نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: از خودم خسته شدم !!!

2320
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3665
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    از خودم خسته شدم !!!

    سلام.

    دوستم این سایتو معرفی کرد بهم اما میگه برو روانپزشک اما من خوشم نمیاد این کارو کنم ...گفتم اینجا بگم
    من مشکلات خاص خودمو دارم اگه کسی میتونه کمکی کنه ممنون میشم.من داستان خودمو میگم کامل شاید کمکی شد بهم.

    من از دوران کودکی (ابتدایی) علاقه ی زیادی به کار های فنی و کلا کامپیوتری داشتم.

    سوم ابتدایی که بودم همیشه کیت میخریدم درست میکردم و همیشه هم بابتش کتک میخوردم چون میگفتن دود هویه سمی هست چرا مثل بقیه بچه ها نیستی ! این کارا مناسب سنت نیست و....از همون دوران هم علاقه من نسبت به کامپیوتر شروع شد ..خب اولش گیم بود تا اینکه اول راهنمایی با نت توسط یه فرد بزرگ تر از خودم آشنا شدم .

    خب رسیدیم اول راهنمایی که با نت آشنا شدم از دنیای کودکی گیم کم کم دور شدم هرچند بچه بودم بازم ...زیاد پی گیم نمیرفتم مگه انلاین (گیمر خوبی نبودم البته کلا) از وبلاگنویسی شروع کردم تا شدم کسی که سایت راه اندازی کرد اونموقع 3 راهنمایی بودم و برام سخت بود اما خیلی تلاش میکردم هر چیزی یاد میگرفتم علاقه شدید من به نت و پی سی باعث شد حتی روی کاغذ هم چیزی یاد بگیرم ازش ..بعد یه مدت رفتم دنبال هک و امنیت و تا جایی که لازمم بود یاد گرفتم یه انجمن مثل همینجا با موضوع هک و امنیت داشتم بنا به دلایلی آدرس نمیدم....
    تا اینکه شدم سال دوم دبیرستان و حدود 3 سال به اجبار خانواده از نت و کلا پی سی و برنامه نویسی دور بودم ...و کسایی که اهلشن میدونن دوری از نت برای کسی که زندگیش و علاقش همین بوده چقدر سخته ..(البته با گوشی میومدم بازم اما به اونصورت نه همش چت و سرگرمی بود و هیچ فایده ای برام نداشت )
    شدم پشت کنکوری دیدم فایده نداره خواستم دوباره شروع کنم 80% داشته هام از یادم رفته بود از طرفی درس هم بود ..خلاضه کنکور دادیم و به خاطر خانواده و بعضی مسائل شخصی رفتم رشته پرستاری (تجربی بودم البته بر خلاف میل باطنی) من IT دوست داشتم ترسیدم برم این رشته که آینده بهم بگن خودت رفتی ما که گفتیم نرو اگه میرفتی پرستاری الان چیزی بودی واسه خودت و مسائلی که بهتر از من میدونید ..

    یک سالی هست احساس پوچی میکنم من هیچ وقت اینجوری نبودم تو کارم زیاد شکست خوردم اما هیچ وقت اینقدر ناراحت نبودم ..

    بعد رفتن به دانشگاه ( ترم 2 هستم ) به فکر کاری بودم که به قابلیت هام بخوره و هم علاقمو داشته باشم و هم رشته فعلی ( البته بی علاقه هم نیستم به پرستاری از 10 شاید علاقم 3 باشه )

    تو کارم شکست خوردم ( فروش سرور مجازی و میزبانی سایت ) خیلی زحمت کشیدم ....اما بهترین تجربه زندگی من بود عاشقه مبحثی از نت شدم که بی اطلاع بودم ازش...

    مخالفت خانواده از دوران کودکی همه ی استعداد های منو نابود کرد بابت این کاری که توش ضرر کردم کلی تحقیر شدم و قبلش هم مخالف بودن ...من دوست دارم موفق باشم همیشه حداقل تو کاری که عاشقشم...

    با خودم همیشه فکر میکنم اگه اون 3سال یکی منو جمع میکرد الان یه چیزی شده بودم حداقلش دلم اروم بود که به علاقه هام رسیدم نه اینکه کله زحمت هام به باد بره ...
    وقتی بعد چند سال برگشتم نت و فهمیدم هیچی بارم نیست و کلی از داشته هام نابود شده گریم داشت میگرفت من زحمت کشیده بودم براش ...ولی دوباره شروع کردم .


