نفس کشیدن در هستی بیصدا و خاموش عملا افتادن در چاه بیهودگی است. چنین جهانی برای من نه راضیکننده است و نه ارزشی دارد که بشود وقتت را بیدلیل در آن تلف کنی.
ایمان بزرگترین مسالهی زندگی ماست. ایمان با خودش دو چیز را به همراه میآورد؛ عشق و اخلاق و کسی که این دو را داشته باشد، جهان در نگاه او دیگر بدون شعور نیست.
گاهی به این میاندیشم که واقعا چه چیزی به زندگیام معنا خواهد داد؟ چه چیزی انسان را میتواند از ظلمت و تاریکی که بدان دچار شده نجات بخشد و چه چیزی میتواند هستیِ خاموش را به حرف بیاورد. راستش را بخواهید من با خودم تعارف ندارم. ایمان بزرگترین مسالهی زندگی ماست و با خودش دو چیز دیگر را به همراه میآورد؛ عشق و اخلاق و کسی که این دو را داشته باشد، جهان در نگاه او دیگر بدون شعور نیست.
نفس کشیدن در هستی بیصدا و خاموش عملا افتادن در چاه بیهودگی است. چنین جهانی برای من نه راضیکننده است و نه ارزشی دارد که بشود وقتت را بیدلیل در آن تلف کنی. راستی تا به حال عریان به این مساله اندیشدهای که جهان بدون شعور عجب جای دهشناکی است. به اعماق رفتهای و پوچیای که در لایههای خاموش چنین جهانی آرمیده است را لمس کنی که هر لحظه ممکن است ما را ببلعد؟ مدام پنهانش میکنیم تا آن چشمان گستاخ و بیروح را نبینیم.
بعضی وقتها دلم میخواهد عمیقا بفهمم اینجا چه خبر است. توی ذهنم تصور میکنم توی اقیانوسِ هستی یک شیرجه، از بلندترین ارتفاع ممکن زدهام و مدام پایین و پایینتر میروم. من فرض گرفتهام که حتما هستی گوهری دارد و ما میتوانیم آن را با جهد کشف کنیم. راستش من عملا چنین اعتقادی دارم و اگر کوششی میکنم واقعا خواستهام که چیزی کشف کنم، نه جعل...