26سالمه. 2ساله که ازدواج کردم به خاطر شوهرم جلوی همه وایسادم و یه کلام گفتم یا علی یا هیچکس.
من فوق العاده آدم احساساتی هستم دوس دارم همیشه زندگیم پر شور و نشاط باشه . اما شوهرم اینجوری نیس. به هیچ عنوان نمیتونه احساساتشو به زبون بیاره. بارها و بارها ازش خواستم که در مورد احیاسش باهام حرف بزنه اما این کارو نمیکنه.
داره با این کارش تمام شور و عشق و هبجان منو هم نابود میکنه. کم کم اون عشق آتشی که به خاطرش به خیلی چیزها پشت پا زدم داره تبدیل به یه قلب سرد و یخ زده میشه بیشتر از همه واسه احسایات خودم نگرانم که داره ذره ذره آب میشه .کم کم دارم از دست بی تفاوتیهای اون تبدیل به یه آدم افسرده میشم.
چیکار کنم.
من حتی به جدایی هم فکر میکنم.