نمایش نتایج: از 1 به 20 از 20

موضوع: طلاق و ازدواج با عشق قبلی

2275
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    طلاق و ازدواج با عشق قبلی

    با سلام خدمت دوستان عزیز
    اول از همه عذر میخوام که سفره دلمو واستون باز میکنم و شما رو نا خواسته میرنجونم
    دوستان عزیز خواهشا راهنمایی کنید و این ماجرارو واسمون حل کنید من کاملا در اختیار شما هستم و هر سوالی باشه جواب میدم ممنون
    شرح ماجرا:
    من پنج ساله پیش با دختری اشنا شدم که 13 سالش بود و من 7 سال ازش بزرگترم یعنی 20 سالم بود....من به قصد ازدواج و شناختن اون باهاش دوست شدم و کلا چون تو مسائل احساسی تعصب دارم و یه جورایی بیخیال نیستم اصلا رابطه با دختر اونم بی جهت و قبول ندارم....6 ماه اول فقط دوستی بود و یه جورایی همو محک میزدیم اما کم و محتادانه...6 ماه دوم این قضیه پررنگ شد و کار به دعوا و حتی قهر طولانی و بی محلی کشید اما واقعا همو شناختیم....طوری شد که من میدونستم اون الان چی میخواد واونم میدونست من چی....مثل اب خواسته هامون در هر مسئله ای واسه هردوتاییمون روشن بود واسه همین تا الان واقعا قهر نکردیم یا دعوا....
    سال بعد واقعا عاشق هم بودیم ارتباطمون زیاد و پرنگ شده بود اما واقعا نمیتونستیم این قضیه رو علنی کنیم چون نه من شرایطشو داشتم نه اون....من مالی بود اون سنی....اما خانواده ها کمی بو بردن...سال بعد هر دو اوج بودیم....ارتباط پررنگ تر شد...خانواده ها اواسط سال فهمیدن و اوضاع متشنج شد....مامانم راضی نبود چون میگفت اون باتویه حتما با یکی دیگه هم هست و من مطمئن بودم عشق اولش منم...پدر اونم راضی نبود و اونم فک میکرد که من بی سره پام....اختلاف طبقاتی داشتیم اونا سرتر بودن اما ما فرهنگی تر بودیم....اما واقعا مهم نبود چون من کاملا تو ندگیشون بودم و اونم همین طور هردو راضی بودیم.....خلاصه کار به جای باریک رسید و مجبور شدیم ارتباط و کم و بعد قطع کنیم...ما منطقی تصمیم گرفتیم....قرار گذاشتیم مال هم باشیم و بعد یه مدت کارو یه سره کنیم....از فشار خانواده اون واقعا کم اورده بود و منم همین طور....دقیقا عید دوسال پیش خبر اوردن ازدواج کرده و من کلا هنگ کردم....تمامی راه های ارتباطی اون مسدود بود فقط خونشونو بلد بودم نمیتونستم کاری کنم اگه میرفتم جلو ابرو ریزی میشد و من اینو نمیخواستم....خودش زنگ زدو گفت ازدواج کردم و صحبت خیلی کوتاه بود و واقعا منگ بودم چون یادم اصلا نمیاد چی حرف زدیم....فشارهای روحی زیاد بود و چندتا از دوستاش با مسخره کردن و عذاب دادن بیشتر من باعث شدن یه سکته ناقص بزنم دقیقا 91/1/6....دگه مطمئن بودم....یک ماه تقریبا منزوی بودم و باعث شد ارتباطم با خانوادم کم شه....من دانشجو شهرستان بودم همونجا موندم....دیگه یواش یواش بعد دوسال یکمی فراموش کردم اما واقعا راهی جز فراموشی هم مگه بود....سخت گذشت...
    دوستان ماجرایه اصلی اینجاست....
    من واقعا با این قضیه داشتم کنار میومدم...سرم و گرم کار کردم و واقعا موفق شدم شرکت زدم و الان راضیم...دقیقا برج 12 سال پیش تلفنم زنگ خورد و خودش بود...صحبت کردیم و خواست همو ببینیم....نمیدونم چرا خر شدم و رفتم فک کردم ازدواجش دروغ بوده اما رفتم دیگه....جلسه اول هیچی از ازدواجش نگفت و من خیال کردم ازدواج نکرده...جلسه دوم عکس و بهم نشون داد و واقعا مردم....خلاصه کلی جر و بحث....اون ابراز پشیمانی میکرد و ادعا کرد که اگه برم از جاش خود کشی میکنه....از شوهرش ناراضی نیست اما دلش جای منه و به گفته خودش بدبخته چون روحش جای منه و جسمش جای شوهرش و خودش هیچی نداره....ادعا کرد همون یه ماه اول پشیمون کرده ولی راه نداشته....به گفته خودش کمتر از یه هفته از خواستگاری تا عقد طول کشیده که دروغم نیست و میگه منگ بوده...دقیقا 91/1/6 عقد کردن جالبه نه..!!!! الان متاسفانه باهمیم و این عشق داره دوباره جون میگیره عینه اولش....بارها و بارها به خودم چرت وپرت گفتم که گمشو برو دورشو ازش اما واقعا نه من نه اون پاهامون جون نداره....خیلی میترسم...تو گذشتمون غرق شدیم....منم تو بهبهه ازدواجم...میگه شاید طلاق بگیرم....منم واقعا نمیتونم تصمیم گیری کنم....میگه اگه ترکم کنی خودکشی میکنم...البته خودمم اون اوایل قصد همچین کاری رو داشتم که دوستام واقعا کمکم کردن....چیکار کنیم....
    درضمن تو اشناهاشون و رفیقاش متاسفانه موردایی داشتن که طلاق گرفتن و با عشق قبلیشون ازدواج کردن....راهنمایی کنید ممنون
    ویرایش توسط 2ktor : 06-01-2014 در ساعت 06:34 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    سلام داستان طولانی بود.به نظرمن بهترین ومفیدترین کاری که میتونی انجام بدی اینه که واقعافراموشش کنی،الان شایدهردوتون ادعاکنیدکه هم دیگه رومیخواید اما فکرکن ازدواج کنید.بعدازهر ازدواجی عشق بین دوطرف کمی کمرنگ تر میشه به این شک نداشته باش .عشق شماهم کم رنگ ترمیشه وافکارت به جوش میاد هرروز به این فکرمیکنی که اونی که الان باهاته قبلا بایکی دیگه میخوابیده باهاش غذامیخورده باهاش میخندیده .حالا عاقلانه فکرکن آیاواقعامیتونی بایه همچین ادمی زندگی کنی؟؟؟!
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


