نوشته اصلی توسط
Far55
از همدردي تون ممنونم واقعا حرفاتون به دلم نشست توى اين چند روز گذشته من به وايبر اون زن مسج ميدادم و نفرينش ميكردم كه همونطور كه خونه منو خراب كردى خدا خونه دخترات رو خراب كنه و ازش ميپرسيدم چرا زندگيمو خراب كردى ولى زنه اصلا جواب نميداد فقط با هر مسج من عكس پروفايل وايبرش رو عوض ميكرد كه توى اون عكسا نوشته هايي بود كه ميخواست دل منو بسوزونه مثلا توىيكى از عكساش به عربي نوشته بود كسي كه يه بار حلاوت قلب تو را چشيده باشد ديگه نميتونه تو رو ترك كنه وخدا هميشه ما رو با هم نگه داره و توى يه عكس ديگه اش يه قلب قرمز بود كه توش نوشته بود آي لاو يو و پايينش نوشته بود قلب حسودم بسوزه و توى عكسي كه ديشب ديدم برا وايبرش گذاشته بود نوشته بود بيا منو با خودت ببر تا حسودا بسوزن از اينكه من حلال توأم من با ديدن اين عكس خيلى ناراحت شدم گفتم يعنى شوهرم رفته عقدش كرده يا صيغه اش كرده خيلى اعصابم خرد شد وقتى شوهرم از كار اومد و داشت تو آشپزخونه برا خودش چايي درست ميكرد رفتم بش گفتم تو اين زنه رو عقد كردى خيلى تعجب كرد و گفت نه گفتم پس چرا اين زنه به من ميگه من حلالشم ؟ شوهرم فحش بدى به زنه داد من عكس رو نشونش دادم وگفت أصلا همچين چيزى نيست گفتم اگر نيست بايد جلوى روم بش زنگ بزنى و بزارى رو اسپيكر تا من صداى زنه و عكس العملش در مقابل تماس تو رو ببينم قبول كرد من با گوشي شوهرم شماره رو گرفتم ولى هر چى زنگ خورد زنه جواب نداد گفتم حتما الان موقعيتش جور نبوده كه بخواد بات حرف بزنه حتما برات ميزنه دوباره و نشستيم منتظر. يه پنج دقيقه بعد ديدم رو گوشي شوهرم مسج اومد زنه بود نوشته بود لطفا ديگه با من تماس نگير من يه مسج رو اشتباها برات فرستادم زنت سرم رو درد آورده هى به من ميگه زن خراب اگه يه بار ديگه مزاحم من بشيد ازتون شكايت ميكنم
شوهرم گفت حالا ديدى من هيچ تماسي باش نداشتم من كه هميشه گوشيم رو ميزارم بالا سر تو داخل شارژ وقتى ميخوابم اگه باش حرف ميزدم گوشيمو اين ور و اون ور ول نميكردم برم بخوابم و خلاصه ديشب اوضاع ما هم ختم بخير شد من چون كه قبول كرد جلوم زنگ بزنه و باش حرف بزنه از اين كارش خوشم اومد و باورش كردم خلاصه ديشب آشتى كرديم