدم خیلی عصبی میشم خودزنی میکنم هر چی دم دستم باشه سمت دیوار پرت میکنم خیلی داد میزنم گریه میکنم هیشکی هم جلو دارم نیست چند بار هم مادرم برای اینکه جلومو بگیره تا نکنه سکته کنم خودش اقدام به زدن من کرده تا آروم شم .
دقیقا همینطورم وقتی در مورد موضوعی بحث میکنم اول آرومم بعد که طرف هی بحثو کش بده یا باب میل من صحبت نکنه پرخاشگری میکنم و همون حالتهایی که گفتم واسم اتفاق میفته بیشتر شبا حس افسردگی سراغم میاد ولی اینطور نیست که روزها کاملا پرانرژی باشم اصلا حالم مشخص نیست خودمم از دست خود کلافه شدم نمیدونم چرا یکدفعه حس پوچی سراغم میاد از خودم و از همه اطرافیانم متنفر میشم و میزنم زیر گریه یهو چند ساعت نمیگذره که دوباره اعتماد به نفس عجیبی پیدا میکنم و آهنگ میزارم واسه خودم و شادی میکنم
همیشه حس تنهایی رو دارم مگه با کسی که دوستش دارم باشم و اون موقع هم خوشحالیم موقتیه چون یه حرکت کوچیک طرف باعث تنفر من از خودم و تمام زندگیم میشه شدیدا افسرده میشم و احساس میکنم همه منو طرد کردن و من بدبخت ترین آدم روی زمینم بازم طولی نمیکشه نهایت چند روز بعد دوباره با انرژی میشم و رفتار با ثباتی ندارم
چند بار اقدام به خود کشی کردم ولی خودم میدونم واقعا نمیخواستم خودمو بکشم و بیشتر برای جلب توجه خانوادم و تحمیل خواسته هام به اونا بوده شایدم واقعا دلم میخواسته بمیرم دقیقا نمیدونم ولی وقتی از زندگی ناامید میشم حتی مردن برام خیلی شیرین و اسون میاد خودزنی هم خیلی زیاد کردم البته نه با چاقو و این جور چیزا مثلا موهامو میکشم صورتمو چنگ میندازم سرمو میکوبم به دیوار به خودم سیلی میزنم و .... اینها که خود زنیه جسمیه ولی بیشتر از نظر روحی خودزنی دارم یعنی در ذهنم اونقدر خودمو پست میکنم و با بقیه مقایسه میکنم و حرکات چشم و ابروی دیگران رو به معانی مختلف تعبیر میکنم که زندگی برای خودم و عزیزانم غیر قابل تحمل میشه

[yahoo]

علائمی که عنوان کردین مشخصه اختلال شخصیت مرزی هست
ساکن تهران هستید؟ چون گفتید قبلا به مراکزی مراجعه کردید و مشکلتون حل نشده .

[seyaneh]

شهرستانی ام دوبار بعلت مشکلات خانوادگی و زناشویی مراجعه کرده بودم ولی خودم حس میکنم بیشتر مشکل از طرف من بوده ولی مشاورها کامل حق رو به من دادن چون شوهرم به اصرار من در یک جلسه حضور پیدا کرد ولی چون قلبا راضی به مشاوره نبود حتی یک کلمه هم صحبت نکرد و مشاورین هم در هر دو مورد به من صریحا پیشنهاد کردن در مورد ادامه این زندگی دقیق فکر کنم و دفعه اول نامزد بودیم گفتن ازدواج نکنین دفعه دوم ازدواج کرده بودیم مشاور به من تلویحا گفت دنبال یک سوژه برای طلاق باشم چون شوهرم دست بزن پیدا کرده و مثل خودم پرخاشگر شده و بقولی داره درس پس میده اونم از من بهتر ولی من به مشاورین نگفتم حساسیت بیش از حد خودم و فشار زیادی که روش وارد کردم باعث این رفتارهاش شده واقعا دیگه نمیدونم چی راسته چی دروغ شاید من در مورد رفتارهاش بدبین بودم و خیلی حساسیت نشون میدادم و اون اینطوری شد یا واقعا رفتارهای اون باعث شدید شدن این بیماری من شده ولی اینو میدونم من الان 100% مشکل دارم چون فقط این مشکلاتو با همسرم ندارم و نسبت به دیگرانم بدبین شدم .
این رو هم بگم که من و همسرم هیچ شناختی نسبت به هم نداشتیم ولی پدرم پدر ایشون رو میشناخت و اصلا تایید نمیکرد که ما ازدواج کنیم و من با نظر پدرم موافق بودم و راضی به این ازدواج نبودم تنها اصرار مادرم باعث صورت گرفتن این ازدواج شد چون از پدر شوهرم همه بد میگفتن که مال مردم خورده و حرام حلالش معلوم نیست و من به لقمه حلال خیلی حساس بودم و معتقد بودم لقمه حرام تربیت فرزند رو سخت میکنه مادرم به یک روحانی زنگ زدن و ایشون گفتن نه موردی نداره و بچه گناهی نداره که پدرش فلان کارو کرده و .... حتی استخاره کردن و خوب اومد و چون خیلی با شوهرم آشنایی نداشتم و شوهرم اهل رفت و امد نبود کسی شناخت زیادی روش نداشت و چهره واقعیشو نمیدونست که نماز نمیخونه روزه نمیگیره کتک میزنه دروغ میگه ،همسر یه منبع درامده واسش و
.....
خلاصه با تمام نارضایتی و استرس و از غذا افتادن و بیمارستان و گریه و.... ازدواج کردم و 2 سال هم گذشته و با اینکه رفتارهای شوهرم کم کم داره بهتر میشه من هنوز بهش بی علاقه ام و فقط زندگی برام جهنم شده اگه میدونستم مشاوری هست که واقعا اونقدر توانایی داره که مشکل منو حل کنه حتما پیششون میرفتم ولی با عرض پوزش از شما دیگه به توانایی و علم مشاورین شک دارم و درمونده شدم که به کی پناه ببرم تا بدون اینکه ضربه بیشتری به من وارد کنه مشکلمو حل کنه .......

[yahoo]

متاسفانه مینودشت مرکز مشاوره خوبی رو سراغ ندارم
روانشناسها هم مثل پزشک ها هستند عدهای مجرب اند و عده ای هم خیر
پیام خصوصی براتون جایی رو معرفی کردم این خانم صاحب تالیفات زیادین و تعریف کارشون رو شنیدم
اولین نکته مثبتی که در شما دیده میشه اینه که خودتون نسبت به مشکلتون بینش دارید ..جالبه اکثر اختلالات شخصیت نمیدونن مشکلی دارند ولی شما نه تنها این مطلب رو میدونید حتی به درستی مشکل رو شناسایی هم کردید
کاری که میتونم براتون بکنم اینه که یک سری کتاب بهتون معرفی کنم
نظر خودتون چیه؟

[seyaneh]

سلام دوست عزیز خیلی ممنون از لطف و توجه و راهنمایی هاتون
متاسفانه دسترسی به مرکزی که معرفی کردین واسم مشکله بعلت بعد مسافتی ولی اگه بتونین کتابهای خوبی در این زمینه بهم معرفی کنین از لطفتون ممنون میشم

[yahoo]

طرحواره درمانی (جلد دوم) تاکید میکنم جلد دومش درباره این اختلاله نوشته" جفری یانگ و همکاران


اختلال شخصیت مرزی(مباحث نظری و روشهای درمانی) نوشته:علیلو و شریفی


اختلال شخصیت مرزی:راهنمای عملی برای درمانگران و درمانجویان نویسنده: گریس هیلی


یک کتاب دیگه خودم دارم درباره رفتاردرمانی دیالکتیکه دانلودش کردم باید بگردم ببینم پیداش میکنم براتون بزارم چون دانلودی بود شاید خودتون هم بتونید پیداش کنید
مطالعشون کردید خبرم کنید ببینیم براتون کمک کننده بوده یاخیر

[seyaneh]

حتما سعی میکنم پیداشون کنم و بخونمشون
بازم مرسی