سلام.دختری ۲۵ ساله هستم.به مدت ۶ سال تو یه رابطه برای ازدواج بودم.ایشون همکلاس دانشگاهی من بودند.از اول رابطه اختلاف فرهنگی داشتیم.خونواده ایشون نسبت به من مذهبی هستند.ایشون خودشون هم خیلی معتقد هستند.خودم چنین خصوصیتی رو دوست داشتم اما ایشون به مرورزمان سعی کردند منو از لحاظ پوشش تغییر بدهند.من خیلی سعی کردم که تغییرکنم اما الان چندماه اخیر احساس میکردم تحمل این شرایط دیگه سخت شده و از طرفی به دلیل همین علاقم بهشون کم شد.بعد از یه مدت تصمیم به جدایی گرفتم اما ایشون مانع شدند و گفتند که من رو در پوشش آزاد میذارند.الان حدود یک ماه از این قضیه میگذره.من به حرفش تا حدی اعتماد دارم اما ۱۰۰ درصد نیست چون ترس از این دارم که این تغییر ناشی از احساسات باشد.واسه همین از آینده میترسم.و مشکل دیگه اینه که خونواده ایشون خیلی مسن هستند و احتیاج به ایشون دارند.من در آینده در محلی نزدیک به خونوادشون باید زندگی کنم.خودشون میگن که جز احترام و محبت توقعی دیگه از من ندارند و واسه خونوادشون پرستار میگیرند.اما من ترس از این دارم که توقعی بیشتر داشته باشند و من از لحاظ شخصیتی جوری نیستم که بتونم هرکاری کنم.راستش این دو موضوع منو به شک انداخته.از طرفی پسرعمه من ازم خواستگاری کرده.ایشون همسن من هستند و از لحاظ فرهنگی مشابه هستیم.ایشون یه خواهر دارند که ناشنواست و مشکل ژنتیکی حتی در فامیل درجه دوم هم دارند.و اینکه من هیچ شناختی نسبت بهشون ندارم چون ایشون تهران هستند و ما شهرستان بخاطرهمین رابطه نزدیکی که باعث شناخت بشه نداشتیم.اما خونوادم اجازه اینکه نامزد باشم بهم میدن.تنها دلیل نگرانی من مشکل ژنتیکی هست.تا یه حدی هم دنبالش بودم متوجه شدم که ازدواج با ایشون ریسک داره.اما شرایطی دارند که واسه من واقعا مهم هستن مثل شباهت فرهنگی و اینکه من خودم همیشه دوست داشتم در آینده در تهران زندگی کنم.لطفا من رو در انتخاب صحیح راهنمایی کنید....ممنون