اغلب با این باور زندگانی را بهسر میآوریم که به دیده تحقیر نگریستن دیگری بهعلت طرز لباس پوشیدن یا شیوه کار و زندگی یا میزان پولی که در بانک دارند یا نوع صابون و عطری که استفاده میکنند، امری کاملاً طبیعی است.
یکی از مشکلات ناشی از بزرگ شدن در فرهنگی میهنپرست و دارای تعصب ملی نظیر جامعه ما این است که از بدو تولد، به ما میآموزند برتری خود را باور کنیم.
میهنپرستی بهتنهائی موجب حککردن این اعتقاد نیست. معتقدات و پیشینه قومی و آموزش فرهنگی و تبلیغات رسانههای جمعی نیز در این امر دخالت دارند. و ما را در معرض این آموزش قرار میدهند که از شخص بغلی برتریم.
اغلب با این باور زندگانی را بهسر میآوریم که به دیده تحقیر نگریستن دیگری بهعلت طرز لباس پوشیدن یا شیوه کار و زندگی یا میزان پولی که در بانک دارند یا نوع صابون و عطری که استفاده میکنند، امری کاملاً طبیعی است.
این مسأله همه زمینههای زندگیمان را در بر میگیرد. هر روز زیر بمباران هزاران داوری قرار داریم که حتی شاید از بسیاری از آنها آگاه نیز نباشیم.
بهمحض آغاز این نگرش که شاید به دلیلی بهجز تملک خانهئی وسیع یا تصاحب گردونهئی چهار چرخه به این جهان آمدهایم، این امکان را مییابیم که به داوریهای خود که نمیگذارند به رشد درونمان بپردازیم بنگریم.
بهمحض اینکه دریابید بهمنظور دیگری اینجائید، این را نیز در مییابید که همه ما بهمنظور دیگری اینجائیم. حتی اگر همه ما به آن پی نبریم. و حتی اگر هنوز آن قصد و غایت را در نیافته باشیم.
در نقطهئی از راه، به این تصویر میرسیم که همه با هم رهسپاریم. و هر یک با توشهئی که بههمراه آوردهایم، به بهترین شیوهئی که از ما برمیآید سرگرم کاریم. و این حق را نداریم که درباره جایگاه دیگری قضاوت کنیم.
فرایند یادگیری تعلق دارویهایمان درباره سایر مردم و موقعیتها میتواند امری دشوار باشد، زیرا باید بر بسیاری از آموختههایمان غلبه کنیم. اما این عادت نیز مانند سایر عادات و الگوهای رفتاری، زمانی میتواند شکسته شود که نخست آگاه شویم که در همه زمینههای زندگیمان تا چه اندازه داوری میکنیم.
بهمحض این آگاهی که در چه موارد بسیار، دیگران را به این دلیل که مطابق معیارهای ما زندگی نمیکنند بهطرزی ظریف کنار میگذاریم، خواهیم توانست تدریجاً داوریهای خود را رها کنیم و بکوشیم به این اندیشه بازگردیم که از بهر چه به این جهان آمده بودیم.