اگرچه امکان دارد سالمندان به نوعي قرباني همة خشونت‌هاي فوق شوند، اما به‌نظر مي‌رسد بيشترين مقدمه‌اي که در مورد سالمندان عموميت دارد، خشونت رواني است.
امروزه هنگامي که بحث خشونت در خانواده مطرح مي‌شود، اکثر انديشمندان و صاحب‌نظران علوم اجتماعي زنان و کودکان را قربانيات اصلي خشونت در خانواده تلقي کرده و از سالمندان کمتر ياد مي‌کنند. اگرچه وجود همسرآزاري و کودک‌آزاري در جوامع مختلف به تناسب ساختار فرهنگي و اجتماعي‌شان متفاوت بوده و در مقايسه با پديدة سالمندآزاري از فراواني بيشتري برخوردار است، اما اين امر دليل بر نفي سالمندآزاري نيست. مي‌توان گفت در اين مورد نيز همانند ساير مسائل سالمندي از توجه به آن غفلت ورزيده شده و در مواردي خصوصاً در کشورهاي در حال توسعه که در معرض تغييرات و تحولات فراواني هستند، به بوتة فراموشي سپرده شده است. از آنجا که ساختار سنّي جمعيت در حال حاضر متفاوت از گذشته مي‌باشد و تعداد افراد سالمند نسبت به کلّ جمعيت به‌طور مداوم در تمام کشورها روبه‌افزايش است، لذا اين شرايط ايجاب مي‌کند که توجه به سالمند و مسائل سالمندي بيش از پيش مورد توجه مسئولين جامعه قرار گيرد.
در دهة ۸۰ ميلادي، محققان با پديده‌اي جديد يعني اعمال خشونت نسبت به سالمنداني که با خانواده زندگي مي‌کردند روبه‌رو شدند و معلوم شد که درصدي از افراد سالمند در خانواده مورد بدرفتاري‌هاي جسماني، رواني يا بي‌توجهي قرار دارند.
در حال حاضر نيز انجمن پزشکي امريکا تخمين مي‌زند که در ايالات متحد از بين افراد مسن ۸/۱ ميليون نفر مورد بدفتاري قرار مي‌گيرند. با اين وجود و پس از گذشت ۲۰ سال از مبحث خشونت و مشخص شدن صورت‌هاي گوناگون آن، هنوز اين پديده کاملاً شناخته نشده است. با آن‌که خشونت‌هاي فيزيکي در مورد کودکان بيشتر از ساير زمينه‌ها مورد بررسي قرار گرفته و اطلاعات در اين زمينه کامل‌تر است، اما با توجه به روال تاريخي بررسي‌ها، بايد گفت که بررسي‌هاي خشونت نسبت به کهنسالان هنوز قدم‌هاي اوليه خود را برمي‌دارد. امروزه محققان علاوه بر خشونت جسماني (تنبيه بدني) به انواع ديگر خشونت نيز اشاره کرده و از خشونت رواني (تحقير، دشنام از ميان بردن اعتمادبه‌نفس، سرزنش) خشونت اقتصادي (در مضيقة مالي دائم قرار دادن قرباني) خشونت (اجتماعي انزواي اجتماعي و ممانعت از برقراري روابط اجتماعي) و خشونت جنسي نام مي‌برند.
اگرچه امکان دارد سالمندان به نوعي قرباني همة خشونت‌هاي فوق شوند، اما به‌نظر مي‌رسد بيشترين مقدمه‌اي که در مورد سالمندان عموميت دارد، خشونت رواني است. خشونت رواني شامل بي‌احترامي لفظي مداوم، اذيت و آزار، تهديدهاي متداول مانند دوست نداشتن سالمند، موردپسند نبودن، دشنام دادن، تمسخر و استهزاء سالمند در جمع، ممنوعيت برقراري ارتباط با ديگران، بي‌توجهي نسبت به نيازهاي جسماني - اجتماعي و رواني سالمند، همگي خشونت رواني است که سلامت رواني سالمند را به مخاطره مي‌اندازد و موجب بروز احساساتي چون، بي‌ميلي به زندگي، سرزنش خود، نداشتن اعتمادبه‌نفس و نگرش مثبت، احساس يأس و نااميدي و درماندگي، ترس از مردم، اضطراب، احساس گناه، احساس حقارت، احساس عدم‌شايستگي و خودارزشمندي و نهايتاً کناره‌گيري سالمند مي‌شود.

در مواردي نيز که خشونت بين اعضاي ديگر خانواده رخ مي‌دهد، احساس فضاي رعب و وحشت را در خانه حاکم کرده و شاهد بودن همين خشونت در خانه توسط سالمندان و کودکان مي‌تواند خود تجربه‌اي از خشونت در خانه تلقي شود. متأسفانه بعضي از سالمندان براي رهايي از خشونت، خودکشي را به عنوان آخرين راه دانسته و اقدام به خودکشي مي‌كنند. از طرف ديگر چون تن و روان آدمي وابسته به هم بوده و سلامت يکي در گرو سلامت و شادابي ديگر است، لذا در بيشتر موارد نيز اين ناراحتي‌هاي رواني منجر به بروز بيماري‌هاي جسماني در سالمندان شده و سلامت آنان را به مخاطره مي‌اندازد. در سال ۱۹۹۶ دوست‌هاي عضو در چهل و نهمين اجلاس جهاني بهداشت، موافقت کردند که خشونت يک اولويت بهداشت عمومي است و همگان را براي طرح عملياتي علمي براي پيشگيري و مبارزه با آن فراخواندند.

در بخشي از بيانيه مديرکل سازمان جهاني بهداشت در خصوص خشونت چنين عنوان شده است: «مدت زمان طولاني است که خشونت مورد غفلت همگاني بوده و پاسخ اجتماعي به آن بيش از آنکه به پيشگيري بيانجامد، پاسخي واکنش بوده است. زمان آن رسيده که براي دستيابي به سلامت عمومي، تلاشي در جهت پيشگيري و درمان خشونت و عواقب آن به عمل آيد. در واقع، سلامت عمومي با درگيري تمام افراد در مواجهه با اين مشکل اعتبار يافته و همچنان که نيازمند مشارکت قوي دولت، اجتماعات محلي، دستگاه‌هاي قضايي و سازمان‌هاي غيردولتي است، نيازمند مشارکت اشخاص مسئول و تحقيق در بهداشت عمومي، آموزش و پرورش و علوم اجتماعي مي‌باشد. در حقيقت براي رفع خشونت در جوامع ما همکاري تمام افراد ار هر جنس اعم از پير و جوان مورد نياز مي‌باشد.

بسياري از سالمندان قادر به دفاع از حقوق خود نيستند، بنابراين موارد عديدة سالمندآزاري ناشناخته باقي مي‌ماند. حتّي در مورد سالمندآزاري جسمي، از آنجا که سالمندان در معرض افتادن به زمين و برخورد با اشياء هستند، اثبات آزار آنان توسط بستگان به‌طور عمدي مشکل است. اما صدمات جسمي تنها وجه سالمندآزاري نيست. بي‌توجهي به احتياجات عاطفي سالمندان و محروم کردن آنان از تماس با افراد مورد علاقه خود، بي‌توجهي به نيازهاي تغذيه‌اي و بهداشتي سالمندان، بردن وسايل خانه و مايملک مورد علاقة آنان، دست درازي به اندوخته‌هاي آنان، ناسزاگويي به آنان، و تهديد آنان به فرستادن به خانه‌هاي سالمندان از وجوه ديگر سالمندآزاري است.
برخي صاحب‌نظران، خشونت به سالمند توسط اعضاي خانواده را «نشانگان شاه لير» ناميده‌اند که اشاره به نمايشنامة شاه لير نوشتة شکسپير دارد. شاه لير در دوران سالمندي مورد آزار دو نفر از دختران و دامادهاي خود قرار مي‌گيرد. اين نوع خشونت خانگي را «والدآزاري» هم ناميده‌اند. ريشة اين نوع خشونت شايد «کودک آزاري» باشد. والد ستمگري که فرزندان خود را آزار مي‌داده است، چون پير و ناتوان شود مورد آزار آنان قرار مي‌گيرد. هر چند برخي افراد، آزار ديدن را سرنوشت محتوم همة ستمگران سرنگون شده دانسته‌اند، وليکن شايسته است اين حلقة معيوب قطع شود و هميشه هم بدي با بدي پاسخ داده نشود.
به هر حال، بسياري از اوقات يک والد خوب هم چون پير و ناتوان شد، نيازها و مسايل عمده‌اي پيدا مي‌کند که در فرزند يا نوة او که مسئول نگهداري وي است احساس عجز و سرخوردگي و ناكامي پديد مي‌آورد که منجر به خشونت مي‌شود.
سالمندآزاري بيرون از چهارچوب خانواده هم روي مي‌دهد. هر چند در برخي از خانه‌هاي سالمندان خدمات مناسبي عرضه مي‌شود، وليکن بسياري از سالمندان به علّت بي‌توجهي در خانه‌هاي سالمندان و ديگر مراکز نگهداري از دست مي‌روند. اين موضوع در کشوري که به ظاهر يکي از بالاترين معيارهاي بهداشتي و درماني را دارد، يعني در ايالات متحد امريکا، آن‌چنان شايع و فاجعه‌بار است که حسب گزارش يکي از روزنامه‌ها، در آن کشور تنها در يکي از خانه‌هاي سالمندان، ده‌ها نفر از سالمندان ضعيف و ناتوان به علّت بيماري و بي‌غذايي در حالي که زخم‌هاي بستر، کبودي‌ها و شکستگي‌ها اندام نحيف آنان را فرا گرفته بود، مرده‌اند. آنان قربانيان خاموش سوءرفتار، غفلت و سازمان‌هاي رفاهي ناکارآمدي هستند که براي حمايت آنان کاري نکرده‌اند.
يک نگراني عمدة سالمندان اين است که قرباني بزهکاري شوند. هر چند از نظر آماري اين احتمال کم است اما موارد نه چندان نادر ضرب و جرح و قتل سالمندان تنها، به طمع دارايي آنان، که گاهي در رسانه‌ها هم بازتاب مي‌يابد ما را بر آن مي‌دارد که ضرورت تنها نگذاشتن سالمندان را چه به بستگان آنان و چه به سازمان‌هاي مسئول، يادآوري کنيم.
عموماً زنان سالمند بيش از مردان سالمند، و سالمندان تحريک‌پذير و عصبي بيش از سالمندان مطيع و فرمانبردار، و سالمندان بيمار و معلول بيش از سالمندان سالم گرفتار آزار مي‌شوند. توجه داشته باشيم که محروميت سالمند از زندگي در محل مورد علاقه و مأنوس خود، يا محروميت او از ديدن فرزندان و نوه‌ها مي‌تواند براي او بسيار آزارنده و رنج‌آور باشد.
در ايران مؤسسة پژوهش‌هاي رواني - اجتماعي سالمندي وابسته به دانشگاه علوم بهزيستي و توان‌بخشي، گام‌هايي در جهت شناخت سالمندان و مسايل آنان از جمله سالمندآزاري برداشته است و در اين مورد از همکاري علاقه‌مندان استقبال مي‌کند. اميد آن‌که اين وجه پنهان و شرم‌آور رفتارهاي درون خانه، از جامعه ما رخت بربندد.


آن‌چه که مسلم به‌نظر مي‌رسد اين است که سالمندآزاري در کنار کودک و همسرآزاري در خانواده ايراني وجود دارد. اما تاکنون هيچ بررسي خاصي در اين زمينه صورت نگرفته است. بنابراين لازم است ضمن توجه ويژه به اين حوزه، تمهيدات لازم در جهت کاهش، درمان و پيشگيري از سالمندآزاري فراهم گردد. پيشنهادات ذيل در اين خصوص ارايه مي‌شود:
  • تهيه و تدوين قوانين و مقررات حمايت از سالمند
  • تشکيل انجمن حمايت از سالمندان با مشارکت خود آنان
  • تشکيل کميته حذف خشونت عليه سالمندان
  • خارج‌سازي حمايت از سالمندان از مرحله ترحم و تغيير نگرش افراد جامعه نسبت به اين گروه خاص
  • آموزش خانواده‌هاي داراي سالمند در مورد رعايت نکات ايمني
  • پرنمودن زندگي روزانه سالمندان با فعاليت‌هاي مفيد در جهت ارتقاء عزّت‌نفس و اعتمادبه‌نفس آنان
  • توجه به بهداشت رواني و جسماني سالمندان
  • انجام بررسي‌هاي علمي در مورد ابعاد و گستردگي سالمندآزاري به‌منظور حساس‌سازي، آگاهي و اقدامات لازم در سطح جامعه و درنهايت اينکه بايد عوامل حمايت‌کننده از افراد به‌ويژه سالمندان در برابر هرگونه خشونت گسترش‌يافته و در برنامه‌ريزي براي کاهش انواع گوناگون خشونت و عواقب آن مورد استفاده قرار گيرد.