    1 سال هست که شب ها خواب ندارم همه ی فکرم علاقه ها و داشته هایی بود که آرزو شد

    البته کسی خبر نداشت از کارایی که میکردم شاید بعضی از دوستان چیز کمی در موردم بدونن در مورد کارهایی که میکردم همیشه مخفی بوده اکثر فعالیت هام ...اما همیشه خانواده در جریان بوده و من همیشه با اینکه میدونستم تحقیر میشم بابتش راست گفتم....

    همه ی این داستان گفتم که بگم همش عقده شد همه ی اون داشته هایی که الان ندارم ( منظورم اصلا مالی نیست ) همه ی زحمت هایی که کشیدم..
    الان احساس پوچی منو گرفته حالم از دانشگاه بهم میخوره ...حالم بد گرفتس ...خیلی زود عصابانی میشم جدیدا ...سر کوچکترین چیزی عصبی میشم..

    مشکل من 1 روز 2 روز نیست که گذر زمان حلش کنه ...الان 1 ساله اوضام همینه از وقتی که رفتم دانشگاه رشته ای که دوس ندارمو میخونم و از علاقم دارم دور میشم بازم به اجبار و تحقیر خانواده ...مشکل من اینه من این نیستم که هستم من یه چی دیگم چرا نمخواد خانواده قبول کنه اینو !! زیاد حرف زدم باهاشون اما مسخرم کردن

    به شدت علاقه به کاری که دوسش دارمو دارم و سرمایه لازمو ندارم وضعیت مالی خانواده خوب هست اما خانواده برای علاقه من ارزشی قائل نیست و حاظر نیست به من کمک کنه ...البته در همین مورد خاص در موارد دیگه کمک زیاد میکنه ...

    به نظر شما من چه کنم که فقط همین عصابم اروم شه همین دلم اروم باشه احساس کنم هنوز هیچی عوض نشده و من همون بچه ایم که وقتی همسنام تیتاب میخواستن من هویه دستم میگرفتم ...

    حسرت زندگی قبلمو میخورم همیشه چقدر خوب بود خیلی راضی بودم ..اما همون 3 سال گند زد به روحیه و زندگی من

    خیلی سختمه مشکلاتم روحی هست تمامش

    شرمنده زیاد شد همشو گفتم که بهتر بهم کمک بشه .







    ویرایش توسط Dictator : 05-16-2014 در ساعت 03:33 PM
    امضای ایشان
    Never
    Stop Dreaming



  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    2153
    نوشته ها
    89
    تشکـر
    0
    تشکر شده 47 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از خودم خسته شدم !!!

    خب شما که هنوز سنی نداری و هنوز خیلی جوونی میتونی دوباره واسه کنکور بخونی و به رشته ی مورد علاقت برسی در واقع رشته ی پرستاری رو بخونی در کنارش واسه کنکور بخونی اگه کامپیوتر قبول شدی پرستاری رو ول کنی.برو سمت علائق خودت نذار کسی تو رو از علایقت دور کنه

  3. کاربران زیر از zero بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3665
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از خودم خسته شدم !!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط zero نمایش پست ها
    خب شما که هنوز سنی نداری و هنوز خیلی جوونی میتونی دوباره واسه کنکور بخونی و به رشته ی مورد علاقت برسی در واقع رشته ی پرستاری رو بخونی در کنارش واسه کنکور بخونی اگه کامپیوتر قبول شدی پرستاری رو ول کنی.برو سمت علائق خودت نذار کسی تو رو از علایقت دور کنه
    من مشکلی با رشته ی پرستاری ندارم اگه دقت کنی نوشتم که بی علاقه هم نیستم به این رشته ...تو این یک سال تجربه و چندبار کارآموزی تو بیمارستان قابل تحمل شده این رشته برام البته درس هاش نه خود اصل کارش که کمک به یک بیمار هست.
    و اینکه من متولد 73 هستم .خب این یعنی 1سال پشت کنکور بودم ..امسال هم که از دست بدم میشه 2 سال از زندگی عقبم و 2 سال هم سربازی ! میشه 4 سال !

    فقط دوست دارم بشه کاری کرد که هم علاقه خودم رو ادامه بدم و هم رشته ای که هستم ...میخوام بدونم از چه راهی با خانواده وارد حرف بشم البته زیاد حرف زدم باهاشون اما به مسخره میگیرن علاقه منو..الان خیلی ازادی دارم در هر موردی که بگید جز همین مورد که منو ازیت میکنه ...تنها مشکل من همین هست که 1ساله منو داره ازیت میکنه و حسرت دوران قبلی که فعالیت حرفه ای داشتم .
    امضای ایشان
    Never
    Stop Dreaming



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شرایط ازدواج رو ندارم
    توسط hirsoft در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 05-25-2014, 11:10 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد