سلام دوستان تو رو خدا كمكم كنيد
پسري هستم 26 ساله كه چند وقت قبل در خيابان محل كارم به طور اتفاقي دختري از همسايه ها رو ديدم كه از دبيرستان برمي گشت خونه، اين رفت و آمدهاش به مرور زمان من و جذب خودش كرد و ازش خوشم اومد هر چند بقول يكي از دوستام فقط به خاطر زيباييش ازش خوشم اومد. راستش شايد دليل اصلي اين بود اما به مرور زمان رفتارش كه اصلا به پسري توجه نميكنه و سر به زير بودنش باعث شد ازش خوشم بياد خلاصه با كلي تحقيق و پرس و جو اسم و فاميل و سن و سالش رو فهميدم فهميدم كه فقط 16 سالشه و... با يكي از دوستاي صميمي خودم موضوع رو در ميان گذاشتم كه به نظرش برم سمت خود دختر و باهاش حرف بزنم يا نه از طريق خانواده برم جلو و به صورت رسمي. اون بهم گفت چون شهر كوچيكه نميشه ريسك كرد و رفت سمت خودش شايد ازت زده بشه،بحرحال به حرف دوستم گوش كردم و از طريق خانواده رفتم جلو اما در حالي كه چه از نظر مالي و چه از نظر موقعيت خانوادگي به شدت از ما پايين تر بودن اما جواب منفي شنيدم و مامانش گفت اون خواهر بزرگتر داره و سنش هم كمه و... با اين جواب به شدت ضربه روحي خوردم كه باعث شد از رشته خودم كه مهندسي بود انصراف بدم امروز كه ارديبهشت 93 هست و دارم اين مطلب رو مينويسم هنوز كه هنوز نتونستم فراموشش كنم و هر از چند گاهي هم ميرم سمت دبيرستانشون كه ببينمش بدجوري عاشقشم اما نميدونم چيكار كنم در ضمن اون الان سال سوم دبيرستان و تابستان هم كنكور داره درواقع امسال درسش تموم ميشه و سنش هم 18 ساله. تو رو خدا كمكم كنيد كه چيكار كنم چون ديگه از زندگي بدون اون سير شدم من چند بار تصميم به خودكشي گرفتم آخه چند سالي هم ميشه كه پدرم رو از دست دادم و اگر قراره به عشقم هم نرسم پس مرگ بهتر از زندگي واسم. دوستان تو رو خدا بگيد من چيكار كنم ديگه به بن بست رسيدم دست و دلم به هيچ كاري نميره فقط فكر و ذكرم شده اون