نمایش نتایج: از 1 به 22 از 22

موضوع: از یک طرف عشق و علاقه شدید و از طرف دیگه شک و تردید

3165
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    از یک طرف عشق و علاقه شدید و از طرف دیگه شک و تردید

    سلام
    من در دانشگاه تدریس میکنم. lمدتی پیش دانشجویی داشتم که از اولین لحظه ای که دیدمش بهش علاقه مند شدم. احساس خاصی نسبت به ایشون داشتم. به مرور زمان که رفتار و نحوه برخورد ایشون رو میدیدم علاقه من بیشتر میشد. دختر با شخصیت و نجیبی به نظر میومد. بعضی اوقات برای رفع اشکال و سوال پیش من میومد. احساس میکنم که متوجه علاقه من شده بود. هیچ وقت ندیده بودم که با پسری حرف بزنه یا رفتار جلفی داشته باشه. با خانوادم در مورد ایشون صحبت کردم. در مورد ایشون تحقیق کردیم. متاسفانه وضعیت خانوادگی ایشون طوری بود که خانوادم مخالفت کردن. ولی علاقه من به ایشون و بخصوص نجابت ایشون باعث شده بود که نتونم به سادگی فراموشش کنم. بعد از اینکه در درسی کمکش کردم، برای تشکر از من برام هدیه آورد. حالت خاصی بین ما ایجاد شده بود. میگفت از همکلاسیهای پسرش سوال نمی پرسه. میگفت سر کلاس اساتید دیگه سختش هست و با من راحته که هر سوالی داره میپرسه. من هم حرفش رو باور کرده بودم و خیلی خوشحال بودم که تو جامعه امروز چنین فردی رو پیدا کردم. درست یک هفته بعد از اینکه به من هدیه داد و اون حرفها رو زد، درست وقتی که داشتم با خانوادم کلنجار میرفتم که راضیشون کنم برای خواستگاری اقدام کنن، اتفاقی ایشون رو تو دانشگاه دیدم که 4 ساعت کنار یکی از پسرهای سال بالایی نشته بود و با هم درس میخوندن. واقعا ناراحت و عصبی شده بودم. انگار تمام ذهنیت و تصوری که از فرد ایدالم داشتم بهم ریخته بود. باهاش مطرح کردم. ظاهرا خیلی ناراحت شده بود. کلی دلیل و بهانه آورد و من هم قبول کردم. پروژش هم با من گرفت و کلی کمکش کردم. بعد از تمام شدن پروژه دوباره با من تماس گرفت و برای کنکور ارشد کمک خواست. همین موقع فهمیدم با همون پسره تماس تلفنی داره ولی چیزی بهش نگفتم. سه روز بعد به من ابراز علاقه کرد. خیلی دوستش داشتم ولی نسبت بهش تردید داشتم و اطمینان نداشتم. در مورد این مسائل باهاش صحبت کردم. چند ماه از ابراز علاقه ایشون میگذره و هنوز با هم سر این مسائل گله و شکایت داریم. اون هنوز هم نشون میده که دوستم داره و من هم بهش علاقه دارم ولی شک و تردید داره منو نابود میکنه. میگه بخاطر من تمام خواستگارهاش رو رد کرده. من هم نمیتونم به دختر دیگه ای فکر کنم. از یک طرف عشق و علاقه شدید و از طرف دیگه شک و تردید و ترس.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3660
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    135
    تشکر شده 167 بار در 99 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط n.asghari نمایش پست ها
    سلام
    من در دانشگاه تدریس میکنم. lمدتی پیش دانشجویی داشتم که از اولین لحظه ای که دیدمش بهش علاقه مند شدم. احساس خاصی نسبت به ایشون داشتم. به مرور زمان که رفتار و نحوه برخورد ایشون رو میدیدم علاقه من بیشتر میشد. دختر با شخصیت و نجیبی به نظر میومد. بعضی اوقات برای رفع اشکال و سوال پیش من میومد. احساس میکنم که متوجه علاقه من شده بود. هیچ وقت ندیده بودم که با پسری حرف بزنه یا رفتار جلفی داشته باشه. با خانوادم در مورد ایشون صحبت کردم. در مورد ایشون تحقیق کردیم. متاسفانه وضعیت خانوادگی ایشون طوری بود که خانوادم مخالفت کردن. ولی علاقه من به ایشون و بخصوص نجابت ایشون باعث شده بود که نتونم به سادگی فراموشش کنم. بعد از اینکه در درسی کمکش کردم، برای تشکر از من برام هدیه آورد. حالت خاصی بین ما ایجاد شده بود. میگفت از همکلاسیهای پسرش سوال نمی پرسه. میگفت سر کلاس اساتید دیگه سختش هست و با من راحته که هر سوالی داره میپرسه. من هم حرفش رو باور کرده بودم و خیلی خوشحال بودم که تو جامعه امروز چنین فردی رو پیدا کردم. درست یک هفته بعد از اینکه به من هدیه داد و اون حرفها رو زد، درست وقتی که داشتم با خانوادم کلنجار میرفتم که راضیشون کنم برای خواستگاری اقدام کنن، اتفاقی ایشون رو تو دانشگاه دیدم که 4 ساعت کنار یکی از پسرهای سال بالایی نشته بود و با هم درس میخوندن. واقعا ناراحت و عصبی شده بودم. انگار تمام ذهنیت و تصوری که از فرد ایدالم داشتم بهم ریخته بود. باهاش مطرح کردم. ظاهرا خیلی ناراحت شده بود. کلی دلیل و بهانه آورد و من هم قبول کردم. پروژش هم با من گرفت و کلی کمکش کردم. بعد از تمام شدن پروژه دوباره با من تماس گرفت و برای کنکور ارشد کمک خواست. همین موقع فهمیدم با همون پسره تماس تلفنی داره ولی چیزی بهش نگفتم. سه روز بعد به من ابراز علاقه کرد. خیلی دوستش داشتم ولی نسبت بهش تردید داشتم و اطمینان نداشتم. در مورد این مسائل باهاش صحبت کردم. چند ماه از ابراز علاقه ایشون میگذره و هنوز با هم سر این مسائل گله و شکایت داریم. اون هنوز هم نشون میده که دوستم داره و من هم بهش علاقه دارم ولی شک و تردید داره منو نابود میکنه. میگه بخاطر من تمام خواستگارهاش رو رد کرده. من هم نمیتونم به دختر دیگه ای فکر کنم. از یک طرف عشق و علاقه شدید و از طرف دیگه شک و تردید و ترس.
    خوب شاید شما بخاطر علاقه شدیدتون فقط نسبت بهش بدبین شدید ،بنظر من زود در موردش قضاوت نکنید شک و بدبینی رو جایگز ین عشق و دوس داشتن نکنید..