  3. کاربران زیر از خسته دل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط 2ktor نمایش پست ها
    با سلام خدمت دوستان عزیز
    دوستان ماجرایه اصلی اینجاست....
    من واقعا با این قضیه داشتم کنار میومدم...سرم و گرم کار کردم و واقعا موفق شدم شرکت زدم و الان راضیم...دقیقا برج 12 سال پیش تلفنم زنگ خورد و خودش بود...صحبت کردیم و خواست همو ببینیم....نمیدونم چرا خر شدم و رفتم فک کردم ازدواجش دروغ بوده اما رفتم دیگه....جلسه اول هیچی از ازدواجش نگفت و من خیال کردم ازدواج نکرده...جلسه دوم عکس و بهم نشون داد و واقعا مردم....خلاصه کلی جر و بحث....اون ابراز پشیمانی میکرد و ادعا کرد که اگه برم از جاش خود کشی میکنه....از شوهرش ناراضی نیست اما دلش جای منه و به گفته خودش بدبخته چون روحش جای منه و جسمش جای شوهرش و خودش هیچی نداره....ادعا کرد همون یه ماه اول پشیمون کرده ولی راه نداشته....به گفته خودش کمتر از یه هفته از خواستگاری تا عقد طول کشیده که دروغم نیست و میگه منگ بوده...دقیقا 91/1/6 عقد کردن جالبه نه..!!!! الان متاسفانه باهمیم و این عشق داره دوباره جون میگیره عینه اولش....بارها و بارها به خودم چرت وپرت گفتم که گمشو برو دورشو ازش اما واقعا نه من نه اون پاهامون جون نداره....خیلی میترسم...تو گذشتمون غرق شدیم....منم تو بهبهه ازدواجم...میگه شاید طلاق بگیرم....منم واقعا نمیتونم تصمیم گیری کنم....میگه اگه ترکم کنی خودکشی میکنم...البته خودمم اون اوایل قصد همچین کاری رو داشتم که دوستام واقعا کمکم کردن....چیکار کنیم....
    درضمن تو اشناهاشون و رفیقاش متاسفانه موردایی داشتن که طلاق گرفتن و با عشق قبلیشون ازدواج کردن....راهنمایی کنید ممنون
    خی من یک سوال دارم .. و اونم اینه که شما که از خیانت متنفر بودی ، چطور داری به مردی که الان همسر دوست سابقتونه ، خیانت میکنی ...

