واقعیت این است كه همه ما در حال پیرشدن هستیم. با افزایش سن، استخوان‌بندی‌ها شكل عوض می‌كنند. چین و چروك صورت رازی پشت پرده را بازگو می‌كنند و حافظه همه‌جا همراهی نمی‌كند.


روزگاری بود كه سن و سال افراد معنای چندانی نداشت، اهمیت زور بازو مطرح بود و توان از سرگذراندن زندگی. جهان نو، یك پدیده نو دیگر را به موضوعات فكری انسان‌ها افزود كه همان توجه به سن و سال خود بود و این توجه تا جایی ادامه یافت ‌كه در نهایت، این پدیده نو به استرسی نو تبدیل شد. گفته می‌شود طرح این موضوع و توجه به سن و سال مردم و نیاز به تفكر و دسته‌بندی جوانب مختلف آن از مجموعه دستاوردهایی است كه كشورهای روبه‌رشد با آن مواجه شده‌اند.
توجه به موضوعاتی مانند سن كودكی و نوجوانی در فضاهای آموزشی شكل گرفت و به دنبال آن مسایلی چون سن شروع به كار و سن پایان كار و مقولاتی چون بازنشستگی و حقوق پرداختی به كاركنان و... از اوایل قرن هجدهم میلادی مورد توجه مهندسان و برنامه‌ریزان اجتماعی قرار گرفت، به‌ویژه كه دستاوردهای تمدن بشری راه و شیوه‌های نوین زندگی، برخورداری از امنیت و توجه به فردیت آحاد جامعه را نیز دربرمی‌گرفت تا جایی ‌كه امروز سازمان بهداشت جهانی، پیری و كهولت سن را به دقت تعریف می‌كند و با توجه به آن پیشنهادهایی برای افزایش بهداشت و سلامت جسمی و روحی- روانی مردم نیز دارد.چنین نگاه جدیدی به وضعیت و كیفیت و كمیت عمر انسان‌ها دریچه‌های تازه‌ای به روی محققان نیز گشوده است، به‌ویژه كه اصلاحات و نوآوری‌های بعد از جنگ دوم جهانی، فضا را برای این‌گونه پرسش‌ها آماده كرده است.
واقعیت این است كه همه ما در حال پیرشدن هستیم. با افزایش سن، استخوان‌بندی‌ها شكل عوض می‌كنند. چین و چروك صورت رازی پشت پرده را بازگو می‌كنند و حافظه همه‌جا همراهی نمی‌كند. این در حالی است كه روزانه انبوهی از اطلاعات پراكنده درباره چگونگی زیربنای ساخت اندام‌های كودكان و نوجوانان می‌شنویم، توصیه‌های مربوط به تغذیه و تاثیر انكارناپذیر ورزش در تضمین زندگی طولانی و جلوگیری از بیماری‌ها به گوش همه می‌رسد.
توجه به خود و مقابله با آسیب‌های جسمی از دغدغه‌های روزمره همه ما شده است اما با وجود همه این تلاش‌ها، هنوز با اتوپیای (رویای) شخصی و ترسیم‌شده در ذهن‌ها بسیار فاصله داریم و ناچار همچنان باید از خودمان بپرسیم از چه چیز كهولت سن و سالخوردگی وحشت داریم؟

اكثر تحقیقاتی كه در این زمینه انجام شده‌اند، به جواب‌های مشابهی دست پیدا كرده‌اند. اگر منصفانه قضاوت كنیم باید بگوییم با افزایش سن، ترس‌های مداومی گریبانگیرمان می‌شود. احساس فرسایش، احساس‌ گناه یا نوعی سرزنش- مانند اینكه «ای‌كاش به گونه‌ای دیگر زندگی كرده بودم»- فكر مرگ، از دست دادن موقعیت‌ها و جایگاه‌ها، عدم توانایی در رقابت با جوان‌ترها و ترس از تنهایی و به انزوا كشیده شدن، همه ما را به اندیشیدن وامی‌دارد و گاه به چالشی روزمره بدل می‌شود.در مقابله با چنین تنگنایی هم كم ‌و ‌بیش به افسردگی، بی‌خوابی‌های مزمن و در نهایت، از دست دادن شور و شوق‌مان برای زندگی كشیده می‌شویم كه بی‌تردید نتایج حاصل از آن احساس بی‌ارزشی و مشكلات ارتباطی و در نتیجه تنهایی است.در این میان، زنان موقعیت ویژه‌ای دارند. واقعیت این است كه در نیم قرن اخیر، تغییرات زیادی در شیوه زندگی زنان دیده می‌شود. حضور آنها در شوون مختلف زندگی اجتماعی و بر عهده گرفتن موقعیت‌های شغلی، بسیار پررنگ شده ‌است. آنان در خانه و بیرون از خانه عقب‌ماندگی‌های تاریخی‌شان را نشانه گرفته‌اند و برای جبران آنها سخت می‌كوشند.
