نوشته اصلی توسط
56375820
سلام من مدتی قبل بامردی که ازهمکاران من بودوتقاضای دوستی داشت دوست شدم اما بعد از مدت کوتاهی احساس کردم که او کمی سردشده است بارهابه طرق مختلف این مسئله را چه مستقیم وچه غیرمستقیم آن را بیان کردم اما اوسعی داشت به من ثابت کندکه اشتباه میکنم.تا این که وقتی این مسئله شدت پیداکردحدودیک هفته نه به اوزنگ زدم ونه پیامی فرستادم واز او هم خبری نشد ویکی ازدوستان من که از طرف این آقابه کاری معرفی شده بود برای تشکر می خواست به ایشان زنگ بزند که بامخالفت من روبروشد از این جهت که چون ایشان ازدوستی بسیار نزدیک ما خبر داشت من معتقدبودم اگر حتی برای تشکر زنگ بزند ممکن است که این آقا تصورکندکه ازجانب من بوده در نهایت این تماس برقرار شد وبعداز کلی صحبت در حین خداحافظی این شخص حال من را از دوستم پرسید ودوست من وانمود کرد که اطلاعی نداره واوهم کل جریان راتعریف کردبعد17روزازاین جریان به من زنگ زد وضمن عذرخواهی تقاضای ادامه این ارتباط را داشت ومن بعدکلی فکرکردن به دلیل اینکه ایشان فقط به دنبال یک دوستی بودنه چیز دیگروبا کلی مشورت تصمیم گرفتم قبول نکنم زمانی که موضوع را گفتم ازمندلیلشرا پرسید وخواستم که تلفنی صحبت کنیم اوهم قبول کردولی شب که موعد ما بود هرچه قدر تماس گرفتم جواب نداد.وحدود2ماه از اوخبری نبود اما طی این مدت با دوست من در تماس بود واوهم حرفهایش را به من می گفت ومن همبه دلیل حرفهایی که شنیدم بسیار ناراحت شدم متوجه شدم ایشان به دنبال یک رابطه ی راحتتر بوده که من مخالف بودمالبته این حرفهارو دوستم به من منتقل می کردومن از شدت عصبانیت ضمن اینکه میخواستم با اوتماس بگیرم با دوستم هم هماهنگ کردم که میخوام چه کاری انجام دهم وقراره از او بخواهم با دوست من هم دیگر تماس نگیرد دوستم موافقت کرد وتماس گرفتم وبه او گفتم برای خودم واین رابطه ای که وجود داشت متاسفم دیگه با دوست من هم تماس نگیردوبعد دقایقی دوستم به من زنگ زد وگفت تو به اوچه گفتی که از من پرسیده که آیا به تو حرفی زدم که تا این حد عصبانی بودی منم گفتم نه در کمال ناباوری از ازاین کار دوستم واین که چرا با اینکه ازاو اجازه گرفتم باز هم طوری وانمود کرده که اطلاعی ندارددرنهایت همین چندروزقبل آن آقابامن تماس گرفت که بسیار نگرانم هست دوست ندارد ناراحت باشم وبسیار تمایل دارد من را ببیند واصرار داشت که من اشتباه می کنم ویکطرفه قضاوت می کنم ومحکومش کرده ام من قبول نمی کردم وقرار شد هم را ببینیم البته طوری وانمود می کرد که فقط من وناراحتیم برایش مهم است وعجیب اینکه قرار شد من همان روز کارم که تمام شد به اوخبربدهم من هم بعد اتمام کارم خبر ندادم با این تصور که اگر واقعا برایش اهمیت داشته باشد خودش دوباره تماس می گیرد ولی بعد گذشت دوروز هنوز خبری از اونیست.من این مدت به شدت به دوستم هم شک کرده ام که چرا اگه اوهم بابت من ازاوعصبانی است چرا جواب تلفنش را مدام می دهد!توروخدا من را راهنمایی کنید نمی دانم حرف چه کسی را باور کنم؟نمی دانم او بعد2ماه چرا زنگ زد ودیگر خبری نشد؟.