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3964
    نوشته ها
    80
    تشکـر
    50
    تشکر شده 59 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تردید

    اگه شکتون اینقدر شدیده کنار بکشین بهتر نیست؟ الان عشقتون زیاده و تردیدی که داری هرچقدرم باشه بازم به اندازه واقعیش خودشو نشون نداده اما بعدا که دوست داشتنتون تعادل پیدا کنه و به حد عادی برسه چی؟در نظر بگیر که این چیزا رو به خاطر اینکه ممکنه حساسیت بی جا و نادرست باشه فراموش کنی اما بعد از ازدواج که کنترلت هم روی خانمت بیشتر میشه اگه ببینی با کسی صحبت میکنه یا جایی با یکی از همکلاسیاش چیزی رو داره درمیون میذاره چه واکنشی نشون میدی؟نمیدونم چطور ادمی هستین اما اگه مثه خیلی از مردای دیگه بخوای از قدرت کنترل ومسئولیت مردونه ات استفاده کنی و بطور جدی واکنش نشون بدی و جلوش رو بگیری مطمئنا شک گذشته هم احساس اون لحظه رو تجدید میکنه منظورم اینه که...هیچ احساسی فراموش نمیشه بلکه کنار گذاشته میشه اگه حساسیتت در چنین موقعیت هایی برگرده نه تنها کمتر نیست بلکه بیشترو قوی ترم هست ممکنه دختره رو اذیت کنی و کاری کنی که هم خودت هم اون ناراحت شه
    همسر خود من قبل از ازدواج براش عادی بود که با همکلاسیا و همکارام صحبت کنم!اما یه بار بعد از ازدواج به خاطر تماسم با همکارم به شدت واکنش نشون داد خودشم میگه فکرنمیکرد تا این حد حساس بشه حالا خودتو در نظر بگیر که هنوز چیزی نشده اینقدر حساسی بعدش قراره چه احساسی پیدا کنی و چی کار کنی؟!!!

  4. 2 کاربران زیر از sara00 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2762
    نوشته ها
    532
    تشکـر
    119
    تشکر شده 641 بار در 289 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تردید

    خوش به حال دختره - ما که پسریم - استادای مرد که اصن ادم حسابمون نمی کنن استادای زن هم اصلا از ما پسرا متنفرن نمیدونم چرا

  6. کاربران زیر از mronaldo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تردید

    با تاکید حرف mronaldo که رفتارهای اساتید چطوره ....

    باید خدمتتون عرض کنم که ممکنه شما یه جورایی وارد یک رینگ عشقی شدید که مشغول دریافت ضربات هستید ولی بخاطر عشق طرف ... مقابلتون حسابی مست و بی تحرک وایستدید...

    اگه واقعا" قصد ازدواج دارید ، پس چه شما و چه طرف مقابلتون باید به یک سری اصول پایبند باشید ، تا از بروز این همه حساسیت جلوگیری بشه ...

    به نظر من عشق و علاقه ایکه بخواد با اضطراب و دلشوره و شک و تردید شروع بشه ، مطمئنا" آینده خوبی نداره ...

    وقتی تا این حد تردید دارید پس باید شما که تجربه کافی از نظر زندگی دارید ، بتونید که بین خواسته عقل و دلتون توازن برقرار کنید ...

    و با سبک سنگین کردن این مورد بتونید تصمیم بگیرید ...

    هر چند این ارتباط یه جورایی مشکوک میزنه ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    تشکر از پاسخی که دادید. در کل حرفتون رو قبول دارم. به همین دلیل هم هست که اقدامی نکردم. بیشتر برای اون نگرانم نه خودم. میترسم اگر ازدواج کنیم، بعد از یک مدت که روابط عادی شد، بخاط حساسیت هایی که نسبت بهش دارم اذیت بشه و زندگی رو براش جهنم کنم. اونوقت شاید همین حساسی هم که نسبت بهش دارم از بین بره. واقعا نمیدونم چرا چنین حالتی رو نسبت بهش دارم و چرا اینقدر نسبت به رفتارش حساس شدم. شاید بخشی به دلیل حرفهایی بوده که خودش زده و توقع من رو بالا برده. شاید بخشی هم به این خاطر بوده که قبل از اینکه خودش چیزی بدونه برای ازدواج اقدام کردم و با مخالفت خانواده مواجه شدم. اینکه من داشتم بخاطر ایشون با خانوادم می جنگیدم و اون داشت با همکلاسیهاش قرار میذاشت خیلی ناراحتم میکرد. میخوام این رو بگم که اوایل اینطور نبودم ولی به مرور زمان اینطور شدم. از طرفی هم قبول این مسئله و کنار کشیدن به این معنی میتونه باشه که در موارد دیگه و نسبت به فرد دیگری هم چنین حالتی رو ممکنه پیدا کنم. این یعنی اشکال از طرز تفکر من هست و خودم رو باید اصلاح کنم؟ یا اینکه اون مقصر بوده و باید احساس مسئولیت بیشتری میکرده؟ البته یک مسئله دیگری هم هست که شاید مهم باشه. ما با هم 9 سال اختلاف سنی داریم. زمانی که من دانشجو بودم اصلا روابط دخترها و پسرها در دانشگاه و یا حتی اجتماع اینطور نبود. هم دخترها و هم پسرها محدودیت های بیشتری رو برای ارتباط در دانشگاه قائل بودن. چیزی که من رو خیلی ناراحت کرده این هست که وقتی برای دومین بار متوجه شدم با اون همکلاسی سابق تماس تلفنی داره، اون فرد اصلا دانشجو نبوده و چند ماهی از فارغ التصحیلیش میگذشته.

  9. کاربران زیر از n.asghari بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    البته به نظر من این یک مسئله طبیعی هست. ما قبل از اینکه استاد و کارمند و دانشجو و کاسب و .... باشیم، یک انسان هستیم. با تمام احساسات و عواطف و .... . مهم این هست که سعی کنیم این عواطف رو در کارمون دخیل نکنیم. من هم تا زمانی که ایشون با من درس داشت به خودم اجازه ندادم که اقدامی کنم. تقریبا 4 ماه بعد از اینکه درس ایشون با من تمام شده بود با خانوادم مطرح کردم. در تمام این مدت هم هیچ رابطه و حرفی نبوده. البته برای من کار ساده ای نبود ولی زمانی که با من درس داشت رفتارم با ایشون مثل سایر دانشجوها بود. بعد هم خودش برای پروژش مراجعه کرد. برای پروژه کمک زیادی به ایشون کردم ولی دانشجوهای پسری هم داشتم که بهشون بیشتر از ایشون کمک کرده بودم.
    من خودم هم دانشجو بودم. نباید اینطور به مسئله نگاه کرد. نباید انتظار داشت که یک استاد به همه دانشجوهاش دقیقا به یک اندازه کمک کنه. شرایط افراد و وضعیت اونها میتونه خیلی متفاوت باشه. دانشجوهای پسری بودن که خیلی بیشتر از دخترها بهشون کمک کردم. دانشجوهای دختری بودن که حتی به زور به ایمیلشون جواب میدادم. خودم به شخصه نگاه جنسیتی به افراد ندارم. سعی میکنم برای هر کس به اندازه لیاقت و در حد نیاز وقت بزارم. باز هم میگم، در مورد ایشون هم وقتی اقدام کردم که دیگه دانشجوی من نبود.
    نقل قول نوشته اصلی توسط mronaldo نمایش پست ها
    خوش به حال دختره - ما که پسریم - استادای مرد که اصن ادم حسابمون نمی کنن استادای زن هم اصلا از ما پسرا متنفرن نمیدونم چرا

  11. کاربران زیر از n.asghari بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    تشکر از پاسخ شما

    دقیقا در مرحله سبک سنگین کردن دچار مشکل شده ام.
    خیلی متشکر میشم اگر یک مقدار بیشتر توضیح بدید در این مورد که از نظر شما چه چیزی مشکوک هست و چطور به این نتیجه رسیدید.
    واقعا برای من مهم هست.
    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    با تاکید حرف mronaldo که رفتارهای اساتید چطوره ....

    باید خدمتتون عرض کنم که ممکنه شما یه جورایی وارد یک رینگ عشقی شدید که مشغول دریافت ضربات هستید ولی بخاطر عشق طرف ... مقابلتون حسابی مست و بی تحرک وایستدید...

    اگه واقعا" قصد ازدواج دارید ، پس چه شما و چه طرف مقابلتون باید به یک سری اصول پایبند باشید ، تا از بروز این همه حساسیت جلوگیری بشه ...

    به نظر من عشق و علاقه ایکه بخواد با اضطراب و دلشوره و شک و تردید شروع بشه ، مطمئنا" آینده خوبی نداره ...

    وقتی تا این حد تردید دارید پس باید شما که تجربه کافی از نظر زندگی دارید ، بتونید که بین خواسته عقل و دلتون توازن برقرار کنید ...

    و با سبک سنگین کردن این مورد بتونید تصمیم بگیرید ...

    هر چند این ارتباط یه جورایی مشکوک میزنه ...

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    در کل قبول دارم که شک و بدبینی خوب نیست. ولی چیزی که من رو ناراحت میکنه این هست که چرا ایشون نتونسته از ارتباط با اون فرد دست بکشه. اصلا نمیخوام بگم رابطه ای بین اونها بوده ولی وقتی ایشون یک بار متوجه ناراحتی من از این نوع ارتباط شده بود چرا باز هم تکرارش کرد. الان که به قول خودش اینهمه به من علاقه داره نمیتونه از یک کار ساده دست بکشه پس در موارد مهمتر من چه توقعی میتونم داشته باشم؟ اینکه وقتی به من میرسه یک جور حرف بزنه و در عمل طور دیگه ای رفتار کنه باعث نگرانی من شده. واقعا در تشخیص این مسئله دچار مشکل هستم که تا چه حد ناراحتی و نگرانی من ناشی از بدبینی هست یا منطقی و درسته.
    نقل قول نوشته اصلی توسط pegah64 نمایش پست ها
    خوب شاید شما بخاطر علاقه شدیدتون فقط نسبت بهش بدبین شدید ،بنظر من زود در موردش قضاوت نکنید شک و بدبینی رو جایگز ین عشق و دوس داشتن نکنید..

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط n.asghari نمایش پست ها
    تشکر از پاسخ شما

    دقیقا در مرحله سبک سنگین کردن دچار مشکل شده ام.
    خیلی متشکر میشم اگر یک مقدار بیشتر توضیح بدید در این مورد که از نظر شما چه چیزی مشکوک هست و چطور به این نتیجه رسیدید.
    واقعا برای من مهم هست.
    سلام مجدد ...

    خب ترس و شک شرط احتیاط و احتیاطم شرط عقله ....

    خب وقتی ایشون میدونه حساسیت شما چیه ، چه دلیلی داره که بخواد کسی رو که بهش علاقه مند رو ناراحت و عصبی کنه ...

    من از زاویه دیگه به این مورد نگاه میکنم ، من احساس میکنم ایشون از آرامش و منطقی رفتار کردن شما یه جورایی سوء استفاده میکنه ...

    اگر مسئله ای خاصی ام در ارتباطش با اون آقا نباشه میتونه خیلی راحت شمارو از نگرانی در بیاره و براتون توضیح بده ...
    اینه که باعث سوء ظن میشه که شاید اصلا" علاقه ایی به شما در میون نبوده و فقط شما نقش یک همراه رو بازی کردید ...

    در مورد کارشون باید بگم یه مثال معروف هست که میگه : کسیکه کاریو یکبار انجام داد ممکنه بار دوم هم انجامش بده ....
    ولی کسیکه کایو دوبار انجام داد مطمئنا" بار سوم هم انجامش خواهد داد ...

    *خب اگه قصدتون ازدواجه ....پس شما اول باید ببینید چه ارتباطی بین این خانم و آقایکه گفتید وجود داره ....

    * اگرم چنین قصدی در پیش رو ندارید پس مسئله خیلی روشنه ....
    موفق باشید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  15. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تردید

    ای بابا [replacer_a]

    منم با شم دختری بهتون میگم که پای رابطه دیگه ایی در میونه ...

    و اگه شما قصدی برای ... و امتحان کردنش دارید بهتره این ارتباط و قطع کنید .......

    فقط خواهش میکنم این اتفاق رو در مورد بقیه افراد جامعه تعمیم ندید و همه رو با یک چوب نزنید ...

    چون در هر جامعه ایی آدم خوب و بد وجود داره ...
    ویرایش توسط mahsa42 : 06-06-2014 در ساعت 01:46 PM

  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    سلام مجدد ...

    خب ترس و شک شرط احتیاط و احتیاطم شرط عقله ....

    خب وقتی ایشون میدونه حساسیت شما چیه ، چه دلیلی داره که بخواد کسی رو که بهش علاقه مند رو ناراحت و عصبی کنه ...

    من از زاویه دیگه به این مورد نگاه میکنم ، من احساس میکنم ایشون از آرامش و منطقی رفتار کردن شما یه جورایی سوء استفاده میکنه ...

    اگر مسئله ای خاصی ام در ارتباطش با اون آقا نباشه میتونه خیلی راحت شمارو از نگرانی در بیاره و براتون توضیح بده ...
    اینه که باعث سوء ظن میشه که شاید اصلا" علاقه ایی به شما در میون نبوده و فقط شما نقش یک همراه رو بازی کردید ...

    در مورد کارشون باید بگم یه مثال معروف هست که میگه : کسیکه کاریو یکبار انجام داد ممکنه بار دوم هم انجامش بده ....
    ولی کسیکه کایو دوبار انجام داد مطمئنا" بار سوم هم انجامش خواهد داد ...

    *خب اگه قصدتون ازدواجه ....پس شما اول باید ببینید چه ارتباطی بین این خانم و آقایکه گفتید وجود داره ....

    * اگرم چنین قصدی در پیش رو ندارید پس مسئله خیلی روشنه ....
    موفق باشید
    با سلام و تشکر مجدد

    با نظرات شما موافقم. در این مورد از خودش سوال کردم. اول انکار کرد و بعد که متوجه شد من اطلاع دارم، گفت بخاطر یکی از دوستانش با اون فرد تماس گرفته و سوال درسی پرسیده.
    بخاطر موقعیت شغلی که دارم امکان سوال و تحقیق برای من وجود نداره. با اون آقا هم که نمیتونم صحبت کنم.
    قصد من از اول ازدواج بوده. هیچ رابطه ای رو بجز ازدواج قبول ندارم. با این خانم هم هیچ وقت برخورد نامناسب و غیر اخلاقی نداشتم. بدون اینکه خودش مطلع باشه برای ازدواج اقدام کردم.
    هیچ حرفی هم بهش نزدم. خودش به من ابراز علاقه کرد. بعدش هم چند بار پیامهای عاطفی و عاشقانه فرستاد که با برخورد جدی من مواجه شد. به خودش هم گفتم که هیچ رابطه ای رو بجز ازدواج نمی پسندم. بهش گفتم قبل از ازدواج این پیامها و ابراز علاقه کار درستی نیست.

    اگر در این شرایط بخوام اقدام کنم، یعنی شرایط ایشون رو پذیرفتم عملا نمیتونم انتظار داشته باشم که در آینده چنین کاری رو انجام نده.
    حرف شما رو قبول دارم. خودم هم به این نتیجه رسیدم که چیزهایی که میگفته فقط بخاطر جلب نظر من بوده و اصلا در عمل رعایت نمیکنه.

    وقتی منطقی فکر میکنم، نتیجه این هست که ازدواج با ایشون برای هردومون مشکل ساز میشه.
    میگن اعتماد مثل کاغذه. وقتی مچاله بشه دیگه به حالت اول بر نمیگرده.
    ولی قبولش برام سخته. اون اولین کسی بوده که چنین احساسی رو نسبت بهش داشتم و کاملا جدی در موردش فکر کردم.

  18. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa42 نمایش پست ها
    ای بابا [replacer_a]

    منم با شمع دختری بهتون میگم که پای رابطه دیگه ایی در میونه ...

    و اگه شما قصدی برای ... و امتحان کردنش دارید بهتره این ارتباط و قطع کنید .......

    فقط خواهش میکنم این اتفاق رو در مورد بقیه افراد جامعه تعمیم ندید و همه رو با یک چوب نزنید ...

    چون در هر جامعه ایی آدم خوب و بد وجود داره ...
    با کارهای ایشون یک مقدار این حس در من ایجاد شده.
    کلا آدم بدبینی نیستم ولی ناخودآگاه آدم به فکر فرو میره.
    مشکل من اولا فراموش کردن ایشونه و کارهاشون و دوما پیدا کردن فرد دیگه ای هست که اعتماد و خوش بینی سابق رو در من ایجادکنه.
    واقعا کار سختی هست. نمیدونم میتونم از پس این کار بر بیام یا نه.

  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3562
    نوشته ها
    205
    تشکـر
    213
    تشکر شده 208 بار در 106 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تردید

    سلام می بخشین اینو می پرسم.آیا ممکنه شما بازم با ایشون درس داشته باشین؟

  20. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط yass نمایش پست ها
    سلام می بخشین اینو می پرسم.آیا ممکنه شما بازم با ایشون درس داشته باشین؟
    سلام. خواهش میکنم. نخیر دیگه درسی نخواهند داشت.

  21. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3562
    نوشته ها
    205
    تشکـر
    213
    تشکر شده 208 بار در 106 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تردید

    امادرمورد مشکلتون بهتون حق میدم آدم بعد یه عمری به یکی اعتماد کنه اونم برا اولین باراینجوری بشه سخته.......
    نگران اینکه که یکی روپیداکنین که بهش اعتماد داشته باشین نگران نباشین حتما پیدا میشه همه که تواین دنیا بد نیستن.اگه فکرتون مشغول کنین بعد یه مدت میتونین فراموشش کنین....
    درضمن عقایدنسلا کاملا فرق کرده من فک میکنم دهه 60یا وبعد ازاون خیلی راحت تن به یه رابطه نمیدن ولی دهه 70یا زیادسخ گیر نیستن اینم درنظرداشته باشین .
    دهه 70یا به دل نگیرنا

  22. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تردید

    دوست داشتن یک موجود در این است که پیر شدن با او را بپذیریم [replacer_a][replacer_img]

  23. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3562
    نوشته ها
    205
    تشکـر
    213
    تشکر شده 208 بار در 106 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa42 نمایش پست ها
    دوست داشتن یک موجود در این است که پیر شدن با او را بپذیریم [replacer_a][replacer_img]
    مهسا جون اگه طرفت توروهم بخواد .وگرنه هیچ ارزشی نداره

  24. کاربران زیر از yass بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط yass نمایش پست ها
    مهسا جون اگه طرفت توروهم بخواد .وگرنه هیچ ارزشی نداره
    خب منم منظورم همین بود وگرنه با یه دونه بال که نمیشه پرواز کنی ...

    فقط میشه باهاش جون کند ...

  26. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : تردید

    باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم

    وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

    من نیستم چون دیگرانبازیچه بازیگران

    اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم

  27. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط yass نمایش پست ها
    امادرمورد مشکلتون بهتون حق میدم آدم بعد یه عمری به یکی اعتماد کنه اونم برا اولین باراینجوری بشه سخته.......
    نگران اینکه که یکی روپیداکنین که بهش اعتماد داشته باشین نگران نباشین حتما پیدا میشه همه که تواین دنیا بد نیستن.اگه فکرتون مشغول کنین بعد یه مدت میتونین فراموشش کنین....
    درضمن عقایدنسلا کاملا فرق کرده من فک میکنم دهه 60یا وبعد ازاون خیلی راحت تن به یه رابطه نمیدن ولی دهه 70یا زیادسخ گیر نیستن اینم درنظرداشته باشین .
    دهه 70یا به دل نگیرنا
    بله کاملا موافقم. همین تصور که طرز فکر و نظر ایشون به من نزدیک بوده باعث شده بود که خیلی رو ایشون حساب کنم.
    وقتی میگفت با همکلاسیهای پسرش ارتباطی نداره و حتی درس نمیخونه، باعث شده بود که قبول کنم میتونم با هم کنار بیایم.
    من هم وقتی میدیدم همکلاسیهاش چقدر با هم راحتن و چطور برخورد میکنن، چطور تو فیسبوک عکسهای آنچنانی میزارن و پسرها قربون و صدقشون میرن، به ایشون وابسته شده بودم چون اینطور نبود.
    فکر میکردم تو وضعیت فعلی جامعه نتونم کسی رو پیدا کنم که این مسائل رو رعایت کنه و در ضمن بتونم اون احساس رو هم نسبت بهش داشته باشم.
    البته نمیتونم بطور قطعی بگم دیگه درسی نداره. اگر ارشد قبول بشه شاید.

  28. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4001
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    2
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa42 نمایش پست ها
    باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم

    وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

    من نیکستم چون دیگرانبازیچه بازیگران

    اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
    دقیقا. من این شعر شما رو به نجابت و شرافت در عشق و علاقه تعبیر میکنم.
    از طرفی هم:

    تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل

  29. کاربران زیر از n.asghari بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد