با عرض سلام وخسته نباشید خدمت همه ی عزیزان
من واقعاکسیو نداشتم که بتونم حرفمو بهش بزنم و واقعا هنوز سردرگمم
مستقیم میرم سراغ مشکلم
من تقریبا 2ساله ازدواج کردم و ساکن تبریزم
ولی پدر و مادرم ساکنه یه شهرستان دیگه
قرار بود برای تعطیلات عید با خانومم و خانوادش بریم شهرتان پیش پدر و مادرم
ولی حالا خانومم و چند روز زودتر از خودم فرستادم پیش پدر و مادرم که کمکشون کنه برای تعطیلات که مهمون داریم کمکشون کنه
حالا بگذریم خانواده ی من خیلی مذهبی ان
اما 2روز پیش خانومم اس ام اس داد که خسته ام زود میخوابم
2 روز بعد که یعنی امروز باشه بهم گفت اون شب که زود خوابیده بود دید که یکی داره دست و پاها و باسنشو ماساژ میده وقتی دستش از پیرنش
اومد رو کمرش به خودش اومد برگشت و دید که بابام بوده
واقعا نمیدونید با چه حالی دارم این حرفارو تایپ میکنم
وقتی اون حرفارو شنیدم خیلی شوکه شدم آخه بابای من آدمی نبود که بخواد اون کارو کنه
دوستان عذاب شدیدی گرفتم الان و نمیدونم با این مسئله چطور برخورد کنم
با بابامم صحبت کردم اما قبول نمیکنه که اون کارو کرده میگه خسته بود منم ماساژش دادم
اما بهش گفتم وظیفه ی توه مگه ماساژش بدی
واقعا گیج شدم
تورو خدا یکی کمکم کنه دارم میمیرم