سلام..
نمیدونم چی باید بگم ولی میدونم اینجا اخرین روزنه امیدم هست..من 20 سالمه و 2 سال که ازدواج کردم قبل از ازدواجم 1 سال با پسری رابطه عاشانه داشتم و اومد خواستگاری و خونوادم قبول نکردن و من تن به ازدواج زوری دادم..ولی بعد از 2 ماه از ازدواجم نتونستم طاقت بیارم و به اون پسر زنگ زدم..و کلی گریه کردم..اما باهاش رابطه مو قطع کردم ..فقط گاهی اوقات که خیلی بیتاب میشدم بهش زنگ میزدم و دوباره سر 1ساعت همه چیز تموم میشد..الان 6ماهه که عروسی کردم ولی واقعا دارم روانی میشم..شوهرم ادم بدی نیست ولی تو زندگی ما اون عشقی که ارزو داشتم نیست..مشکلم الان اینه که زندگیمو دوست دارم..شوهرم و دوست دارم ولی اون پسر رو هم دوست دارم..نمیتونم خاطره ها و عشقشو فراموش کنم..نمیتونم دلتنگش نشم..نمیتونم جلو خودمو بگیرم که گاهی اوقات بهش زنگ نزنم..اون هنوزم عاشقانه من و میپرسته..اما من ادم خیانت کاری نیستم..نمیدونم باید چیکار کنم..شبا تا صبح بیدارم و اشک میریزم..تورو خدا اگه میتونید کمکم کنید..از زندگی بریدم..گاهی فکر میکنم اگر نبودم این همه غصه نداشتم..خواهش میکنم کمکم کنید..