سلام.من دختری 22 ساله و از یه شهر ترک نشین هستم.
تقریبا یک ماه پیش دختر داییم با یه پسر مازندرانی عقد کرد. تو مراسم عقد مادر و خواهر شوهر دختر داییم من و واسه پسر دیگه شون پسندیدن و به پسرشون نشون دادن اونم خوشش اومده بود، منم تو نگاه اول از پسره خوشم اومده بود.
تا اینکه یه هفته بعد عقد زنگ زدن و خواستگاری کردن، چون یه شناخت کلی داشتیم قرار شد من و پسره باهم حرف بزنیم و از طرف ما تحقیق بشه بعد بیان خواستگاری حضوری.
باهم صحبت کردیم و من وپسره از همدیگه خوشمون اومد، داداشم واسه تحقیق رفت شهرشون و تنها حرفش این بود که وضعیت مالی متوسطی دارن( ما هم وضعیت مالی متوسطی داریم) بعدا تفاوت فرهنگ و زبان و بهونه میکرد کلا راضی نبود. اما واسه من مهم اخلاق طرفم بود که خوشم اومده بود.
چون نظرمون مثبت بود قرار شد بیان و فرداش صیغه کنیم و عقد بمونه 2ماه دیگه(البته اولش میخواستن بیان عقد کنن و به صیغه راضی نمیشدن). اون شبی که اومدن من و پسره حضوری باهم حرف زدیم، با خوشحالی از اتاق اومدیم بیرون ولی داداش بزرگم انگار خیلی تند رفته بود و خونواده پسره ناراحت شده بودن در حدی که نذاشته بود مامان بابام صحبت کنن، سر مهریه و .... به تفاهم نرسیدن و رفتن.... من خیلی ناراحتم چون پسره منو دوست داشت و بهم گفته بود منم دوسش داشتم و هنوزم دارم نمیدونم چیکار کنم. به دختر داییم هم گفتم واسطه شه گفت قبول نمیکنن و بابا مامانش خیلی ناراحت شدن!!!! الان خیلی غصه میخورم خواهش میکنم کمکم کنید.