    حالا چه از بعد اجتماعی و چه از بعد شرعی کار شما اشتباهه و هر اتفاقی بیفته این خوده دختره که باید جوابگوی رفتارش باشه ...

    شما با ارتباط با زنی شوهر دار هم به زن و هم به مرد و هم به خودتون ضربه میزنید ...

    حالا اگه ایشون طلاق گرفتن و مدت صبردر طلاقشونم گذشت ... اون یه حرفی شما میتونستید با هم ازدواج کنید ...

    و گرنه در حال حاضر کار شما اشتباه محضه ... و مورد خشم خدا ... چون حصار زناشویی رو دارید میشکنید ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    خی من یک سوال دارم .. و اونم اینه که شما که از خیانت متنفر بودی ، چطور داری به مردی که الان همسر دوست سابقتونه ، خیانت میکنی ...

    حالا چه از بعد اجتماعی و چه از بعد شرعی کار شما اشتباهه و هر اتفاقی بیفته این خوده دختره که باید جوابگوی رفتارش باشه ...

    شما با ارتباط با زنی شوهر دار هم به زن و هم به مرد و هم به خودتون ضربه میزنید ...

    حالا اگه ایشون طلاق گرفتن و مدت صبردر طلاقشونم گذشت ... اون یه حرفی شما میتونستید با هم ازدواج کنید ...

    و گرنه در حال حاضر کار شما اشتباه محضه ... و مورد خشم خدا ... چون حصار زناشویی رو دارید میشکنید ...
    سلام دوست عزیز فرخ جان
    ممنون از توجهتون...من بخدا موندم....چطوری فراموشش کنم...بعد دوسال نتونستم ما خیلی بهم علاقه داشتیم و این علاقه سطحی نبوده....از طرفی یه جورایی گم شدم تو خودم بعضی اوقات انچنان حس تنفر تمام بدنم و فرا میگیره که یه بلایی سرش بیارم ولی پشیمون میشم بعضی اوقاتم دلم واسش تنگ میشه....واقعا خدا این مشکل و نصیب کافر نکنه که حتی شما که منو نمیشناسید فکر میکنید من از عقوبتش نمیدونم.....بخدا پوچ شدم میخوام فرار کنم حتی از ایران برم اما میدونم این راهش نیست....راهکار بگید قدم به قدم مرسی
    ویرایش توسط 2ktor : 06-02-2014 در ساعت 03:38 AM

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    در ضمن یه سری مسائل دیگه هم هست
    قدرت نه گفتن به همو نداریم....در مورد خیانتم راست میگی اما اون هم به من هم به شوهرش خیانت کرده پس واقعا باید بمیره نمیخوام حسه تنفرم و پرورش بدم چون خیلی خطرناک میشه....اون ادرسه خونه و دفتر و اینا رو داره اگه کلا یهویی قطع ارتباط کنم و بیاد واقعا ابروم میره که میاد مطمئنم....دوستم ندارم طلاق بگیره چون ادم از فرداش خبر نداره اومدیم اصلا نتونستم بگیرمش یا خانوادم و نتونستم راضی کنم اونوقت چی میشه...؟؟؟؟ من گذشتم خیلی اذیتم میکنه رو روانمه یعنی دوتاییمون....اونم زجر میکشه هم واسه خیانت هم واسه اینکه ازم جداست و راهی نیست یا چرا زود ازدواج کرده و صبر نکرده و نجنگیده
    از طرفی موندم برم ازدواج کنم چون دلم درگیره میترسم بجایه اینکه همسرم بتونه یه جورایی کمکم کنه که این قضیه حل شه و علاقم به سوی او کشیده شه بر عکس اونو با دوست قبلیم مقایسه کنم و دردسر شه و بشم مثل دوستم...یعنی رجوع کنم به گذشتم و قیاس کنم....از طرفیم واقعا میخوام ازدواجم موفق باشه نمیخوام جلوش کم بیارم واسه همین معیارام زیاد شدن و سخت تصمیم میگیرم....از طرفی احساس شدید تنهایی میکنم و میترسم اگه ازدواج نکنم این حس تبدیل شه به افسدگی و خودخوریه شدید و از خودم انتقام بگیرم یا از اون.....کمکم کنید دستم وبگیرید قدم به قدم ممنون
    ویرایش توسط 2ktor : 06-02-2014 در ساعت 04:29 AM

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    سلام
    در اینکه شرایط سختی وجود داره ، شکی نیست ...

    پیشنهاد میکنم ، با یک مشاور مشورت کنید ... (البته بسته به اینکه مرد یا زن باشه میتونه راهکارها متفاوت باشه )

    اما بهترین حالت برای شما دور شدن از این دختره ... چون این رفتارش مثل آتیش می مونه و ممکنه برای اطافیانش از جمله شما ، اونم در کشور مثل ایران که جامعه ای سنتی و هنوزم پایبند به اصوله بسیار گران تموم بشه ...

    پس راهکار اول دور شدن ازشه ... طوری که بقول معروف ردی ازتون نباشه ....
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  9. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    سلام
    در اینکه شرایط سختی وجود داره ، شکی نیست ...

    پیشنهاد میکنم ، با یک مشاور مشورت کنید ... (البته بسته به اینکه مرد یا زن باشه میتونه راهکارها متفاوت باشه )

    اما بهترین حالت برای شما دور شدن از این دختره ... چون این رفتارش مثل آتیش می مونه و ممکنه برای اطافیانش از جمله شما ، اونم در کشور مثل ایران که جامعه ای سنتی و هنوزم پایبند به اصوله بسیار گران تموم بشه ...

    پس راهکار اول دور شدن ازشه ... طوری که بقول معروف ردی ازتون نباشه ....
    درود دوست عزیز
    عزیزم من گفتم واسه من کاری نداره ازش دور شم اما اون تمام ادرسا رو داره....به هرحال پیدام میکنه....در ضمن این به نظرم یه جور فرار کردنه الان فرار کردم پنج ساله دگه رجوع میکنه و من یک بچه دارم اونم یه بچه بعد اوضاع از الان بدتر میشه.....باید ریشه ای حلش کنم....الان تصمیم گرفتیم جای مشاور بریم اما امیدوارم کمک کنه....قبلنا پسش میزدم اما متوجه شدم حس انتقام گیری از خودش و کارش داره زیاد میشه طوری که گفت اگه بخاطر این کارم بخوای پسم بزنی و حال و احوالت اینطور باشه احتما داره شوهرم و زندگیمو نابود کنم.....درضمن اصلا رازی نیست من ازدواج کنم و میگه نمیتونه هیچکی رو پیش من ببینه....باور کنید قضیه ساده نیست من میشناسمش واقعا بعضی اوقات احساسی رفتار میکنه و کلا منطق و فراموش میکنه و یه جورایی خطرناک میشه.....بخدا میترسم کاری کنم اون به خودش یا شوهرش اسیب بزنه یا حتی بکشدش...امروزم که فهمید حق طلاق با مرده حالش خیلی بد شد....دوست دارم این قضیه راحت و بدون دردسر حل شه و پیچیده نشه

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط 2ktor نمایش پست ها
    درود دوست عزیز
    من گفتم واسه من کاری نداره ازش دور شم اما اون تمام ادرسا رو داره....
    پس امیدوارم مشاوره بتونه مشکلتو حل کنه ...

    منظور منم این بود که دور شدن ازش میتونه خاطراتو کمرنگ کنه ....

    در واقع اون با این خودخواهی .... تو رو هم داره با خودش غرق میکنه ...

    در ضمن اگه از طرف مقابلم کسی رو بشناسی میتونه بهت کمک کنه تا بتونی نسبت به شرایط زندگیش تصمیم بگیری ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  12. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    پس امیدوارم مشاوره بتونه مشکلتو حل کنه ...

    منظور منم این بود که دور شدن ازش میتونه خاطراتو کمرنگ کنه ....

    در واقع اون با این خودخواهی .... تو رو هم داره با خودش غرق میکنه ...

    در ضمن اگه از طرف مقابلم کسی رو بشناسی میتونه بهت کمک کنه تا بتونی نسبت به شرایط زندگیش تصمیم بگیری ...
    مرسی داداشی خیلی گلی
    خیلی رو حرفاتون دارم فکر میکنم....درگیریم زیاد شده
    برنامه ریزی کردیم بریم مشاوره اما خدا کنه مسئله کامل حل شه
    یه سوال دارم چطوری میشه گذشته رو نابود کرد یا یه جوری بشه که واست بی تفاوت باشه....یا مثلا حس قیاس و از بین ببرم
    من از شیوه ازدواجش و شوهرش خبر دارم و خواه نا خواه خودمو مقایسه میکنم
    شوهرش دانشجویه و هیچی نداره...خانوادشون سطح مالی معمولی...پسره اصلا کار بلد نیست...باورتون نمیشه با 13 میلیون کله خرجی که برای تیکه ها و جشن دادن بوده که اصلا به چشم نمیاد....
    یعنی اینطوری بگم الکی الکی داده بهش...نه مشاوره قبل ازدواج نه خواستگاری های پیاپی....کمتر از یه هفته عقد کردن....از باباش متنفرم شدید که عرصه رو اینقدر واسم تنگ کرد....من بخدا ده برابر سرترم....میخوام به باباش زنگ بزنم یا نامه بدم ازش گله کنم و بگم تو با این کار احماقانت فک کردی دخترت خوش بخت شده اما حالشو برو جویاشو....منم بدبخت کردی شوهره بیچارشم همین طور....یه جورایی میخوام دلمم خنک شه و حرفم وبزنم اما میترسم مشکلی پیش بیاد....راهنمایی کنید چیکار کنم

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط 2ktor نمایش پست ها
    مرسی داداشی خیلی گلی
    خیلی رو حرفاتون دارم فکر میکنم....درگیریم زیاد شده
    برنامه ریزی کردیم بریم مشاوره اما خدا کنه مسئله کامل حل شه
    یه سوال دارم چطوری میشه گذشته رو نابود کرد یا یه جوری بشه که واست بی تفاوت باشه....یا مثلا حس قیاس و از بین ببرم
    من از شیوه ازدواجش و شوهرش خبر دارم و خواه نا خواه خودمو مقایسه میکنم
    شوهرش دانشجویه و هیچی نداره...خانوادشون سطح مالی معمولی...پسره اصلا کار بلد نیست...باورتون نمیشه با 13 میلیون کله خرجی که برای تیکه ها و جشن دادن بوده که اصلا به چشم نمیاد....
    یعنی اینطوری بگم الکی الکی داده بهش...نه مشاوره قبل ازدواج نه خواستگاری های پیاپی....کمتر از یه هفته عقد کردن....از باباش متنفرم شدید که عرصه رو اینقدر واسم تنگ کرد....من بخدا ده برابر سرترم....میخوام به باباش زنگ بزنم یا نامه بدم ازش گله کنم و بگم تو با این کار احماقانت فک کردی دخترت خوش بخت شده اما حالشو برو جویاشو....منم بدبخت کردی شوهره بیچارشم همین طور....یه جورایی میخوام دلمم خنک شه و حرفم وبزنم اما میترسم مشکلی پیش بیاد....راهنمایی کنید چیکار کنم
    سلام ...
    راستش مگه میشه یک گیاه بتونه بدون ریشه هاش رشد کنه که تو الان میخوای ، گذشته رو فراموش کنی...

    اون گذشته تو رو به این سطح از درک و زندگی رسونده ... درسته سختی زیاد کشیدی ، ولی الان داری برای آینده ات تلاش میکنی و تمام جوانب رو در نظر میگیری....

    اما در مورد زندگی دختر باید بگم که جدای از تمام تلاشهای انسان برای رسیدن به هدفش ...
    هرکسی قسمتی داره و این واقعیت رو باید پذیرفت ...

    اتفاقاتی در زندگی رخ میده که انسان نمیتونه در کنترلش نقش داشته باشه ...

    کسی نمیدونه چه اتفاقی اون روز افتاده که دختر قبول کرده و سریع تن به ازدواج داده ؟

    ولی به هرحال شرایط ناپایداریه و در این مورد خیلی احتیاط کن ....

    راستی نوشتن نامه برای پدرش اصلا" جنبه خوبی نداره و اگه هر اتفاقی بیفته تورو مقصر اول و آخر معرفی خواهد کرد ...
    پس عاقل باش و بدون توجه به حواشی این موارد زندگی کن ...

    شاید واقعا" تو سرنوشت دیگه ایی داری ، خب خدا دیگه چطوری بهت بگه ؟

    وقتی لوط پیغمبر با همسرش از شهر خارج می شدن خداوند بهشون امر کرد که دیگه به پشت سرتون نگاه نکنید ...
    ولی زن لوط نگاه کرد و تبدیل به سنگ شد ....
    خب نگاه تو به گذشته و پشت سرت داره تورو تبدیل به یک سنگ میکنه که دیگه نمیتونه حرکتی بکنه ...

    پس الان باید نگاهت متفاوت تر شده باشه ... پس بجای نگاه به گذشته به آینده روشن خودت نگاه کن ... و به کسی که الان منتظر تویه که باهات زندگی رو با عشق واقعی شروع کنه ....
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  15. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    سلام ...
    راستش مگه میشه یک گیاه بتونه بدون ریشه هاش رشد کنه که تو الان میخوای ، گذشته رو فراموش کنی...

    اون گذشته تو رو به این سطح از درک و زندگی رسونده ... درسته سختی زیاد کشیدی ، ولی الان داری برای آینده ات تلاش میکنی و تمام جوانب رو در نظر میگیری....

    اما در مورد زندگی دختر باید بگم که جدای از تمام تلاشهای انسان برای رسیدن به هدفش ...
    هرکسی قسمتی داره و این واقعیت رو باید پذیرفت ...

    اتفاقاتی در زندگی رخ میده که انسان نمیتونه در کنترلش نقش داشته باشه ...

    کسی نمیدونه چه اتفاقی اون روز افتاده که دختر قبول کرده و سریع تن به ازدواج داده ؟

    ولی به هرحال شرایط ناپایداریه و در این مورد خیلی احتیاط کن ....

    راستی نوشتن نامه برای پدرش اصلا" جنبه خوبی نداره و اگه هر اتفاقی بیفته تورو مقصر اول و آخر معرفی خواهد کرد ...
    پس عاقل باش و بدون توجه به حواشی این موارد زندگی کن ...

    شاید واقعا" تو سرنوشت دیگه ایی داری ، خب خدا دیگه چطوری بهت بگه ؟

    وقتی لوط پیغمبر با همسرش از شهر خارج می شدن خداوند بهشون امر کرد که دیگه به پشت سرتون نگاه نکنید ...
    ولی زن لوط نگاه کرد و تبدیل به سنگ شد ....
    خب نگاه تو به گذشته و پشت سرت داره تورو تبدیل به یک سنگ میکنه که دیگه نمیتونه حرکتی بکنه ...

    پس الان باید نگاهت متفاوت تر شده باشه ... پس بجای نگاه به گذشته به آینده روشن خودت نگاه کن ... و به کسی که الان منتظر تویه که باهات زندگی رو با عشق واقعی شروع کنه ....
    بخدا اشکام داره میاد....من ادمی بودم که بدون کمک پدرم درس خوندم کارکردم شبا کار میکردم روزا دانشگاه بخدا همت کردم شرکت زدم حتی دست دیگرانم گرفتم و بهشون ماهی گرفتن و یاد دادم نه ماهی اماده....همه ازم انرژی میگرفتن....الان من چیییییم؟؟؟؟؟؟؟؟ من وقتی به گذشتم نگاه میکردم حال میکردم و کلا ادمیم که تمام اتفاقاتی واسم میوفته شبا مرور میکنم و به دنبال نواقصشم و عادت کردم به این کار و ضررم نکردم.....مادرم تمام پشتوانه ی من بود اونم فقط عاطفی که بس بود....الان نمیتونم باهاش بحرفم و این مسئله رو بازگو کنم بابام بفهمه چوماغی میشه روی سرم برای تمام عمر....دوستان شیشم از موضوع من خبر دارن و فقط مواظبن من دپرس نشم و خدایی نکرده کاری نکنم....بهم روحیه میدن طفلیا اونا هم هنگ کردن....نمیتونم برم خواستگاری اصلا طرفم به دلم نمیشینه....میترسم گذشته و حال همه قاطی شه و حس قیاس و.....بدبختم یکی دیگرم بدبخت کنم....شایدم نجاتم بده....حرفاتون متینه اما قسمت و خوده ادم واسه خودش رقم میزنه....شما اگه چشم بسته بری تو خیابون مطمئن باش تصادف میکنی پس قسمتت این بوده نه داداشی....من شاید میتونستم تلاش کنم یا برم دمه خونشون هی خودمونشون بدم....چمیدونم....بخدا خستم

  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط 2ktor نمایش پست ها
    بخدا اشکام داره میاد....من ادمی بودم که بدون کمک پدرم درس خوندم کارکردم شبا کار میکردم روزا دانشگاه بخدا همت کردم شرکت زدم حتی دست دیگرانم گرفتم و بهشون ماهی گرفتن و یاد دادم نه ماهی اماده....همه ازم انرژی میگرفتن....الان من چیییییم؟؟؟؟؟؟؟؟ من وقتی به گذشتم نگاه میکردم حال میکردم و کلا ادمیم که تمام اتفاقاتی واسم میوفته شبا مرور میکنم و به دنبال نواقصشم و عادت کردم به این کار و ضررم نکردم.....مادرم تمام پشتوانه ی من بود اونم فقط عاطفی که بس بود....الان نمیتونم باهاش بحرفم و این مسئله رو بازگو کنم بابام بفهمه چوماغی میشه روی سرم برای تمام عمر....دوستان شیشم از موضوع من خبر دارن و فقط مواظبن من دپرس نشم و خدایی نکرده کاری نکنم....بهم روحیه میدن طفلیا اونا هم هنگ کردن....نمیتونم برم خواستگاری اصلا طرفم به دلم نمیشینه....میترسم گذشته و حال همه قاطی شه و حس قیاس و.....بدبختم یکی دیگرم بدبخت کنم....شایدم نجاتم بده....حرفاتون متینه اما قسمت و خوده ادم واسه خودش رقم میزنه....شما اگه چشم بسته بری تو خیابون مطمئن باش تصادف میکنی پس قسمتت این بوده نه داداشی....من شاید میتونستم تلاش کنم یا برم دمه خونشون هی خودمونشون بدم....چمیدونم....بخدا خستم
    تلاش هر کسی درسته ...

    ولی خب تفکر اون روز تو که مانع رفتنت شده ...

    همون قسمت توئه که نذاشته به هدفت برسی ...

    حالا باید با واقعیت کنار بیای ... یا منتظر طلاق گرفتن دختر بشینی تا این اتفاق روزی بیفته و هر دو به وصال هم برسید ....

    وگرنه با این اوضاع تو هرروز داغونتر میشی ....

    پس بببین چه راهی رو میتونی انتخاب کنی ... فکر کنم رشته رو دستت دادم چیکار کنی ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  18. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    تلاش هر کسی درسته ...

    ولی خب تفکر اون روز تو که مانع رفتنت شده ...

    همون قسمت توئه که نذاشته به هدفت برسی ...

    حالا باید با واقعیت کنار بیای ... یا منتظر طلاق گرفتن دختر بشینی تا این اتفاق روزی بیفته و هر دو به وصال هم برسید ....

    وگرنه با این اوضاع تو هرروز داغونتر میشی ....

    پس بببین چه راهی رو میتونی انتخاب کنی ... فکر کنم رشته رو دستت دادم چیکار کنی ...
    میخوام کنار بیام....میخوام اون واسه من و من واسه اون عینه یه ادم معمولی شیم....با گذشتمم کنار بیام
    امـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــا چـــــــــــــــــــــــط ـــــــــــــــــــــــــ ــوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط 2ktor نمایش پست ها
    میخوام کنار بیام....میخوام اون واسه من و من واسه اون عینه یه ادم معمولی شیم....با گذشتمم کنار بیام
    امـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــا چـــــــــــــــــــــــط ـــــــــــــــــــــــــ ــوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    خب چطورش اینه که شما باید تصمیم قطعی بگیرید و این رابطه رو جراحی کنید ....

    و خودتون بهتر میدونید چیکار باید بکنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    خب چطورش اینه که شما باید تصمیم قطعی بگیرید و این رابطه رو جراحی کنید ....

    و خودتون بهتر میدونید چیکار باید بکنید
    به قران من نمیدنم.....تو گذشتم غرقم و عذاب میکشم....واسم دعا کنید

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    767
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    187
    تشکر شده 120 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    سلام .
    من از حرفاتون به این نتیجه رسیدم که شما دیگه عاشقش نیستید و نمیخواهید با این خانم ازدواج کنید و به نظرم دلیلش نمیتونه مخالفت خانوادتون باشه. شما دیگه میلی بهش ندارید. عاشقش نیستید.
    فقط گذشته را نبش قبر می کنید.
    اون خانم نمیتونه واسه شما تهدیدی باشه . تمام ادرس ها را داره داشته باشه. شما نباید اینقدر ضعیف باشید که طرف بتونه شما را تهدید به ابروریزی کنه .
    اتفاقا ایشون بیشتر باید به فکر ابروش باشه چون متاهل هست و میدونید در جامعه ما تاوان خیانت زن به شوهر چیه.
    قبول دوست شما به هدف هاش تو زندگی نرسیده . فهمیده اشتباه کرده در ارزوی شما زندگی میکنه ولی این دلیل نمیشه که چنین کاری را بکنه
    شاید فردا طلاق گرفت و دید نه شوهر سابقش یه برتری هایی نسبت به شما داره باز باید شما را رها کنه و برگرده به اون
    از نظر من این رابطه دیگه وصلی نداره .
    پس یه جوری رفتار نکن که عذاب وجدان طلاق گرفتنش بیفته گردن شما و بگه بخاطر وعده وعید های شما طلاق گرفته . که اینجوری باید بترسی از اینکه ابروت بره . چون میشی پسری که زندگی یه دخترو از هم پاشید اخرش هم نرفت بگیردش .
    شما دیگه جوابشو نده . جواب تهدید هاشم نده . اگرم زیادروی کرد بهش یک کلام بگو اگر بخواد کاری کنه شما هم میری پیش شوهرش و همه چیو میگی . من خودم دخترم و مطمئنم اگر یک درصدم فکر کنن شما چنین کاری میکنید دست به ابروریزی نمیزنید.
    به خدا توکل کنید.

  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2762
    نوشته ها
    532
    تشکـر
    119
    تشکر شده 641 بار در 289 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    اگه دوسش ذاری تشویقش کن زندگیش رو حفظ کنه - نه این که بزنی زندگی یه مرد دیگه رو هم بتر************ی و این که بعد از صحبتت دیگه سمتش نرو حتی تماسشم پاسخ نده و کلا دیگه نبینش

  24. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط shirin1364 نمایش پست ها
    سلام .
    من از حرفاتون به این نتیجه رسیدم که شما دیگه عاشقش نیستید و نمیخواهید با این خانم ازدواج کنید و به نظرم دلیلش نمیتونه مخالفت خانوادتون باشه. شما دیگه میلی بهش ندارید. عاشقش نیستید.
    فقط گذشته را نبش قبر می کنید.
    اون خانم نمیتونه واسه شما تهدیدی باشه . تمام ادرس ها را داره داشته باشه. شما نباید اینقدر ضعیف باشید که طرف بتونه شما را تهدید به ابروریزی کنه .
    اتفاقا ایشون بیشتر باید به فکر ابروش باشه چون متاهل هست و میدونید در جامعه ما تاوان خیانت زن به شوهر چیه.
    قبول دوست شما به هدف هاش تو زندگی نرسیده . فهمیده اشتباه کرده در ارزوی شما زندگی میکنه ولی این دلیل نمیشه که چنین کاری را بکنه
    شاید فردا طلاق گرفت و دید نه شوهر سابقش یه برتری هایی نسبت به شما داره باز باید شما را رها کنه و برگرده به اون
    از نظر من این رابطه دیگه وصلی نداره .
    پس یه جوری رفتار نکن که عذاب وجدان طلاق گرفتنش بیفته گردن شما و بگه بخاطر وعده وعید های شما طلاق گرفته . که اینجوری باید بترسی از اینکه ابروت بره . چون میشی پسری که زندگی یه دخترو از هم پاشید اخرش هم نرفت بگیردش .
    شما دیگه جوابشو نده . جواب تهدید هاشم نده . اگرم زیادروی کرد بهش یک کلام بگو اگر بخواد کاری کنه شما هم میری پیش شوهرش و همه چیو میگی . من خودم دخترم و مطمئنم اگر یک درصدم فکر کنن شما چنین کاری میکنید دست به ابروریزی نمیزنید.
    به خدا توکل کنید.
    درود شیرین خانوم و ممنون
    دوست عزیز من عاشقشم اما مطمئنم اگه بگیرمش فکرم مسموم میشه....میگن برای پیدا کردن اعتماد یه فرصتی لازمه اما واسه از بین رفتنش یه لحظه کافیه....اما واسه ترمیمش یه عمرم کافی نیست....دگه اعتمادی نیست بهش....
    اما یه نکته اون از شوهرش نمیتونه بهونه حادی بگیره....یه جورایی دنبال این قضیه هم هست که بتونه جداشه....تهدید کنم و اون خریت کنه باید اجرا کنم.....به خدا کلافم...

  25. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    در ضمن نگفتین به فکره ازدواج باشم یا نه....؟؟؟؟؟


    بعدشم برای التیام و خنک شدن دلم چه راهکاری پیشنهاد میدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  26. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3939
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    6
    تشکر شده 14 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق...خودکشی...ازدواج مجدد...قطع رابطه...پای زندگی در میونه کمکمون کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط 2ktor نمایش پست ها
    در ضمن نگفتین به فکره ازدواج باشم یا نه....؟؟؟؟؟


    بعدشم برای التیام و خنک شدن دلم چه راهکاری پیشنهاد میدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    کسی هست ج بده.............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یوگا و پنچ اصل آن
    توسط Artin در انجمن پزشکی ورزشی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-21-2014, 10:28 AM
  2. کنترل دیابت با تمرینات یوگا
    توسط Artin در انجمن پزشکی ورزشی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-15-2014, 09:11 PM
  3. پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 12-18-2013, 11:58 PM
  4. نقش یوگا در درمان بی خوابی
    توسط R e z a در انجمن پزشکی ورزشی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-15-2013, 12:28 AM
  5. کـــارل یونــــگ
    توسط *P s y C h e* در انجمن روانشناسان ایران و جهان
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 08-16-2013, 02:07 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد