سلام اسم من ابراهیم ،24 سال سن دارم پدرم نزدیک 50 ومادرم هم 47 سالشه دوتا برادر دارم که کییشون یک سال واون یکی هم هفت سال از من کوچیک تر هستش متاسفانه من با اینها نمیتونم رابطه درست برقرار کنم.وهمیشه با رفتارشون کاری کردن که من حس کنم که اصلا براشون ارزشی ندارم وپسر دومی وسوم از من هم ازادی بیشتری دارن وهم حرفاشون خریدار بیشتری داره من دست به هر کار میزنم اشتباهه وباید الگو باشم ولی کارای اونا اصلا اشتباهی نداره.پسر دوم تا ساعت 10 و11 بیرون از خونه باشه حتی یه تلفن هم بهش زده نمیشه ولی من ساعت که از 7 بگذره مدام تلفنم زنگ میخوره که کجایی وادم هم مگه اینقدر بیرون میره.وقتی هم که بهشون لج میکنم ومیمونم خونه البته روزایی که بی کار هستم(شغلم ازاده وتو هفته 3 یا 4 روز معمولا بیکارم ووقتی هم که سرم شلوغ باشه حتی روزهای جمعه هم تا دیر وقت سر کار هستم)میگن چرا موندی تو خونه یا چرا از اتاقت بیرون نمیایی وفقط تو اتاق خودتی.یه مورد دیگه هم مورد ازدواج بود که وقتی که من دختری رو که بهش علاقه داشتم معرفی کردم با برخورد تند وزننده ی پدر ومادر روبرو شدم همونهایی که بار ها وبارها گفته بودن هر دختری که خودتون انتخاب کنین ما باهاش مشکلی نداریم (دختری که من انتخاب کرده بودم از فامیلهای پدرم بود)ولی متاسفانه با من این رفتار کردن ومدام شروع کردن به بهانه اوردن که این دختر به درد تو نمیخوره مادرش خسیسه خیلی وپدرش تو خونه هیچ اختیاری نداره واز این جور حرفا،اما بعد چند وقت برادرم یک دختر معرفی کرد براش رفتن صحبت کردن بهش ندادن بعد یکی دیگه اون روهم بدون هیچ حرفی رفتن صحبت کردن اون هم به نتیجه نرسید وبعد هم یکی دیگه که اون هم به نتیجه نرسید این سه مورد که برادرم معرفی کرد بدون هیچ چون وچرایی پذیرفته شد ولی موردی که من گفتم هزاران عیب وایراد داشت.الان هم گیر دادن که باید با فلان دختر ازدواج کنی واون فقط برای تو خوبه حالا به نظر شما من چکار کنم از دست این خانواده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