من 28سالمه لیسانسه هستم سال قبل تیرماه یه خواستگارداشتم ردش کردم ازاقوام بودن.بعدیه مدت همه ی فامیل واسطه شدن که خیلی خوبه پشیمون میشی وتحصیلات وقیافه مهم نیست بعد6ماه من قبول کردم چندباری دیده بودمشون حتی یباربه مغازه من سرک کشید خلاصه نامزدشدم تو12روزهم بهم خورد واسطه ی ایشون زن برادرشون شدبامن تا4 ماه که دیگه کامل تموم شدتومدتی که باهم شاید1ساعتم حرف نزدیم وبیشترپیام میدادیم ازشون درباره انتخابم پرسیدم گفتن 2ساله میخاستمت اماشرایطشونداشتم گفتم کجامنودیدی گفت نمیدونم گفتم خودت انتخابم کردی قسم خورداره درصورتی که زن برادرشون گفتن اصلامنوندیده باصرارپدرشون اومدن جلو؟توی حرفاشون هرحرفی میزدن یاشرطی میذاشتن میگفتن نمیخایم میذارمت کنارکه منم سربحث کاربهشون گفتم من دوست دارم کارکنم درواقع امتحانشون کردم ببینم چقدبراش ارزش دارم که همونم باعث تموم شدن رابطمون شدتا18روزهیچ رابطه ای نداشتیم باصراربقیه خودم بهش اس دادم که سردبرخوردکردزن برادرشونم گفتن همون موقع رابطه روتموم شده میدونسته بعدم قسم خوردکه من نگفتم میذارمت کنارگفتم میرم کنارامافرداش بهم گفت تونه بعدی خلاصه منم تمام حرفاشوبه منشیش که زن برادرشه گفتم اونم پیامارونگه داشته وبه بهونه ی تعمیرگوشی اونوبهش داده وبعدتعمیرم پیاماروخونده وبه من زنگ زده که بهم توهین کردی هرچی قسم خوردم من فقط شناختموگفتم حقیقت بودن ازنظرمن قبول نکردن هرچیم معذرت خواهی کردم فایده نداشت منم بعدچندباربهش اس دادم من معذرت خواهیموکردم امامثل اینه که شماکینه ای هستی بقیشم میل خودته بعد4روززن برادرشون اس دادن که برادرشوهرم گفته همودرک نمیکنیم منم فتم راست میگه 1ماه طول کشیدتابه خانوادش گفت خلاصه سر4ماه تمام شدمن روزاول شوق و توچشماش دیدم چیکارکردم که زودزده شدشبابااینکه خسته بوداماتایک ودواس بازی میکردیم چو ن خوابگاه بودن امکان صحبت نبودصبحم 5بایدمیرفت سرکاراماهمیشه وسط پیاماخوابش میبرداگه نمیخاستم چرااینجوربوداگه هم میخاستم چرابرایه موضوع کارکه میشددلیلشوبگه ومن قبول کنم گفت من برات دلیل نمیارم توهیچ کاری من همینم که هستم