سلام دوستان این عنوان مشکل دوست صمیمی منه که آرامش رو ازش گرفته دوساله که ازدواج کرده خانواده شوهرشداز روز اول تو تمام مسایلشون دخالت میکنن و روی شوهرش خیلی نفوذ دارن در حدی که دوستم نه میتونه کار کنه نه ادامه تحصیل بده نه کلاسای متفرقه چون خواهرشوهراش صلاح نمیدونن باورتوندمیشه تو این دوسال یه تفریح دونفره نداشتن مسافرتا و تفریحاشون همه دسته جمعی با خانواده شوهرشه, تو کوچیکترین مسایل هم شوهرش نظر خانوادشو میپرسه و نظر دوستم اصلا براش مهم نیست تمام مدارک شوهرش حتی شناسنامش با خواهرشوهرشه تمام پنجشنبه جمعه ها خونه پدر شوهرشن (طبقه پایین) اگه ام دوستم نره میشه دعوا و آشوب خلاصهدخیلی زجر میکشه شوهرش پسر خوبیه تنها ایرادش اینه که خیلی وابسته به خانوادشه دوستم تاحالا هرکاری کرده که اونو از لحاظ رفتاری کمی مستقل کنه منجر به سوبرداشت شوهرش شدهطوری که به دوستم میگه تو میخوای منو از خانوادم جدا کنی برادرشوهرشم که هشت ساله ازدواج کرده همینطوره و خانومش این مشکلاتو داره اگه راه حلی به ذهنتون میرسه بهم بگین شاید کمکی شد درضمن پسره از لحاظ کار توی کارگاه پدرش کار میکنه و خونشم طبقه بالای پدرشه اما جز وابستگی مالی وابستگی رفتاریشه که منزجر کنندس...