هرچند این تلاش‌ها هم قابل‌فهم و هم ستایش‌برانگیز هستند اما حقیقت تلخی نیز پابه‌پای این تحول و به صورتی نامحسوس و زیركانه به دنیای بسیاری از زنان رخنه كرده ‌است. مفهوم سلامت و كارآیی رو به كاهش گذاشته و به ‌جای آن ترس‌هایی كه به بخشی از آنها اشاره شد، گریبان زنان را گرفته است.در این میان، دنیای از ما بهتران بیرون - دنیای پرجاذبه مد، زیبایی‌اندام، جوانی بی‌پایان، تسلیم‌ناپذیری در قبال افزایش سن و عدم باور گذشت زمان- نیز بیكار ننشسته و هر روز راه‌ها و ابزارهای تازه‌ای را برای مقابله با پیری پیشنهاد كرده و می‌كند اما مسایل واقعی همچنان در جای خود باقی‌مانده تا جایی كه تعریف سازمان بهداشت جهانی هم از بهداشت روانی -یعنی توانایی كامل برای ایفای نقش‌های جسمی و روانی- كمرنگ شده است. باید اشاره كرد كه بهداشت روانی افراد از عوامل متعددی تاثیر می‌پذیرد. به این معنا كه افراد از شرایط و آموزه‌های محیطی‌شان اطلاعات گوناگونی دریافت می‌كنند كه در شكل دادن به تعادل و آرامش روحی آنها نقش فعالی بازی می‌كند.حال، هر قدر این شرایط بیان‌كننده ناكامی‌ها، استرس‌های كوچك و بزرگ و بی‌سلاح و بی‌پناه در مقابل درخواست‌های بیرونی باشد، تعادل روحی و روانی فرد دستخوش نابسامانی می‌شود.

وقتی از زنان درباره علت ترس‌هایشان از پیری و سالخوردگی سوال می‌شود، عموما به موقعیت «زن بودن» خودشان اشاره می‌كنند كه به دنبال آن مسایلی چون مجرد ماندن، ازدواج نكردن، طلاق گرفتن، بیوه شدن و تبعات آنها اهمیت پیدا می‌كند. بسیاری دیگر نیز به كاهش حمایت‌های اجتماعی و خانوادگی اثرگذار در زندگی‌شان اشاره دارند. عده‌ای هم از این می‌ترسند كه مبادا نتوانند در سال‌های سالخوردگی، زندگی موفقی را ادامه دهند.
ترس از تخریب و اضمحلال تدریجی بدن، احتمال ابتلا به بیماری‌های لاعلاج و عدم توانایی مقاومت در برابر آنها، ترس از مرگ در تنهایی، تحمیل تنهایی و بی‌پناهی در زندگی در دوران پیری، ناتوانی در برابر شیوه‌های فزاینده زندگی مدرن، ابتلا به بیماری‌هایی چون آلزایمر و دشواری ادامه زندگی و بسیاری دغدغه‌های كوچك و بزرگ دیگر، سالخوردگی را برای افراد تبدیل به كابوسی شبانه‌روزی می‌كند. نباید فراموش كرد كه چنین افرادی بی‌تردید در تقابل دایمی با این ترس‌های خود هرچه بیشتر از پا می‌افتند و شرایط روحی و روانی سخت‌تری را برای خود موجب می‌شوند، تا جایی كه افسردگی حاصل از ترس افزایش سن، یكی از انواع كاملا شناخته و تحقیق‌شده در اشكال متعدد افسردگی‌هاست. حال باید بپرسیم آیا راه یا راه‌هایی وجود دارد تا حدودی به تسكین ما كمك كند؟اول، ‌یكی ‌از ‌روان‌شناسان آمریكایی به نام گاتز معتقد است «اگر به خود باور داشته باشیم، با شجاعت بیشتری می‌توانیم واقعیت پدیده افزایش سن را بپذیریم و لازم است تا آنجا كه در توان داریم، شرایط چنین پذیرشی را مهیا كنیم.» او می‌گوید مغز انسان از دو‌نیم‌كره تشكیل شده كه هركدام از آنها به امور و مسوولیت‌هایی می‌پردازد. ما می‌توانیم بیاموزیم كه چگونه به‌طور مرتب و مداوم از توانایی‌های مغزی خودمان استفاده كنیم و باور كنیم كه مغز ما می‌تواند وفادارانه و تا سال‌های پایانی زندگی، هدایت ما را بر عهده گیرد و برای مسایل‌مان راه‌حل جست‌وجو كند. آمادگی برای یادگیری‌ مداوم، محركی بسیار جدی برای افزایش فعالیت‌های ذهنی ما محسوب می‌شود.متاسفانه بسیاری می‌پندارند كه افزایش سن، قدرت یادگیری آنها را كاهش می‌دهد، هرچند این موضوع می‌تواند خلاف حقیقت نباشد اما مقابله با آن بر عهده ماست. توجه به تجربه‌های اندوخته شده بشری، راه‌حل‌یابی‌های موفق و توجه به نحوه اندیشیدن و قضاوت شرایط ذهنی‌ می‌تواند ما را فعال نگه دارد.دوم، هیچ‌كس نیست كه نخواهد سالم و بانشاط و شاداب دیده نشود اما چنین چیزی به‌راحتی هم به دست نمی‌آید. خوب است بیاموزیم در كنار انتظارات اجتماعی خود كه منجر به سلامت و نشاط ما می‌شود، در خلوت خودمان نیز بیكار نمانیم و تا آنجا كه به ما مربوط می‌شود با انگیزه‌های انرژی‌دهنده و نیروبخش، شرایط را به‌‌گونه‌ای فراهم كنیم تا بتوانیم با ترس‌های درونی‌مان مقابله كنیم. تجربه نشان داده كه در گذر عمر چیزی به اندازه فعالیت‌ها و تلاش‌های خود ما نمی‌تواند بهداشت روحی و روانی ما را تضمین كند.سوم، بالا بردن مهارت‌های فردی و ایجاد ارتباطات، برخورداری از حس مثبت از آشنایی‌های جدید و كنجكاوی‌های، فردی همه و همه كمك می‌كنند كه ترس از تنها‌ماندن و تنها شدن را در خود كاهش دهیم. مهارت‌ها و آموخته‌هایمان، باور ما از خودمان را افزایش می‌دهد و اعتمادبه‌نفس عمیق‌تری برایمان فراهم می‌كند. مهم‌تر از همه این واقعیت را حس ‌كنیم كه با سالخوردگی نمی‌توان جنگید اما می‌توان آن را به عنوان حقیقتی در زندگی انسانی پذیرفت و در خود درونی كرد.چهارم، اگر بیاموزیم كه كنترل مناسب و موجهی بر احساسات تاثربرانگیز خود داشته باشیم، شرایط زندگی را آسان‌تر كرده‌ایم. این كنترل به معنای سركوب یا نادیده گرفتن احساسات نیست بلكه عدم تسلیم در برابر امواج احساساتی است كه می‌تواند ما را به‌راحتی تا وادی ترس و رعب و وحشت هدایت كنند.پنجم، تسلط و آگاهی یافتن به نحوه ایجاد استرس‌های روزمره، آن روی سكه آرامش درونی است؛ نگرانی‌هایی كه از كنترل خارج می‌شوند، گاه بی‌پایه و اساس هستند اما ممكن است چنان آسیبی را به دنبال داشته باشند كه جبران آنها ساده نباشد.استرس ناشی از افزایش سن قابل كنترل و هدایت است. ما قادر نیستیم با واقعیت حیات سر ستیز پیدا كنیم. در آن صورت قطعا روزهای زندگی‌مان را به حراج می‌گذاریم اما می‌توانیم عاقلانه به پیر شدن فكر كنیم و تا آنجا كه از دست‌مان برمی‌آید شرایط آن را آسان‌تر كنیم. حال بر ماست كه می‌خواهیم با روزهای عمر خود چه كنیم.