نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: حد و مرزها در روابط با خانواده همسر

752
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1410
    نوشته ها
    1,884
    تشکـر
    12
    تشکر شده 314 بار در 223 پست
    میزان امتیاز
    12

    حد و مرزها در روابط با خانواده همسر

    هر وقت صحبت از این می شود که والدین او کاری کرده اند که مرا آزار داده یا ناراحت کرده، شوهرم شروع می کند به دفاع کردن از آنها و برای آنها بهانه می تراشد.


    شاید با والدین او همانقدر راحت نباشید که با والدین خودتان هستید. این افراد تا مدتها در زندگی شما خواهند بود. از بین بردن همه تعارض ها شاید غیرممکن باشد، ولی همیشه راه هایی هست که بتوانید بعضی از مسائل را برای همیشه حل کنید.

    شما قطعا می توانید اصطکاک را با والدین خودتان خیلی بهتر از والدین همسرتان حل کنید. زیرا با آنها راحت هستید، ولی با والدین همسرتان، هیچ وقت مطمئن نیستید که چه بگویید و احساستان را چطور بیان کنید. شاید چیز اشتباهی بگویید و به احساسات آنها صدمه بزنید. یا اینکه ساکت بمانید و حس بیزاری در شما بزرگ و بزرگتر شود. و گذشته از همه اینها، شوهرتان خیلی از خودش مایه می گذارد تا آنها را راضی نگه دارد.

    مثلاً خانمی می گفت: «هر وقت صحبت از این می شود که والدین او کاری کرده اند که مرا آزار داده یا ناراحت کرده، شوهرم شروع می کند به دفاع کردن از آنها و برای آنها بهانه می تراشد.» یعنی درست موقعی که قرار است مسئله ای که مربوط به والدینتان بود را حل کنید، دعوای دیگری اضافه بر آن شروع می شود.

    والدین همسرتان زیادی در کارهای شما دخالت می کنند؟


    آنها در نزدیکی شما و یا در شهر شما زندگی می کنند، هر بار بیرون می روید می خواهند با شما بیایند؛ آنهایی که مسیرشان دور است حداقل در تعطیلات می خواهند با شما باشند. خانمی می گفت: «مادرشوهر و پدرشوهرم راهشان خیلی دور است و سالی یکبار می توانند به منزل ما بیایند، بنابراین انتظار دارند همه تعطیلاتمان را با آنها بگذرانیم.» خانم دیگری می گفت: «شوهرم برایش مهم نیست که همیشه در تعطیلات به دیدن خانواده اش برویم. این طرز فکر او مرا دیوانه می کند و هیچ وقت نمی توانیم مثل یک خانواده، خودمان تنهایی به مسافرت برویم.» قبل از آنکه پای خانواده همسرتان را از زندگی خانوادگی خودتان ببرید، باید این موضوع را به شوهرتان بفهمانید. اینکه به عنوان یک خانواده مستقل برای تحکیم پیوند خانوادگی وقت داشته باشید هم مهم است. پس به شوهرتان بفهمانید که چه می خواهید و دوست دارید با هم وقت بگذرانید، نه اینکه والدین او را تنبیه کنید. بدین ترتیب او می فهمد که شما چه می گویید و از دید شما به مسائل می نگرد.


    برای سازش آماده شوید


    شاید مجبور شوید روابطتان با والدین خودتان را هم کم کنید. اگر شوهرتان ببیند که شما دارید بعضی چیزها را فدا می کنید، او هم همین کار را می کند. سپس باید تعطیلاتتان را طوری تنظیم کنید که بعضی از سفرهایتان بدون والدینتان باشد. از شوهرتان بخواهید تا به بهترین شکل به والدینش اطلاع دهد که دیدار بعدی با آنها به این زودی ها نخواهد بود. اگر حاضر نبود این کار را بکند اصرار کنید، زیرا مناسب تر است که والدینش این حرف را از سوی او بشنوند. برای بهبود شرایط، می توانید کارهایی انجام دهید که والدینش فکر نکنند کاملاً بریده اید، مثلاً کاردستی بچه را اسکن کنید و برایشان ایمیل کنید و بچه هایتان را تشویق کنید که تلفنی با آنها حرف بزنند. آنها احتمالاً از این تغییر خوششان نخواهد آمد، ولی اگر همه چیز خوب پیش برود، بالاخره این موضوع را می پذیرند و برایشان عادی می شود. در مورد والدینی که در نزدیکی شما زندگی می کنند، شاید موقعیتی که پیش می آید زیاد خوشایند نباشد، ولی بالاخره همه چیز درست می شود. اگر نمی خواهید در هر مناسبتی آنها زنگ خانه تان را بزنند، به آنها بگویید که می خواهید خانوادگی این مناسبت را بگذرانید. اگر بچه ها شما را لو دادند، توضیح دهید که قبلاً برنامه ریزی کرده اید، و اگر بعد از برنامه های شما مثلاً شب جمعه برای شام بیایند خوشحال می شوید. همیشه اگر گزینه دیگری ارائه دهید، همه چیز حل می شود. اگر نمی دانید که والدین همسرتان دارند مرزگذاری می کنند یا درک نمی کنند که شما نیاز به کمک دارید، از آنها بپرسید که آیا دوست دارند در برنامه های زندگی شما گوشه ای از بار را بگیرند؟ اگر گفتند: «خیلی دوست داریم کمک کنیم، ولی الان امکانش را نداریم» دیگر درخواست نکنید. و اگر جوابشان "حتماً" بود، از آنها تشکر کنید


    از پسرشان انتظار زیادی دارند؟


    بسیاری از مادران از پسرشان انتظار دارند که وقتی در منزل نیستند، پسرشان کیلومترها تا منزل بیاید و به گلدان های آنها آّب بدهد. خانمی می گفت: «شوهرم بعد از ساعت کاری اش باید کیلومترها رانندگی کند و وقتی که به خانه می رسد بچه ها خواب هستند.» مشکل اینجاست که پدربزرگ ها و مادربزرگ ها احتمالاً زمانی که جوان بودند با چنین موقعیتی روبرو نشده بودند، بنابراین امروز استرس های خانواده را درک نمی کنند. یک راهش این است که به آنها بگویید که زندگی امروز به چه شکل است و این که آنچه آنها درخواست می کنند در شرایط امروزی انجامش دشوار است. وقتی این موضوع را درک کنند، همه چیز آسانتر می شود. البته خانمی هم می گوید: «مسئله این نیست. بعضی از والدین از پسر متأهلشان کاری درخواست می کنند تا بدین ترتیب او را در زندگی خود نگه داشته و کنترلش کنند.» و پسری که در مقابل این درخواست های غیرمنطقی سر فرود می آورد – حتی با اینکه می داند برای خانواده اش سختی می آورد – باید یاد بگیرد که بتواند بگوید نه. اگر درخواست های والدینش ادامه پیدا کرد، باید راهی پیدا کنید که شوهرتان هم بتواند با آن کنار بیاید: مثلاً از یکی از همسایه ها بخواهید که هفته ای یک بار کمک کند. یا یکی از نوجوانان همسایه را استخدام کنید تا این کار را هفته ای یکی دوبار برایش انجام دهد. در هر صورت، شوهرتان به والدینش می فهماند که می خواهد به آنها کمک کند، ولی به شرطی که به زندگی خودش لطمه نخورد.


    آنطور که دوست دارید کمکتان نمی کنند؟


    این شرایط کمی پیچیده است، زیرا پدر مادر همسرتان درست مثل شما می توانند مرزهایشان را مشخص کنند. آنها شاید داوطلب نشوند، زیرا درک نمی کنند که چقدر به کمکشان احتیاج دارید. نیازهایتان را واضح بگویید. اگر نمی دانید که والدین همسرتان دارند مرزگذاری می کنند یا درک نمی کنند که شما نیاز به کمک دارید، از آنها بپرسید که آیا دوست دارند در برنامه های زندگی شما گوشه ای از بار را بگیرند؟ اگر گفتند: «خیلی دوست داریم کمک کنیم، ولی الان امکانش را نداریم» دیگر درخواست نکنید. و اگر جوابشان "حتماً" بود، از آنها تشکر کنید. نمی توانید همه مسائل را حل کنید، ولی روشن کردن بعضی چیزها خیلی کمک می کند، به خصوص برای فرزندانتان. بچه ها تنها کسانی هستند که وقتی اطرافیانشان با هم کنار می آیند بیشترین نفع را می برند.



    دیپلماسی


    کنار آمدن با بعضی از والدین خیلی سخت تر از دیگران است، و با بعضی دیگر به هیچ وجه نمی توان کنار آمد، ولی کارشناسان هم موافقند که اغلب روابط وقتی شکوفا می شوند که قوانین پایه ای اجرا شوند. اگر در مذاکره با والدین خودتان بیشتر مشکل دارید، این راهنمایی ها در مورد آنها هم صادق است:
    فوراً مرزهای روشنی بگذارید. اگر نمی خواهید مرتباً به خانه شما بیایند یا مرتباً به شما پند و اندرز دهند، همین حالا باید آنها را متوقف کنید، قبل از آنکه این کار برایشان تبدیل به عادت شود. در غیر این صورت مجبور می شوید در بدترین لحظه ممکن این حرف را به آنها بزنید.
    تصمیم خودتان را بگیرید که در مورد چه چیزهایی احساس بدی دارید و در مورد چه چیزهایی می توانید کوتاه بیایید. بخاطر آرامش خانواده، شاید باید بعضی چیزها را بی خیال شوید و بر روی بعضی چیزها پافشاری کنید. در مورد بعضی چیزهای کوچک که ضرر کمتری دارد اصرار نکنید. بدانید که چه زمانی باید زبانتان را نگه دارید. گاهی گفتن کل حقیقت غیرضروری و آسیب رسان است.
    ویرایش توسط Artin : 03-13-2014 در ساعت 11:00 PM
    امضای ایشان
    این روزها
    خدا هم از حرفای تکراری من خسته است
    چه حس مشترکی داریم من و خدا ...
    او از حرفای تکراری من خسته است ...
    و من ...
    از تکرار غم انگیز روزهایم


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد