ویرایش توسط star68 : 06-19-2014 در ساعت 08:35 AM
دوست عزیز شما باید زندگی کنید ... این در جواب چیکار کنم شما بود ...
خب اینکه شما نشستی که ببینی ایشون روزی با شما ازدواج میکنه کار عجیبیه ...
خب ایشون برخلاف حرفاش هنوز تکلیفش با خودش و دلش روشن نیست ...
ولی شما چرا خودتون اینقدر وابسته و ضعیف کردید ؟
خب شما 25 سالتونه و بهترین لحظات زندگیتو داری بخاطر یه سری فکرای بیهوده .. هدر میدی ...
انصافا" خودت بشین و تمام اینارو رو کاغذ بیار ... ببین کجای این رابطه قرار گرفتی ؟
ولی اگه خودتم میخوای که این رابطه رو ادامه بدی این دیگه خواست توئه ...
به هرحال هر روز یه اتفاق تازه میفته و یک امید تازه به وجود میاد...
بقول یکی از دوستان سایت خیر در چیزیه که اتفاق میفته
اينكه ميگيد اون تكليفش واقعا با خودش روشن نيست و واقعا راست ميگين
ولي من از اين ناارحتم كه چرا از همون اول اينقدر وابسته اشش شدم!ادمي نبودم كه براحتي برا حرفهاي پسرها اهميت قايل باشم
ولي حالا كه حال روزم شده اين حقمه و دلم ديگه حق نداره زندگي كنه
يجورايي لج كردم با خودم
سلام دوست عزیزم
ضمن این که با تمام حرفای مهسا جون موافقم باید بگم این آقا شاید به خاطر سن کمی که برای ازدواج داره هنوز تکلیفش با خودش معلوم نیست و اینکه اون به خاطر اینکه عشقش رو فراموش کنی به تو پناه آورده بوده نه چیز دیگه ای!
و قشنگش اینجاست که خودش از الان همه چی رو بهت گفته که نمیتونه باهات زندگی کنه برو خدارو شکر کن که از الان حد اقل تکلیفشو با تو روشن کرده و واقعیتو شجاعانه بهت گفته
اره خودش هم يبار بهم گفت تا 30 سالگي ممكنه ازدواج نكنه
واون موقع نميتونه با يدختره31 ساله ازدواج كنه
مشكل من اينه خودم نميتونم ازش دل بكنم
من نميتونم كنارش بزنم
آره عزیزم کاملا درکت میکنم اما یه کم بشین منطقی فکر کن
گاهی وقتا تو زندگی آدم مجبوره از خیلی چیزا بگذره زندگی همینه باید قوی باشی
خودتو سرزنش نکن تو انسانی انسان هم خطاکار
ببین باید اول از همه خودت بخوای که فراموشش کنی اما تو هنوز تصمیم برای فراموش کردنش نگرفتی!
درسته؟؟
نباید به این فکر کنی که نمیتونی ازش جدابشی و خیلی دوسش داری و... این حرفا
سعی کن اینارو به خودت تلقین نکنی حتی اگه واقعا دوسش داری
حتی تو حلوت خودت تو دل خودت هم به این فکر نکن که دوسش داری همش بلند بلند با خودت تکرار کن که دوسش ندارم یه تجربه بود من قوی تر از اونم که دلم رو دست کسی بدم عشق کدومه
ببین خود پسره میگه نمیخوامت اعتراف کرده که نمیتونه خوشبختت کنه مطمئن باش با تو بودن هم فقط برای فراموش کردن اون دختر بود
تو الان فقط از این بابت ناراحتی که چرا به یه همچین آدمی دل دادی همین نه عشقه نه دوست داشتن فقط از خودت ناراحتی و میخوای همه چی اون طوری بشه که فکرشو میکردی
واقع بین باش خدا اینقدر دوست داشته که قبل از اینکه اسیر این پسر بشی این آقا شجاعت به خرج بده و واقعیت رو بگه خوب بود بعد از چند سال زندگی با یه بچه تازخ بفهمی به درد هم نمیخورید؟؟
دوست عزیزم تنها مشکل تو اینه که نمیخوای حقیقت رو بپذیری و نمیخوای فراموشش کنی اما اگه میخوای یه زندگی با آرامش داشته باشی باید خودتو متقاعد کنی
به قول بابام این جور رابطه ها مثل یه باتلاقه فقط کافیه یه پاتو بزاری توش ...
سلام دوست خوبم، من حرف همه دوستانو قبول دارم چرا اینقد داری بخودت می قبولونی ک نمیتونی فراموش کنی ببین عزیزم هرچقدر بیشتر این جمله رو تو ذهن و فکرت تکرار کنی فراموشی برات سختتر میشه چه بسا خیلیا مشکلی تاحدودی شبیه مشکل تو داشتن و شاید وابستگیشون خیلی بیشتر از تو بوده و الان تونستن کنار بیان با این مسئله ، به این فکر کن ک چ ارزشی داره زندگیتو واسه کسی تباه کنی که با یکسال تفاوت سنی نمیتونه کنار بیاد و اینقدر ناامیدت کرده ببین عزیزم سخته خیلیم سخته ولی تو دختری و مث اون اونقد فرصت نداری ک بخوای این دوره جوونیتو پای ی چیز بی هدف ک تنها دلیلشم تلقین بخودته ک نمیتونی فراموش کنی از دست بدی و زندگیتو خراب کنی مطمئن باش و شک نکن ک با گذشتن از این و نا امید نشدن فرصت خیلی بهتری در انتظارته سعی کن توکلت به خدا باشه و اراده کن ک بتونی با این موضوع کنار بیای انشالله ک میتونی همونطور ک خیلیا تونستن،موفق باشی...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)